گنجور

شمارهٔ ۲۳۲

دور از رخ تو چنانم ای دوست
کز هستی خود به جانم ای دوست
صبر از همه نیکوان توانم
لیک از تو نمی توانم ای دوست
خواهم که به روز وصل پیشت
غمنامه هجر خوانم ای دوست
پیش تو هنوز نارسیده
از کار فتد زبانم ای دوست
گفتی ز غمم دل تو چون است
دل پیش تو من چه دانم ای دوست
دامن مفشان ز من که خواهم
جان در قدمت فشانم ای دوست
جامی سر خود نهاده بر در
یعنی سگ آستانم ای دوست

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دور از رخ تو چنانم ای دوست
کز هستی خود به جانم ای دوست
هوش مصنوعی: ای دوست، دور از چهره‌ات به حدی دلم تنگ است که انگار وجود خود را از دست داده‌ام.
صبر از همه نیکوان توانم
لیک از تو نمی توانم ای دوست
هوش مصنوعی: تحمل و صبوری من از همه خوبان بیشتر است، اما در مقابل تو، ای دوست، نمی‌توانم صبر کنم.
خواهم که به روز وصل پیشت
غمنامه هجر خوانم ای دوست
هوش مصنوعی: می‌خواهم در روزی که به تو وصل شوم، نغمه‌ی غم و دلتنگی‌ام را برایت بخوانم ای دوست.
پیش تو هنوز نارسیده
از کار فتد زبانم ای دوست
هوش مصنوعی: دوست عزیز، هنوز نتوانسته‌ام احساسات و کلمات خود را به خوبی بیان کنم.
گفتی ز غمم دل تو چون است
دل پیش تو من چه دانم ای دوست
هوش مصنوعی: تو گفتی که از غم من دل تو چگونه است، اما من نمی‌دانم دلِ تو در این باره چه احساسی دارد، ای دوست.
دامن مفشان ز من که خواهم
جان در قدمت فشانم ای دوست
هوش مصنوعی: دست از دامن من بردار، چون به خاطر تو جان خود را هم فدای تو می‌کنم، ای دوست.
جامی سر خود نهاده بر در
یعنی سگ آستانم ای دوست
هوش مصنوعی: دوست من، من چون سگی وفادار در کنار در تو نشسته‌ام و سرم را بر زمین گذاشته‌ام.