شمارهٔ ۱۲
شد برقع روی تو چو مهت زلف شب آسا
سبحان قدیر جعل اللیل لباسا
تا کی ز غم سود و زیان رنجه توان برد
ای خواجه بیا ساغر می گیر و بیاسا
دنیا نه متاعی ست که ارزد به نزاعی
با خصم مدارا کن و با دوست مواسا
اسرار نی ار فهم کنی جمله سماعی ست
لا یمکن ان یدرکها العقل قیاسا
راهی ست نهانی ز تو تا دیر مغانی
جز پیر مغان نیست بدان راه شناسا
خواهی که در آن راه خدا پاس تو دارد
رخساره به خاک ره هر بی سر و پا سا
تا صاف نشد جامی از اوصاف من و ما
ما صادف من راح مصافاتک کاسا
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
حاشیه ها
1400/10/23 14:12
نیشتر
سلام ( شد برقع روی تو چو مهت زلف شب آسا) کلمه تو در این مصرع وزن و معنی شعر را مخدوش میکند
«شد برقع روی چو مهت زلف شب آسا»