گنجور

شمارهٔ ۲۱۹

دل که روزی چند با دیدار جانان خو گرفت
عمرها جان کند تا با درد هجران خو گرفت
نیست میل بزم وصل از کلبه هجرم که چغذ
کم رود سوی عمارت چون به ویران خو گرفت
یاد مرهم بر دل من سخت می آید چو تیر
تا ازان ابرو کمان با زخم پیکان خو گرفت
قامتم چوگان سرم گوی است در میدان عشق
تا سوار شوخ من با گوی و چوگان خو گرفت
بی رخ لیلی مخوان مجنون حیران را به حی
زانکه آن سرگشته با کوه و بیابان خو گرفت
غرقه در خون دلم از چشم نمناکم چه باک
فکر باران کی کند آن کو به طوفان خو گرفت
همچو جامی درد سر بیند ز بالین حریر
هر که را سر بر درت با سنگ دربان خو گرفت

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دل که روزی چند با دیدار جانان خو گرفت
عمرها جان کند تا با درد هجران خو گرفت
هوش مصنوعی: دل که مدتی با دیدن محبوب عادت کرده بود، سال‌ها رنج کشید تا با درد جدایی هم سازگار شود.
نیست میل بزم وصل از کلبه هجرم که چغذ
کم رود سوی عمارت چون به ویران خو گرفت
هوش مصنوعی: در دل من اشتیاقی برای جشن وصال وجود ندارد؛ زیرا چون به ویرانی عادت کرده‌ام، دیگر چغد (پرنده‌ای با صدای زیبا) به سمت خانه‌ای آباد پرواز نمی‌کند.
یاد مرهم بر دل من سخت می آید چو تیر
تا ازان ابرو کمان با زخم پیکان خو گرفت
هوش مصنوعی: یاد تو بر دل من مانند دارویی می‌باشد که به شدت سخت است. من از وقتی که تیر نگاهت را تحمل کرده‌ام، به این درد عادت کرده‌ام.
قامتم چوگان سرم گوی است در میدان عشق
تا سوار شوخ من با گوی و چوگان خو گرفت
هوش مصنوعی: در میدان عشق، من همچون یک نگهبان هستم و عشق من مانند گوی در دستان سوار خوش‌چهره‌ای قرار دارد که به راحتی با آن بازی می‌کند و از آن لذت می‌برد.
بی رخ لیلی مخوان مجنون حیران را به حی
زانکه آن سرگشته با کوه و بیابان خو گرفت
هوش مصنوعی: هرگز دیوانه را به نام لیلی نخوان، زیرا او با وجود سرگشتی‌اش، به تنها بودن در کوه‌ها و بیابان‌ها عادت کرده است.
غرقه در خون دلم از چشم نمناکم چه باک
فکر باران کی کند آن کو به طوفان خو گرفت
هوش مصنوعی: دل من از اشک چشمم غرق در خون شده است، اما چه اهمیتی دارد؟ کسی که به طوفان عادت کرده نمی‌تواند به فکر بارش باران باشد.
همچو جامی درد سر بیند ز بالین حریر
هر که را سر بر درت با سنگ دربان خو گرفت
هوش مصنوعی: هر کس که عادت کند به انتظار و رسیدن به تو، مانند کسی است که دردی را تحمل می‌کند؛ او مانند جامی می‌بیند که از بالای یک تخت حریر می‌افتد و دردسرهایش را احساس می‌کند.