گنجور

شمارهٔ ۱۵۷

ای شهسوار حسن که جانم فدای توست
هر جا سری ست خاک ره باد پای توست
خوش جلوه ده سمند که دفع گزند را
هر سو هزار سوخته دل در دعای توست
مشتاق وصل را که ز هجران به جان رسید
سرمایه حیات امید لقای توست
بیچاره عاشق تو که با درد انتظار
شد در رهت غبار و هنوزش هوای توست
یک خنده کردی و دل ما شد ازان تو
باری دگر بخند که جان هم برای توست
دل چون توانم از تو بریدن که در ازل
آب و گلم سرشته به مهر و وفای توست
جامی گر آن صنم ز تو بیگانه شد مرنج
این بخت بس تو را که سگش آشنای توست

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای شهسوار حسن که جانم فدای توست
هر جا سری ست خاک ره باد پای توست
هوش مصنوعی: ای دلبر زیبا که جانم را به پای تو می‌گذارم، هر جا که بروی، آنجا خاکی است که زیر پاهای توست.
خوش جلوه ده سمند که دفع گزند را
هر سو هزار سوخته دل در دعای توست
هوش مصنوعی: زیبایی‌ات را به نمایش بگذار، چرا که در هر طرف، هزاران دل شکسته از تو می‌خواهند که از خطر دورشان کنی.
مشتاق وصل را که ز هجران به جان رسید
سرمایه حیات امید لقای توست
هوش مصنوعی: کسی که به شدت منتظر وصال محبوبش است و دوری او جانش را به لب رسانده، تنها دارایی‌اش امید به دیدار توست.
بیچاره عاشق تو که با درد انتظار
شد در رهت غبار و هنوزش هوای توست
هوش مصنوعی: عاشق بیچاره‌ای که در انتظار تو به شدت رنج می‌کشد و در این راه به زحمت افتاده، اما هنوز هم دلش هوای تو را می‌کند.
یک خنده کردی و دل ما شد ازان تو
باری دگر بخند که جان هم برای توست
هوش مصنوعی: یک بار لبخند زدی و دل ما شاد شد. حالا دوباره بخند که جان ما هم متعلق به توست.
دل چون توانم از تو بریدن که در ازل
آب و گلم سرشته به مهر و وفای توست
هوش مصنوعی: من چگونه می‌توانم از تو دل بکنم در حالی که در آغاز خلقت، عشق و وفای تو در وجود من گره خورده است؟
جامی گر آن صنم ز تو بیگانه شد مرنج
این بخت بس تو را که سگش آشنای توست
هوش مصنوعی: اگر آن معشوق از تو بی‌خبر و بی‌توجه شده است، ناراحت نباش؛ چرا که بخت تو به این اندازه خوب است که حتی سگ آن معشوق هم با تو آشناست.