گنجور

شمارهٔ ۲۱۵

دل رخت را ز روشنی مه گفت
سخنی روشن و موجه گفت
هر که دریافت نکته دهنت
عقلش از سر غیب آگه گفت
پیش قد بلند تو طوبی
سخن سدره گفت و کوته گفت
گوشه ابروی تو را شب عید
هر که دید الهلال والله گفت
وعده یک بوسه بود و ده دشنام
لبت آن یک نداد وین ده گفت
نیست مشتاق کعبه صوفی شهر
سخن کعبه گر نه در ره گفت
دوش جامی حدیث زلف و رخت
ز اول شام تا سحرگه گفت

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دل رخت را ز روشنی مه گفت
سخنی روشن و موجه گفت
هوش مصنوعی: دل، از روشنی ماه پیامی را بیان کرد که روشن و قابل قبول بود.
هر که دریافت نکته دهنت
عقلش از سر غیب آگه گفت
هوش مصنوعی: هر کسی که بگوید و فهم خود را با نکته‌های تو غنی‌تر کند، نشان از آگاهی و فهم بالای او دارد.
پیش قد بلند تو طوبی
سخن سدره گفت و کوته گفت
هوش مصنوعی: در مقابل قامت بلند تو، درخت طوبی درخت سدره را طعنه زد و آن را کوتاه خواند.
گوشه ابروی تو را شب عید
هر که دید الهلال والله گفت
هوش مصنوعی: هر که گوشه ابروی تو را در شب عید مشاهده کند، به خاطر زیبایی‌اش قسم می‌خورد که ماه نو است.
وعده یک بوسه بود و ده دشنام
لبت آن یک نداد وین ده گفت
هوش مصنوعی: وعده یک بوسه بود، اما به جای آن ده بار به تو ناسزا گفت. او آن یک بوسه را نداد و فقط همان ده دشنام را تحویل داد.
نیست مشتاق کعبه صوفی شهر
سخن کعبه گر نه در ره گفت
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به بی‌توجهی صوفیانی اشاره می‌کند که به دنبال حقیقت و معنویتند، ولی به جای این که به کعبه (نماد ایمان و مقصد روحی) توجه کنند، بیشتر به سخن و ادبیات (گفتار) اهمیت می‌دهند. به عبارت دیگر، او بر این نکته تأکید می‌کند که بسیاری از آن‌ها در جستجوی راستین خود، به جای عمل و تجربه معنوی، به کلمات و بحث‌های نظری پرداخته‌اند.
دوش جامی حدیث زلف و رخت
ز اول شام تا سحرگه گفت
هوش مصنوعی: دیروز در یک مجلس، تا شب از زیبایی‌های مو و چهره‌ات سخن گفتند.