گنجور

شمارهٔ ۱۷۸

وه که باز از کف من دامن مقصود برفت
یار دیر آمده از پیش نظر زود برفت
تن که آزرده تیغ ستمش بود بماند
جان که آویزه بند کمرش بود برفت
وعده می کرد که دیگر نروم راه فراق
تا چه کردم که نه بر موجب موعود برفت
دل که از خون رخم اندود برو گو که خوشم
که به بازار غم آن قلب زراندود برفت
بود خوشنودیش آن کز غم او جان بدهم
لله الحمد کزین غمزده خوشنود برفت
خبر فرقت او داد و شد آواره رقیب
زد به ویرانه ما آتش و چون دود برفت
جگری شد رخ جامی که ز غم کاهی بود
بس کش از دیده سرشک جگرآلود برفت

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

وه که باز از کف من دامن مقصود برفت
یار دیر آمده از پیش نظر زود برفت
هوش مصنوعی: وای که دوباره هدفم از دستم رفت، یاری که دیر به سراغم آمد، خیلی زود از دیده‌ام ناپدید شد.
تن که آزرده تیغ ستمش بود بماند
جان که آویزه بند کمرش بود برفت
هوش مصنوعی: تن که زخمی از ظلم و ستم داشت باقی ماند، ولی جان که به کمر او گره خورده بود، رفت.
وعده می کرد که دیگر نروم راه فراق
تا چه کردم که نه بر موجب موعود برفت
هوش مصنوعی: او وعده داده بود که دیگر به راه جدایی نروم، اما دیدم که نه تنها به وعده‌اش عمل نکرد، بلکه همچنان غم جدایی ادامه دارد.
دل که از خون رخم اندود برو گو که خوشم
که به بازار غم آن قلب زراندود برفت
هوش مصنوعی: دل من که از زخم‌ها و غم‌ها پر شده، به او بگو که من خوشحالم، چون در بازار درد و رنج، آن قلب باارزش و زرین رفته است.
بود خوشنودیش آن کز غم او جان بدهم
لله الحمد کزین غمزده خوشنود برفت
هوش مصنوعی: او خوشحال است از اینکه برای شادی او، جانم را فدای او می‌کنم. خدایا را شکر که این غم‌زده خوشحال شده است و رفت.
خبر فرقت او داد و شد آواره رقیب
زد به ویرانه ما آتش و چون دود برفت
هوش مصنوعی: خبر جدایی او را به من رساند و من به خاطر رقیب بی‌خانمان شدم. او آتش به ویرانه ما زد و همچون دود ناپدید شد.
جگری شد رخ جامی که ز غم کاهی بود
بس کش از دیده سرشک جگرآلود برفت
هوش مصنوعی: چهره‌ی جام به خاطر غم، مثل جگری شده بود. اشک‌های خونین از چشمانم ریخت و رفت.