شمارهٔ ۲۶۴
دل ز خوبان نکشد جز سوی آن سرو بلند
وه که خون شد جگرم زین دل دشوار پسوند
رنج بی فایده چندین مکش ای خواجه حکیم
کی بود مرهم داغ تو مرا فایده مند
هر درختی که دلم در چمن عیش نشاند
تندباد غمت آمد همه از بیخ بکند
خنده غنچه بود وقت گل از گریه ابر
گریه من نگر ای غنچه سیراب و بخند
خط شبرنگ تو دودی ست کز آتش برخاست
چون پی چشم بدان خال سیه سوخت سپند
من نیم آن که کشم از خط سودای تو سر
گرچه سازند جدا چون قلمم بند ز بند
کی رسد دست به مشکین رسنت جامی را
همتش گرچه بر اوج فلک انداخت کمند
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دل ز خوبان نکشد جز سوی آن سرو بلند
وه که خون شد جگرم زین دل دشوار پسوند
هوش مصنوعی: دل آدمی نمیتواند به سوی غیر از آن زیبای قد بلند برود و این عشق دشوار باعث شده است که جگرم خون شود.
رنج بی فایده چندین مکش ای خواجه حکیم
کی بود مرهم داغ تو مرا فایده مند
هوش مصنوعی: ای حکیم، چرا این همه درد و رنج بیهوده را تحمل میکنی؟ کیست که بتواند دردهای تو را درمان کند و به من فایده برساند؟
هر درختی که دلم در چمن عیش نشاند
تندباد غمت آمد همه از بیخ بکند
هوش مصنوعی: هر درختی که من در چمن خوشحالی کاشته بودم، تندباد غم تو همه آن را از ریشه کند.
خنده غنچه بود وقت گل از گریه ابر
گریه من نگر ای غنچه سیراب و بخند
هوش مصنوعی: خنده بهارانه غنچه در زمانی که گل شکفته میشود، نشانهای از شادی است. ابرها از سر tristeza واندوه میبارند. ای غنچه، حالا که سیراب هستی، تو نیز لبخند بزن و شاد باش.
خط شبرنگ تو دودی ست کز آتش برخاست
چون پی چشم بدان خال سیه سوخت سپند
هوش مصنوعی: خط زیبای تو همچون دودی است که از آتش در حال برخاستن است. وقتی به آن خال سیاه نگاه میکنم، دل من مانند اسفند میسوزد!
من نیم آن که کشم از خط سودای تو سر
گرچه سازند جدا چون قلمم بند ز بند
هوش مصنوعی: من آن کسی نیستم که از آرزوی تو دور شوم، هرچند که مرا از تو جدا کنند، چون قلمی هستم که به بند بسته شدهام و نمیتوانم از این بند رها شوم.
کی رسد دست به مشکین رسنت جامی را
همتش گرچه بر اوج فلک انداخت کمند
هوش مصنوعی: کی میتواند به مشکین رسنت (جامی) دست یابد، هر چند که ارادهاش او را به اوج آسمان پرتاب کرده باشد.