گنجور

شمارهٔ ۱۷۶

برد شوخی دل ز من اما نخواهم گفت کیست
گر برند از تن سرم قطعا نخواهم گفت کیست
آن که ما را در جدایی سوخت سر تا پا چو شمع
گر مرا سوزند سر تا پا نخواهم گفت کیست
گرچه دریا شد کنار از اشک و این هر جا رسید
گوهر مقصود ازین دریا نخواهم گفت کیست
نیکوان در چشم من بسیار آیند و روند
آن که دارد در دل و جان جا نخواهم گفت کیست
سرو بالایان بسی می بینم اما آن که نیست
کس به حسن و لطف ازو بالا نخواهم گفت کیست
دارم از شیرین لبی شوری ندانم چون کنم
کین نخواهد یافت تسکین تا نخواهم گفت کیست
یار بی مهر و وفا می خواند جامی را به طعن
گفت خود را دان که من اینها نخواهم گفت کیست

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

برد شوخی دل ز من اما نخواهم گفت کیست
گر برند از تن سرم قطعا نخواهم گفت کیست
هوش مصنوعی: دل من از شوخی‌ها غافل شده و دیگر نمی‌خواهم بگویم که کیست. اگر هم سرم را از بدنم جدا کنند، باز هم نمی‌توانم بگویم که آن کس کیست.
آن که ما را در جدایی سوخت سر تا پا چو شمع
گر مرا سوزند سر تا پا نخواهم گفت کیست
هوش مصنوعی: آن کسی که در جدایی ما را می‌سوزاند و درد جدایی را به جان ما می‌ریزد، اگر مرا هم بسوزاند، باز هم نام او را نخواهم برد.
گرچه دریا شد کنار از اشک و این هر جا رسید
گوهر مقصود ازین دریا نخواهم گفت کیست
هوش مصنوعی: هرچند که دریا پر از اشک شده و در هر جایی که می‌رسد، به هدف نهایی می‌رسد، اما من هرگز نخواهم گفت که این هدف کیست.
نیکوان در چشم من بسیار آیند و روند
آن که دارد در دل و جان جا نخواهم گفت کیست
هوش مصنوعی: افرادی که نیکو هستند در نظر من همیشه می‌آیند و می‌روند، اما کسی که در دل و روح من جای دارد را هرگز نخواهم گفت که کیست.
سرو بالایان بسی می بینم اما آن که نیست
کس به حسن و لطف ازو بالا نخواهم گفت کیست
هوش مصنوعی: در میان افراد زیبا و خوش‌اندام، بسیارند، اما کسی که به زیبایی و نیکی او نمی‌توانم اشاره‌ای کنم، وجود ندارد.
دارم از شیرین لبی شوری ندانم چون کنم
کین نخواهد یافت تسکین تا نخواهم گفت کیست
هوش مصنوعی: من از طعم شیرین لبانی باری تجربه‌ای دارم که نمی‌دانم چگونه با آن کنار بیایم، زیرا تا زمانی که نخواهم بگویم این احساس چیست، آرامش نخواهم یافت.
یار بی مهر و وفا می خواند جامی را به طعن
گفت خود را دان که من اینها نخواهم گفت کیست
هوش مصنوعی: یار بی محبت و وفاداری، به سرزنش می‌خواند و می‌گوید که خود را بشناس، چون من هرگز چنین سخنانی را نخواهم گفت. این شخص کیست؟