گنجور

شمارهٔ ۱۷۴

من پس زانوی غم تا یار هم زانوی کیست
خاطر من سوی او تا خاطر او سوی کیست
من نشسته روی بر آیینه زانوی خویش
تاکنون آن ماه چون آیینه رو در روی کیست
می رسد هر لحظه مشک آمیز باد صبح خیز
گر نه بر مشکین غزال من گذشت این بوی کیست
سوی محرابم مخوان ای شیخ بنگر کین زمان
نقش بسته در دلم شکل خم ابروی کیست
گر نه شب در خواب آن سرو روان را دیده ام
مانده در چشمم خیال قامت دلجوی کیست
ای که فارغ گوییم زان سنگدل باری ببین
کامشبم با خویشتن تا روز گفت و گوی کیست
شد سگ کوی تو جامی چون سگانش داغ کن
تا بداند هر که بیند کز سگان کوی کیست

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

من پس زانوی غم تا یار هم زانوی کیست
خاطر من سوی او تا خاطر او سوی کیست
هوش مصنوعی: من در دلتنگی و اندوه خودم سرافکنده و غمگین هستم و نگرانم که عشق من، یارم، چه احساسی نسبت به من دارد. در حقیقت، در این حال و روز، به فکر او هستم، اما نمی‌دانم او چه احساسی نسبت به من دارد.
من نشسته روی بر آیینه زانوی خویش
تاکنون آن ماه چون آیینه رو در روی کیست
هوش مصنوعی: من در مقابل آینه نشسته‌ام و به زانوی خود نگاه می‌کنم، تا حالا نمی‌دانم آن ماه روشن در روبرویم، کیست.
می رسد هر لحظه مشک آمیز باد صبح خیز
گر نه بر مشکین غزال من گذشت این بوی کیست
هوش مصنوعی: هر لحظه بوی خوشی مانند بوی مشک از باد صبحگاهی به مشام می‌رسد. اگر این عطر بر غزالی که نشانه‌ای از زیبایی و دلربایی است، بگذرد، باید بدانم که این بوی خوش از کجاست.
سوی محرابم مخوان ای شیخ بنگر کین زمان
نقش بسته در دلم شکل خم ابروی کیست
هوش مصنوعی: ای شیخ، مرا به نمازخانه‌ات نخوان، زیرا در دلم تصویری حک شده که نشان از خم ابروی کسی دارد.
گر نه شب در خواب آن سرو روان را دیده ام
مانده در چشمم خیال قامت دلجوی کیست
هوش مصنوعی: اگر در خواب شب، آن درخت باریک و زیبا را نمی‌دیدم، اکنون در ذهنم تصویری از قامت دلپذیری مانده است که نمی‌دانم کیست.
ای که فارغ گوییم زان سنگدل باری ببین
کامشبم با خویشتن تا روز گفت و گوی کیست
هوش مصنوعی: ای کسی که ما از دشواری‌های دل سنگین او آزاد هستیم، امشب و تنها با خود مشغول هستم تا روزی را ببینم که گفتگو کنیم که چه کسی هست.
شد سگ کوی تو جامی چون سگانش داغ کن
تا بداند هر که بیند کز سگان کوی کیست
هوش مصنوعی: هر کسی که به کوی تو وارد می‌شود، باید ببیند که من به خاطر عشق تو مانند سگی به دور تو می‌گردم. بگذار تا روشن شود که من از جمله سگان این کوی هستم و به عشق تو سوزانم.