گنجور

شمارهٔ ۲۴۷

تا ز آتش تب شمع رخت تاب گرفته ست
بس شعله کزان در دل احباب گرفته ست
بیمار تو شد دل ز لبت چاشنیی بخش
کش آرزوی شربت عناب گرفته ست
در دیده دگر خواب خیال است که بینم
زینسان که خیال تو ره خواب گرفته ست
هر سجده که در عمر خود آرد همه سهو است
آن کس که جز ابروی تو محراب گرفته ست
گو شمع به کنجی بنشین کز رخت امشب
کاشانه ما را همه مهتاب گرفته ست
هر جا ز لطافت سخنی رفت دهانت
بس نکته که بر غنچه سیراب گرفته ست
جامی که همه جام می ناب گرفتی
تا دیده رخت ترک می ناب گرفته ست

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا ز آتش تب شمع رخت تاب گرفته ست
بس شعله کزان در دل احباب گرفته ست
هوش مصنوعی: شمع زیبایی تو با حرارت عشق و شور خاصی می‌درخشد و این عشق در دل دوستان به شدت شعله‌ور شده است.
بیمار تو شد دل ز لبت چاشنیی بخش
کش آرزوی شربت عناب گرفته ست
هوش مصنوعی: دل من به خاطر لب‌های تو بیمار شده و از تو می‌خواهد که با طعم شیرین خودی، آروزی نوشیدن شربت عناب را برآورده کنی.
در دیده دگر خواب خیال است که بینم
زینسان که خیال تو ره خواب گرفته ست
هوش مصنوعی: در چشم من دنیایی از خواب و خیال وجود دارد که تو را به این شکل می‌بینم، چرا که خیال تو تمام زندگی‌ام را تحت تاثیر قرار داده است.
هر سجده که در عمر خود آرد همه سهو است
آن کس که جز ابروی تو محراب گرفته ست
هوش مصنوعی: هر بار که فردی در زندگی‌اش سجده می‌کند، اگر غیر از تو را نقطه توجه خود قرار داده باشد، آن سجده بی‌مقدار است. تنها کسی که به ابروی تو توجه می‌کند، سجده‌اش ارزشمند است.
گو شمع به کنجی بنشین کز رخت امشب
کاشانه ما را همه مهتاب گرفته ست
هوش مصنوعی: بنشین در گوشه‌ای و روشنایی‌ات را پخش کن، زیرا امشب نور مهتاب همه جای خانه‌مان را گرفته است.
هر جا ز لطافت سخنی رفت دهانت
بس نکته که بر غنچه سیراب گرفته ست
هوش مصنوعی: هر جا که از نرمی و لطافت کلام صحبت به میان می‌آید، باید بدانی که دهان تو پر از نکته‌ها و رازهایی است که مانند غنچه‌ای سرشار از آب و زندگی هستند.
جامی که همه جام می ناب گرفتی
تا دیده رخت ترک می ناب گرفته ست
هوش مصنوعی: هر جامی که از شراب خالص پر کرده‌ای، حالا چشمانم به تصویر تو رنگ شراب گرفته‌اند.