شمارهٔ ۲۱۷
باده تا چاشنیی زان لب چون نوش گرفت
آتش از رشک به جان من مدهوش گرفت
همت من که فلک غاشیه اش داشت به دوش
عاقبت غاشیه عشق تو بر دوش گرفت
لاف با لطف بناگوش تو چون سیم زده ست
زر پی عذر چرا حلقه شد و گوش گرفت
دوش تا صبحدم از یاد تو بی خود بودم
امشبم باز همان بی خودی دوش گرفت
خواهم از رشک قبا جامه جان چاک زدن
که چرا قد تو را تنگ در آغوش گرفت
عشقت از درد سر هوش و خرد بود به تنگ
دل من ترک خرد کرد و کم هوش گرفت
جامی از ظلم تو ای ماه سپاهی خواهد
دامن شاه عطاپاش خطاپوش گرفت
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
باده تا چاشنیی زان لب چون نوش گرفت
آتش از رشک به جان من مدهوش گرفت
هوش مصنوعی: وقتی که از لبان تو جرعهای حیاتبخش نوشیدم، شوری و زیبایی آن چنان مرا مسحور کرد که آتش حسرت در جانم افروخته شد.
همت من که فلک غاشیه اش داشت به دوش
عاقبت غاشیه عشق تو بر دوش گرفت
هوش مصنوعی: تلاش و ارادهام که در ابتدا تحت حمایت ستارهها بود، سرانجام به عشق تو متکی شد و بار آن را بر دوش گرفت.
لاف با لطف بناگوش تو چون سیم زده ست
زر پی عذر چرا حلقه شد و گوش گرفت
هوش مصنوعی: زیبایی و دلنازکی تو مانند نقرهای است که به طلا تبدیل شده، ولی چرا عذر و بهانهات اینچنین باعث شده که دوستی و ارتباط ما را محدود کند و گوشهایمان را ببندد؟
دوش تا صبحدم از یاد تو بی خود بودم
امشبم باز همان بی خودی دوش گرفت
هوش مصنوعی: دیشب تا سپیده دم به یاد تو بیخود و شیدا بودم و امشب هم دوباره همان حال بیخودی را دارم.
خواهم از رشک قبا جامه جان چاک زدن
که چرا قد تو را تنگ در آغوش گرفت
هوش مصنوعی: میخواهم به خاطر زیبایی و جذابیت تو، جانم را از حسرت و حسادت پاره کنم، زیرا که چرا قامت زیبای تو در آغوشت جا شده است.
عشقت از درد سر هوش و خرد بود به تنگ
دل من ترک خرد کرد و کم هوش گرفت
هوش مصنوعی: عشق تو باعث شد که من از درد و رنج به شدت آسیب ببینم. دلم به قدری تنگ و گرفتار شده که دیگر قادر به داشتن عقل و فروتنی نیستم و از هوش و درک من کاسته شده است.
جامی از ظلم تو ای ماه سپاهی خواهد
دامن شاه عطاپاش خطاپوش گرفت
هوش مصنوعی: جامی از ظلم تو ای ماه سپاه، دامن شاهی را که عطا میبخشد و خطاها را میپوشاند، خواهد گرفت.