گنجور

شمارهٔ ۲۵۱

نیست شب وصل تو مه را رواج
روز نباشد به چراغ احتیاج
خاک در و سنگ جفای توام
داد فراغ از هوس تخت و تاج
زین تن لاغر چه بری نقد جان
از ده ویران چه ستانی خراج
درد مبیناد طبیبی که گفت
داغ جدایی نپذیرد علاج
رنجه شدی ز آه و فغانم که دید
سخت دلی همچو تو نازک مزاج
چند کنی بر سر یک بوسه بحث
خوش ننماید ز کریمان لجاج
عکس لبت از دل جامی نمود
چون می رنگین ز درون زجاج

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نیست شب وصل تو مه را رواج
روز نباشد به چراغ احتیاج
هوش مصنوعی: در شب وصل تو، روشنی مه تابان نیست و در روز هم به چراغ نیاز نداریم.
خاک در و سنگ جفای توام
داد فراغ از هوس تخت و تاج
هوش مصنوعی: خاک و سنگ از دوری تو به من زخم زده‌اند و مرا از آرزوی داشتن تخت و تاج بی‌نیاز کرده‌اند.
زین تن لاغر چه بری نقد جان
از ده ویران چه ستانی خراج
هوش مصنوعی: از این بدن نحیف و ضعیف چه بهره‌ای می‌توانی ببری؟ از این خانه خراب و ویران، چه مالی می‌توانی به دست آوری؟
درد مبیناد طبیبی که گفت
داغ جدایی نپذیرد علاج
هوش مصنوعی: درد جدایی را نمی‌توان درمان کرد، زیرا کسی که این را بگوید، در حقیقت پزشک واقعی نیست.
رنجه شدی ز آه و فغانم که دید
سخت دلی همچو تو نازک مزاج
هوش مصنوعی: تو از درد و ناله‌ام رنجیده‌ خاطر شدی، زیرا سختی دل کسی مانند تو را با روح حساسش درک کرده‌ام.
چند کنی بر سر یک بوسه بحث
خوش ننماید ز کریمان لجاج
هوش مصنوعی: بحث و جدل زیاد بر سر یک بوسه فایده‌ای ندارد و از انسان‌های بزرگ و بااخلاق بعید است که در این مورد اصرار کنند.
عکس لبت از دل جامی نمود
چون می رنگین ز درون زجاج
هوش مصنوعی: عکس لب تو در دل جامی نقش بسته است، مانند اینکه رنگ شراب از درون شیشه قابل مشاهده است.