گنجور

شمارهٔ ۲۲۷

مرا عشق عزیزی خوار کرده ست
چه گویم عشق ازین بسیار کرده ست
نیاید از دل بی عشق کاری
مرا این نکته در دل کار کرده ست
به روز وصل بس آسان بود عشق
شب هجرش چنین دشوار کرده ست
نمی جنبد رقیبت زین سر کوی
ره عشاق را دیوار کرده ست
در آغوش خودت در خواب دیدم
فلک بخت مرا بیدار کرده ست
عیادت می کنی بیمار خود را
مرا این آرزو بیمار کرده ست
گدای توست جامی لیکن از تو
همین دریوزه دیدار کرده ست

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مرا عشق عزیزی خوار کرده ست
چه گویم عشق ازین بسیار کرده ست
هوش مصنوعی: عشق مرا به درجه‌ای رسانده که مثل یک چیز بی‌ارزش شده‌ام. چه بگویم که عشق این کار را با من کرده که خیلی زیاد است.
نیاید از دل بی عشق کاری
مرا این نکته در دل کار کرده ست
هوش مصنوعی: از دل بی‌عشق هیچ کاری ساخته نیست، این نکته به خوبی در دل من جا گرفته است.
به روز وصل بس آسان بود عشق
شب هجرش چنین دشوار کرده ست
هوش مصنوعی: در روز وصال، عاشق شدن کار آسانی است، اما دوری و جدایی آن عشق را بسیار سخت و دشوار کرده است.
نمی جنبد رقیبت زین سر کوی
ره عشاق را دیوار کرده ست
هوش مصنوعی: رقیبت در اینجا متحرک نیست؛ در واقع، دیوار عشق بر سر کوی شما مانع ایجاد کرده است.
در آغوش خودت در خواب دیدم
فلک بخت مرا بیدار کرده ست
هوش مصنوعی: در خواب دیدم که در آغوش تو هستم و احساس می‌کنم که سرنوشت خوشحالم کرده است.
عیادت می کنی بیمار خود را
مرا این آرزو بیمار کرده ست
هوش مصنوعی: تو به عیادت بیمار خود می‌روی، اما من این آرزو را دارم که بیمار تو باشم.
گدای توست جامی لیکن از تو
همین دریوزه دیدار کرده ست
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که کسی به شدت مشتاق دیدار شخص محبوبش است و می‌خواهد از او چیزی بگیرد، اما در عین حال، در این درخواست احساس تملق و فروتنی دارد. او خود را مانند گدا می‌بیند که فقط به امید دیدن محبوبش به سوی او آمده است.