گنجور

شمارهٔ ۲۱۱

لب گشادی تا سخن گویی در سیراب ریخت
طره افشاندی که ریزد گرد مشک ناب ریخت
باد گلبو باده گلگون است یا از رشک تو
بوی گل بر باد رفت و رنگش اندر آب ریخت
گر مرا کشتی چه غم کی باشد امکان دیت
گوسفندی را که خونش خنجر قصاب ریخت
نیست جای سجده عابد را ز بس کز دیده خون
با خیال طاق ابروی تو در محراب ریخت
در تن پاکت دل سخت از سپهر بی وفاست
سیم با پولاد در یک قالب آن قلاب ریخت
وقت من از چاشنی شربت دردت خوش است
وقت آن کس خوش که در کام من این جلاب ریخت
کلک جامی نخل مریم شد که چون جنبش نمود
تازه و تر میوه ها پیراهن احباب ریخت

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

لب گشادی تا سخن گویی در سیراب ریخت
طره افشاندی که ریزد گرد مشک ناب ریخت
هوش مصنوعی: وقتی که دهان باز کردی و سخن گفتی، در حینی که سیراب بودی، موهایت را به جلو انداختی و عطر خوش مشکی را پراکنده کردی.
باد گلبو باده گلگون است یا از رشک تو
بوی گل بر باد رفت و رنگش اندر آب ریخت
هوش مصنوعی: باد عطر گل را با خود حمل می‌کند، آیا این عطر به خاطر زیبایی توست که بوی گل‌ها در هوا پخش شده و رنگ آن در آب ریخته است؟
گر مرا کشتی چه غم کی باشد امکان دیت
گوسفندی را که خونش خنجر قصاب ریخت
هوش مصنوعی: اگر مرا بکشی، چه اهمیتی دارد؟ آیا ممکن است که گوسفندی را که خونش به دست قصاب ریخته شده، نجات دهند؟
نیست جای سجده عابد را ز بس کز دیده خون
با خیال طاق ابروی تو در محراب ریخت
هوش مصنوعی: عابد به خاطر اشک‌هایی که بر اثر خیال ابروهای تو ریخته، دیگر جایی برای سجده ندارد.
در تن پاکت دل سخت از سپهر بی وفاست
سیم با پولاد در یک قالب آن قلاب ریخت
هوش مصنوعی: در بدن تو، دل نازک و حساسی در برابر آسمان ناپایدار و بی وفا وجود دارد. این دل مانند سیمی است که با فولاد در یک شکل و قالب قرار گرفته است.
وقت من از چاشنی شربت دردت خوش است
وقت آن کس خوش که در کام من این جلاب ریخت
هوش مصنوعی: زمان من با طعم شربت درد تو خوش می‌گذرد، ولی زمانی برای آن کسی خوش است که در دهان من این شربت ریخته شود.
کلک جامی نخل مریم شد که چون جنبش نمود
تازه و تر میوه ها پیراهن احباب ریخت
هوش مصنوعی: چو درخت نخل مریم با نرمی و لطافت حرکت کرد، میوه‌های تازه و شاداب آن‌ها را مانند لباسی بر دوستان پراکنده کرد.