شمارهٔ ۲۱۰
غمت روز مرا رسم شب آموخت
دلم را تاب و جانم را تب آموخت
مکن در گریه هر دم عیب چشمم
که این گوهرفشانی زان لب آموخت
ندیدم هیچ مذهب خوشتر از عشق
خوشا آن راهرو کین مذهب آموخت
فرو شوی ای معلم لوح بیداد
که یار این حرف پیش از مکتب آموخت
ستادن نیست اشکم را ندانم
که این سیر از کدامین کوکب آموخت
دلم دور از رخت تا صبحدم دوش
به ماه و زهره آه و یارب آموخت
نجوید جز شراب لعل جامی
ازان دم کز لبت این مشرب آموخت
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
غمت روز مرا رسم شب آموخت
دلم را تاب و جانم را تب آموخت
هوش مصنوعی: غم تو به من یاد داد که روزها شبیه تاریکی اند و دلم را دلتنگی و جانم را بیقراری بخشید.
مکن در گریه هر دم عیب چشمم
که این گوهرفشانی زان لب آموخت
هوش مصنوعی: هرگز در هر لحظه به خاطر اشکهای من عیب چشمم را مگیر، چون این زیباگریزی و زیبایی را از لبهای او یاد گرفتم.
ندیدم هیچ مذهب خوشتر از عشق
خوشا آن راهرو کین مذهب آموخت
هوش مصنوعی: من هیچ ایمان و مذهبی را زیباتر از عشق مشاهده نکردم، خوشا به حال کسی که این مذهب را یاد گرفته است.
فرو شوی ای معلم لوح بیداد
که یار این حرف پیش از مکتب آموخت
هوش مصنوعی: ای معلم، از آموختن به ما دست بردار، چون دوست من، این حرف را قبل از رفتن به مکتب یاد گرفته بود.
ستادن نیست اشکم را ندانم
که این سیر از کدامین کوکب آموخت
هوش مصنوعی: نمیتوانم جلوی اشکم را بگیرم، نمیدانم این گریهام از کدام ستاره یاد گرفته است.
دلم دور از رخت تا صبحدم دوش
به ماه و زهره آه و یارب آموخت
هوش مصنوعی: دلم تا صبح دور از چهرهات آه و ناله به ماه و ستاره یاد داد.
نجوید جز شراب لعل جامی
ازان دم کز لبت این مشرب آموخت
هوش مصنوعی: فقط شراب قرمز را بنوش، زیرا از لحظهای که لبانت به آن نوشیدنی آشنا شدهاند، آموزش گرفتهای.