گنجور

شمارهٔ ۲۱۸

آن سفر کرده کش از ما دل گرفت
جان فدایش هر کجا منزل گرفت
جان باقی بود یارب از چه رو
رفت و خوی عمر مستعجل گرفت
تن فتاد از پای چون محمل براند
جان برید از تن پی محمل گرفت
تا دلش ناید به درد از حال ما
خویش را از حال ما غافل گرفت
گرد ما دریا شد از سیل سرشک
یار ازان دریا ره ساحل گرفت
من قتیل یارم ای خوش آن قتیل
کو تواند دامن قاتل گرفت
کی تواند جامی از پی رفتنش
چون ز گریه پای او در گل گرفت

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آن سفر کرده کش از ما دل گرفت
جان فدایش هر کجا منزل گرفت
هوش مصنوعی: کسی که از ما رفته و دلش را از ما گرفته است، هر جا که سکونت کند، جانم فدای اوست.
جان باقی بود یارب از چه رو
رفت و خوی عمر مستعجل گرفت
هوش مصنوعی: ای کاش جان ابدی و جاویدان بود، چرا که عمر انسان به سرعت به پایان می‌رسد و زودگذر است.
تن فتاد از پای چون محمل براند
جان برید از تن پی محمل گرفت
هوش مصنوعی: تن به زمین افتاد مانند اینکه بارکش در حال حمل محموله است، و جان از بدن جدا شد و به دنبال محموله رفت.
تا دلش ناید به درد از حال ما
خویش را از حال ما غافل گرفت
هوش مصنوعی: تا زمانی که دلش از وضعیت ما رنج نمی‌کشد، خود را از حال ما بی‌خبر نگه می‌دارد.
گرد ما دریا شد از سیل سرشک
یار ازان دریا ره ساحل گرفت
هوش مصنوعی: با اشک‌هایی که به خاطر معشوق ریخته‌ام، گرداگرد من به مانند دریا شده است و از این دریا، به سمت ساحل راه پیدا کرده‌ام.
من قتیل یارم ای خوش آن قتیل
کو تواند دامن قاتل گرفت
هوش مصنوعی: من کشته‌ی محبوبم، ای خوشا به حال آن کشته که می‌تواند یقه‌ی قاتل خود را بگیرد.
کی تواند جامی از پی رفتنش
چون ز گریه پای او در گل گرفت
هوش مصنوعی: چه کسی می‌تواند از کنار رفتن او چنان شکیبایی داشته باشد که همچون گریه‌ی او، پایش در گلی گرفتار شود؟