گنجور

شمارهٔ ۱۹۰

به جانب سفر آن ترک تندخو رفته ست
خبر دهید مرا کز کدام سو رفته ست
به گردش ار چه رسیدن نمی توان باری
کشم به دیده غبار رهی که او رفته ست
هزار دل کند از شهر صبر آواره
به هر دیار که با آن رخ نکو رفته ست
چه آب بر جگرم باشد اینچنین که مرا
هم آب دیده ز هجرش هم آبرو رفته ست
به گشت باغ مخوان باغبان مرا زین بیش
که بی جمال وی از باغ رنگ و بو رفته ست
نداده کس خبر از عمر رفته خویشم
اگر چه عمر عزیزم به جست و جو رفته ست
به روز حشر مگر سر برآورد جامی
چنین که از غم هجران به خود فرو رفته ست

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به جانب سفر آن ترک تندخو رفته ست
خبر دهید مرا کز کدام سو رفته ست
هوش مصنوعی: به طرف سفر آن جوان خشمگین رفته است، به من خبر دهید که از کدام سمت حرکت کرده است.
به گردش ار چه رسیدن نمی توان باری
کشم به دیده غبار رهی که او رفته ست
هوش مصنوعی: اگرچه نمی‌توانم به مقصد برسم و به سرانجام برسانم، اما غبار راهی که او رفته را همچنان به چشم می‌کشم و احساس می‌کنم.
هزار دل کند از شهر صبر آواره
به هر دیار که با آن رخ نکو رفته ست
هوش مصنوعی: هزاران دل از شهر صبر رنجیده و در هر جا آواره شده‌اند، زیرا که آن چهره زیبا به جایی دیگر رفته است.
چه آب بر جگرم باشد اینچنین که مرا
هم آب دیده ز هجرش هم آبرو رفته ست
هوش مصنوعی: این درد جدا شدن او چنان بر من سنگینی می‌کند که حتی اشک‌ریزش نیز نتوانسته به من آرامش دهد و باعث شده است که آبرویم هم به خاطر این فاصله رفته باشد.
به گشت باغ مخوان باغبان مرا زین بیش
که بی جمال وی از باغ رنگ و بو رفته ست
هوش مصنوعی: به من نگو که در باغ گشت بزنم، چرا که بدون زیبایی او، باغ رنگ و بویی ندارد و برایم جذاب نیست.
نداده کس خبر از عمر رفته خویشم
اگر چه عمر عزیزم به جست و جو رفته ست
هوش مصنوعی: هیچ‌کس از گذشته‌ام و عمر از دست رفته‌ام خبری ندارد، هرچند که عمر گرانبهایم در پی جست و جو سپری شده است.
به روز حشر مگر سر برآورد جامی
چنین که از غم هجران به خود فرو رفته ست
هوش مصنوعی: در روز قیامت، شاید جامی به دست بیاید که همه را از غم جدایی خود غافل کند و به فکر فرو برد.