شمارهٔ ۱۶۴
ز دل زبانه آتش که در دهان من است
به شرح داغ دل آتشین زبان من است
به سان اره بنه تیغ خویش بر فرقم
به جرم آنکه به صد رخنه ز استخوان من است
کنی به داغ نشان سگان خود وین داغ
که سوزی از غم بی داغیم نشان من است
تو در میان نه و جان در میان مرا با تو
ببین چه فرق میان تو و میان من است
به دیده غیر تو را راه کی توانم داد
خیال تو چو شب و روز دیده بان من است
ز بار دل چو کمانم به جز رقیب مباد
نشان تیر دعایی که از کمان من است
چه شد که خط تو را جان خویشتن خوانم
چرا رسیده چنین بر لب از تو جان من است
دلیر نام تو تا بر زبان توانم راند
خوشم که گوش رقیبان کر از فغان من است
خمیده قامت جامی چو طوق دیدی و گفت
چه عار کز تو نه بر گردن سگان من است
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ز دل زبانه آتش که در دهان من است
به شرح داغ دل آتشین زبان من است
هوش مصنوعی: آتش سوزانی که در دل من میتپد، حالا به شکل کلمات و سخنانم بیان میشود و این داغی که در قلبم دارم، در سخنانم به وضوح دیده میشود.
به سان اره بنه تیغ خویش بر فرقم
به جرم آنکه به صد رخنه ز استخوان من است
هوش مصنوعی: به مانند اره، تیغ خود را بر سر من میکشی، چون من به خاطر اینکه صدها برجستگی از استخوانهای خود دارم، مجازات شدهام.
کنی به داغ نشان سگان خود وین داغ
که سوزی از غم بی داغیم نشان من است
هوش مصنوعی: تو بر داغی که نشانی از وفا و محبت سگان خود داری، و این داغی که تو را میسوزاند، نشان غم و اندوه من است که از آن بیداغم.
تو در میان نه و جان در میان مرا با تو
ببین چه فرق میان تو و میان من است
هوش مصنوعی: تو در وسط جمع هستی و جان من در این میان قرار دارد. با تو که در نظر میآیم، ببین چه تفاوتی بین من و تو وجود دارد.
به دیده غیر تو را راه کی توانم داد
خیال تو چو شب و روز دیده بان من است
هوش مصنوعی: من نمیتوانم به کسی غیر از تو توجه کنم؛ خیال تو مانند شب و روز همیشه در نظرم است و نمیگذارد به چیز دیگری فکر کنم.
ز بار دل چو کمانم به جز رقیب مباد
نشان تیر دعایی که از کمان من است
هوش مصنوعی: به خاطر بار سنگین دلم، فقط رقیب نباشد نشانی از تیر دعایی که از کمان من نشأت میگیرد.
چه شد که خط تو را جان خویشتن خوانم
چرا رسیده چنین بر لب از تو جان من است
هوش مصنوعی: چرا من نام تو را به عنوان جان خود میخوانم و چرا این احساس به من دست داده که جانم از تو گرفته شده است؟
دلیر نام تو تا بر زبان توانم راند
خوشم که گوش رقیبان کر از فغان من است
هوش مصنوعی: من خوشحالم که میتوانم نام تو را با افتخار بر زبان بیاورم، چرا که صدای نالههایم آنقدر بلند است که دشمنان نتوانند آن را بشنوند.
خمیده قامت جامی چو طوق دیدی و گفت
چه عار کز تو نه بر گردن سگان من است
هوش مصنوعی: وقتی در حال نوشیدن جام خمیدهای بودی که به شکل گردنبند به نظر میرسید، به تو گفتند که ننگی در این نشانه وجود ندارد چون این زینت به گردن سگهای من نیست.