گنجور

شمارهٔ ۱۱

احن شوقا الی دیار لقیت فیها جمال سلمی
که می رساند ازان نواحی نوید لطفی به جانب ما
به وادی غم منم فتاده زمام فکرت ز دست داده
نه بخت یاور نه عقل رهبر نه تن توانا نه دل شکیبا
زهی جمال تو قبله جان حریم کوی تو کعبه دل
فان سجدنا الیک نسجد و ان سعینا الیک نسعی
ز سر عشق تو بود ساکن زبان ارباب شوق لیکن
ز بی زبانی غم نهانی چنانکه دانی شد آشکارا
بکت عیونی علی شیونی فساء حالی و لاابالی
که دانم آخر طبیب وصلت مریض خود را کند مداوا
اگر به جورم برآوری جان و گر به تیغم بیفکنی سر
قسم به جانت که برندارم سر ارادت ز خاک آن پا
به ناز گفتی فلان کجایی چه بود حالت درین جدایی
مرضت شوقا و مت هجرا فکیف اشکو الیک شکوی
بر آستانت کمینه جامی مجال بودن ندید ازان رو
به کنج فرقت نشست محزون به کوی محنت گرفت ماوا

اطلاعات

وزن: مفاعلن فع مفاعلن فع مفاعلن فع مفاعلن فع
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

احن شوقا الی دیار لقیت فیها جمال سلمی
که می رساند ازان نواحی نوید لطفی به جانب ما
هوش مصنوعی: با شور و شوق به دیاری می‌اندیشم که زیبایی سلمی را در آنجا دیدم و از آن نواحی خبری از محبت و لطفی به سوی ما می‌رسد.
به وادی غم منم فتاده زمام فکرت ز دست داده
نه بخت یاور نه عقل رهبر نه تن توانا نه دل شکیبا
هوش مصنوعی: در دنیای اندوه، در کنترل افکارم ناتوان شده‌ام. نه سرنوشت به من کمک می‌کند، نه عقل و خردم مرا راهنمایی می‌کنند، نه جسمم توانایی دارد و نه دلم طاقت و صبر کافی دارد.
زهی جمال تو قبله جان حریم کوی تو کعبه دل
فان سجدنا الیک نسجد و ان سعینا الیک نسعی
هوش مصنوعی: چه زیباست زیبایی تو؛ تو قبله جان منی و کوی تو کعبه دل‌هاست. ما در برابر تو سجده می‌کنیم و به سوی تو حرکت می‌نماییم.
ز سر عشق تو بود ساکن زبان ارباب شوق لیکن
ز بی زبانی غم نهانی چنانکه دانی شد آشکارا
هوش مصنوعی: عاشقانه‌ای که از عشق تو در دل و زبان عاشقان شکل گرفته، به خاطر ناتوانی در بیان غم و اندوهی که در دل دارم، به وضوح و روشنی نمایان شده است.
بکت عیونی علی شیونی فساء حالی و لاابالی
که دانم آخر طبیب وصلت مریض خود را کند مداوا
هوش مصنوعی: چشمم به حالت‌های تو دوخته شده و حال من به خاطر این عشق خراب است، اما من بی‌توجه هستم چون می‌دانم در پایان، طبیب عشق تو، بیمار خود را درمان خواهد کرد.
اگر به جورم برآوری جان و گر به تیغم بیفکنی سر
قسم به جانت که برندارم سر ارادت ز خاک آن پا
هوش مصنوعی: اگر به من ستم کنی و جانم را بگیری، حتی اگر هم برای این کار سرم را با تیغ بزنید، قسم به جانت که از عشق و احترام به تو، سرم را از خاک پای تو برنمی‌دارم.
به ناز گفتی فلان کجایی چه بود حالت درین جدایی
مرضت شوقا و مت هجرا فکیف اشکو الیک شکوی
هوش مصنوعی: به ناز و delicacy از من پرسیدی کجایی و حالتت در این جدایی چیست. دلم به شدت برای تو تنگ شده و از دوری‌ات بیمار هستم. حالا چطور می‌توانم دردی که دارم را برای تو بیان کنم؟
بر آستانت کمینه جامی مجال بودن ندید ازان رو
به کنج فرقت نشست محزون به کوی محنت گرفت ماوا
هوش مصنوعی: بر درگاه تو من هیچ فرصتی برای نوشیدن ندارم، به همین دلیل در گوشه‌ای از جدایی نشسته‌ام و غمگینم، در کوچه‌ی درد و رنج پناه گرفته‌ام.

حاشیه ها

1403/06/06 16:09
افسانه انصاری

موسیقی این شعر بی اندازه شگفت انگیز است. 

بیدل، یغمای جندقی، مشتاق اصفهانی و حزین لاهیجی هم این موسیقی را پس از جامی در غزل های خود بکار گرفته اند ولی موسیقی این غزل فرا تر از همه ی آنهاست!