گنجور

شمارهٔ ۱۳۰

مرا کار از غم عشق تو زار است
دلم رفته ست و جان نزدیک کار است
اگر از سینه پرسی دردناک است
وگر از دیده گویم اشکبار است
تو گشتی از قرار خویشتن لیک
مرا آن بی قراری برقرار است
به عذر عشق وامق را خطی بس
که عذرا را ز خوبی بر عذار است
مبر گرد از رخ زرد من ای اشک
کزان چابک سوارم یادگار است
درون صد خارخار از محنت هجر
که را پروای گلگشت بهار است
به درد درد و غم خوش باش جامی
که صاف عیش ما را ناگوار است

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مرا کار از غم عشق تو زار است
دلم رفته ست و جان نزدیک کار است
هوش مصنوعی: من به خاطر غم عشق تو در وضعیتی خیلی بد به سر می‌برم؛ دل من در تب و تاب است و حالتم خیلی نزدیک به مرگ است.
اگر از سینه پرسی دردناک است
وگر از دیده گویم اشکبار است
هوش مصنوعی: اگر از دل بپرسی، درد زیادی دارم و اگر از چشمانم بپرسی، پر از اشک هستم.
تو گشتی از قرار خویشتن لیک
مرا آن بی قراری برقرار است
هوش مصنوعی: تو برای خودت به آرامش رسیدی، اما من هنوز در دل خود بی‌قراری را احساس می‌کنم.
به عذر عشق وامق را خطی بس
که عذرا را ز خوبی بر عذار است
هوش مصنوعی: به خاطر عشق، به وامق خطی نوشته شده که زیبایی عذرا بر چهره‌اش نقش بسته است.
مبر گرد از رخ زرد من ای اشک
کزان چابک سوارم یادگار است
هوش مصنوعی: ای اشک، از چهره زرد من دور شو که تو یادگار سوار چابک منی.
درون صد خارخار از محنت هجر
که را پروای گلگشت بهار است
هوش مصنوعی: در دل من پر از درد و رنج جدایی است، اما کسی به زیبایی و سرسبزی بهار اهمیت نمی‌دهد.
به درد درد و غم خوش باش جامی
که صاف عیش ما را ناگوار است
هوش مصنوعی: به درد و غم عادت کن، چرا که لذت‌های ما به خاطر مشکلات، ناخوشایند شده است.