گنجور

شمارهٔ ۱۱۱

بوی جان یافتم ز پیرهنت
گویی از جان سرشته شد بدنت
آه اگر نازنین تنت بینم
من که مردم ز بوی پیرهنت
برگ گل گرچه نازک است و لطیف
در لطافت نمی رسد به تنت
میوه های بهشت اگرچه خوش است
از همه به گرفته ام ذقنت
ای خوش آن دم که گوش می کردم
نکته ای از لب شکرشکنت
هرگز از گوش من نخواهد رفت
ذوق آواز و لذت سخنت
داد جامی به تلخکامی جان
هیچ کامی ندیده از دهنت

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بوی جان یافتم ز پیرهنت
گویی از جان سرشته شد بدنت
هوش مصنوعی: از لباس تو بوی جان و زندگی را احساس می‌کنم، گویا که وجود تو به روح و جانم پیوند خورده است.
آه اگر نازنین تنت بینم
من که مردم ز بوی پیرهنت
هوش مصنوعی: ای کاش می‌توانستم به تماشای تن زیبای تو بنشینم، زیرا بوی پیراهنت مرا از شدت عشق به مرگ می‌کشاند.
برگ گل گرچه نازک است و لطیف
در لطافت نمی رسد به تنت
هوش مصنوعی: برگ گل هرچند که نرم و زیباست، اما در لطافت به پوست تو نمی‌رسد.
میوه های بهشت اگرچه خوش است
از همه به گرفته ام ذقنت
هوش مصنوعی: میوه‌های بهشت هرچقدر هم که خوشمزه باشند، من از همه آنها بر سر ذوق و شوقی به دل ندارم.
ای خوش آن دم که گوش می کردم
نکته ای از لب شکرشکنت
هوش مصنوعی: خوشا به وقتی که به دقت به سخنانی شیرین و دلنشین گوش می‌دادم.
هرگز از گوش من نخواهد رفت
ذوق آواز و لذت سخنت
هوش مصنوعی: هرگز صدای خوش و لذت‌بخش صحبت‌های تو از ذهنم پاک نخواهد شد.
داد جامی به تلخکامی جان
هیچ کامی ندیده از دهنت
هوش مصنوعی: یک جام به کسی دادند که از تلخی‌های زندگی چیزی جز ناکامی نچشیده است.