گنجور

شمارهٔ ۲۳۳

دوش بر یاد تو چشمم دم به دم خون می‌گریست
سوز من می‌دید شمع و از من افزون می‌گریست
گریه تلخ صراحی نیز بی‌چیزی نبود
غالبا از شوق آن لب‌های میگون می‌گریست
صبحدم یارب کواکب بود ریزان از سپهر
یا نه بر درد دل من چشم گردون می‌گریست
چون فسونگر دید درد من برید از من امید
ورنه بی‌موجب چرا هنگام افسون می‌گریست
آن نه باران بود گرد کوی لیلی هر بهار
روزگار سنگدل بر حال مجنون می‌گریست
وان روان تا منزل شیرین نه جوی شیر بود
بلکه بر فرهاد مسکین کوه و هامون می‌گریست
شد چنان جامی ضعیف از محنت هجران که دوش
سیل اشک از خانه می‌بردش برون چون می‌گریست

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دوش بر یاد تو چشمم دم به دم خون می‌گریست
سوز من می‌دید شمع و از من افزون می‌گریست
هوش مصنوعی: شب گذشته به یاد تو، چشمانم به طور مداوم اشک می‌ریختند. شمعی که خود سوزش را احساس می‌کرد، بیشتر از من می‌گریست.
گریه تلخ صراحی نیز بی‌چیزی نبود
غالبا از شوق آن لب‌های میگون می‌گریست
هوش مصنوعی: صراحی، که ظرفی برای نگهداری شراب است، نیز از شوق آن لب‌های میگون گریه می‌کرد و این نشان می‌دهد که او نیز خواسته‌ای در دل دارد و بی‌تأثیر از این عشق نیست.
صبحدم یارب کواکب بود ریزان از سپهر
یا نه بر درد دل من چشم گردون می‌گریست
هوش مصنوعی: صبح زود، ای کاش که ستاره‌ها از آسمان باریده بودند یا اینکه آسمان به درد دل من می‌گریست.
چون فسونگر دید درد من برید از من امید
ورنه بی‌موجب چرا هنگام افسون می‌گریست
هوش مصنوعی: وقتی جادوگر درد من را دید، از من ناامید شد و به همین دلیل گریه‌اش بی‌دلیل بود. اگر نه، چرا باید در زمانی که افسون می‌کرد، اشکش را بریزد؟
آن نه باران بود گرد کوی لیلی هر بهار
روزگار سنگدل بر حال مجنون می‌گریست
هوش مصنوعی: هر سال در فصل بهار، باران که نمی‌بارید، بلکه فقط به یاد لیلی و وضعیت ناگوار مجنون، ابرها بر سر او می‌گریستند.
وان روان تا منزل شیرین نه جوی شیر بود
بلکه بر فرهاد مسکین کوه و هامون می‌گریست
هوش مصنوعی: روان که به سوی مقصد خوشایند در حرکت بود، نه تنها جوی شیر را می‌جست، بلکه بر فرهاد بیچاره که بر کوه و دشت می‌گریست، تأسف می‌خورد.
شد چنان جامی ضعیف از محنت هجران که دوش
سیل اشک از خانه می‌بردش برون چون می‌گریست
هوش مصنوعی: این گونه شد که جامی به تنگی و ناتوانی افتاد از درد جدایی. به طوری که شب گذشته، سیل اشک‌ها از خانه‌اش بیرون می‌رفت، همانطور که او می‌گریست.