گنجور

شمارهٔ ۹

زان پیش کز مداد دهم خامه را مدد
جویم مدد ز فضل تو ای مفضل احد
باشد که طی شود ورق علم و فضل من
حمد تو را به فضل تو گویم نه فضل خود
نشکفت جز شکوفه حمد و ثنای تو
در باغ کن نهال قلم چون کشید قد
هستی برای ثبت ثنایت صحیفه ای ست
کآغاز آن ازل بود انجام آن ابد
در جنب آن صحیفه چه باشد اگر بفرض
صد نامه در ثنای تو انشا کند خرد
بالذات واحدی تو و اعداد کون را
نبود جز اختلاف ظهور تو مستند
رخسار وحدت تو جمال دگر گرفت
در دیده شهود ز خال و خط عدد
از کثرت زبد نشود بحر مختفی
بحر حقیقیی تو و عالم همه زبد
بر آفتاب سایه نیفتاد اگر چه شد
ممدود بر سر الفش سایبان مد
عنوان نامه کرم و فضل نام توست
خوش آن که شد به نامه و نام تو نامزد
صد کم یکی ست نام تو لیکن چنانکه هست
احصای آن عدد نتواند یکی ز صد
هر کس نگشت محصی صد کم یکت چه سود
کز هشت و نه رسید به هشتاد یا نود
نتوان صفات تو ز طلسم جهان شناخت
احکام آن نجوم نگنجد درین رصد
از هیچ حادثی نتواند کسی حدیث
کش تا به صنع تو نه مسلسل بود سند
تولید کائنات کنی از دو حرف کن
نسبت به تو ز جهل بود تهمت ولد
کس چون شناسدت که نبینم درین شناخت
ادراک عقل معتبر و کشف معتمد
هرگونه اعتقاد کنندت نیی چنان
ما را درین قضیه جز این نیست معتقد
قرب تو را سبب نبود جز فنا و فقر
طوبی لمن تهیاء للقرب واستعد
عمری کلیم خلعت فقر از در تو جست
تا سربلند شد به کلاهی ازان نمد
در دل فروغ مهر تو کالنور فی البصر
در جان هوای عشق تو کالروح فی الجسد
نورت فروخت مشعل انجم بلا دخان
صنعت فراخت خیمه گردون بلا عمد
در ربقه قضای تو باشد ذلیل دیو
در دام اقتدار تو باشد اسیر دد
انوار عزت تو منزه ز کیف و کم
الوان نعمت تو مبرا ز حصر و حد
باشد به عقل و وهم قیاس مواهبت
امساک باد در قفس و آب در سبد
کار تو جمله نیکی صرف است و خیر محض
در کارگاه ماست دو رنگی نیک و بد
ردی که می رسد ز تو ما را ز دست ماست
نبود به بارگاه قبول تو دست رد
لبیک گفت لطف تو و هر جا برهمنی
بر جای یاصنم به خطا گفت یا صمد
بس طفل ساده دل که نگشت ست هرگزش
تعلیم گوی تخته ابجد نه اب نه جد
ز ارشاد تو رشید شد آن سان کزو رسید
دانشوران گمشده ره را ره رشد
نشو و نما ز شبنم فضل تو یافته ست
گلزار حسن غنچه دهانان لاله خد
بی زاد رحمتت نرسد کس به هیچ جای
گر صد ذخیره بهر معادش بود معد
جاهل بود نفور ز نور حضور تو
آری ز آفتاب رمد صاحب رمد
رقاص جوش عشق تو جز بیخودان نیند
هر خودپسند کی سزد آن دیگ را نخود
بس دل که چشمه حکم از وی کنی روان
گر فی المثل حجاره بود بل کزان اشد
باشد ز میخ و نعل نشان انجم و هلال
خورده فلک ز توسن قهرت مگر لگد
هر کس کمر به عشق و ولای تو بسته است
کی باشد از کمند بلای تو در کمد
با عشق تو چه چاره کند عقل حیله جوی
روباه را چه طاقت سرپنجه اسد
جان در کفم به نقد لقایم بگیر دست
سودای عاشقان تو باشد یدا بید
مستغرق شهود تو کرده ست نقد وقت
مستخلص از فسانه امس و امید غد
دارد به کعبه طلبت روی اهتمام
هم عابر بوادی و هم عاکف بلد
هر بولهب شرر که چو حمالة الحطب
در راه دوستانت نهد خاری از حسد
تا برکشد زمانه به دار سیاستش
گردد به گردنش رگ جان حبلی از مسد
بر هر که موش حرص ز خارف گماشتی
زد حفره سوی موقد نیرانش از لحد
هر کس که در رضای تو کد عمل کشید
شد کدخدای خانه رضوان به قدر کد
تعداد لطف های تو باخود چه سان کنم
برگ درخت و ریگ بیابان که کرد عد
جامی که شر طبع مصر بر معاصیش
بست از فساد پیش صلاح و سداد سد
بس عقد توبه اش که پذیرفت انحلال
از نفس سحر پیشه نفاثه فی العقد
هرگز یکی ز صد نتواند سپاس تو
صد بار اگر چه بیش درآید بدین صدد
عجز وی از سپاس به جای سپاس دار
یا غایة الامانی یا منتهی الابد

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زان پیش کز مداد دهم خامه را مدد
جویم مدد ز فضل تو ای مفضل احد
هوش مصنوعی: قبل از اینکه از قلم برای نوشتن کمک بگیرم، از تو ای بخشنده‌ی یکتا خواستار یاری و نعمت می‌شوم.
باشد که طی شود ورق علم و فضل من
حمد تو را به فضل تو گویم نه فضل خود
هوش مصنوعی: امیدوارم که ورق دانش و معرفتم ورق بخورد و من ستایش تو را با نعمت‌هایت بگویم، نه با فضیلت‌های خودم.
نشکفت جز شکوفه حمد و ثنای تو
در باغ کن نهال قلم چون کشید قد
هوش مصنوعی: در باغ زندگی، فقط شکوفه‌ای از ستایش و حمد تو رشد کرده است، مانند درختی که وقتی قلم به دست می‌گیرد، سر به بالا می‌کشد و قد می‌کشد.
هستی برای ثبت ثنایت صحیفه ای ست
کآغاز آن ازل بود انجام آن ابد
هوش مصنوعی: وجود و هستی، مانند دفتر و کتابی است که برای نگارش زیبایی‌ها و ثنای تو ایجاد شده است. این کتاب از آغاز وجود یعنی از ابدیت شروع شده و تا همیشه ادامه دارد.
در جنب آن صحیفه چه باشد اگر بفرض
صد نامه در ثنای تو انشا کند خرد
هوش مصنوعی: اگر در کنار آن نوشته‌ها، حتی اگر صد نامه هم به ستایش تو نوشته شود، باز هم چه ارزشی دارد؟
بالذات واحدی تو و اعداد کون را
نبود جز اختلاف ظهور تو مستند
هوش مصنوعی: تو در ذات خود یکتایی و هیچ عددی در جهان وجود ندارد جز اینکه اختلاف و تنوع در جلوه‌های تو متجلی شده است.
رخسار وحدت تو جمال دگر گرفت
در دیده شهود ز خال و خط عدد
هوش مصنوعی: چهره‌ی یکتایی تو زیبایی دیگری به خود گرفت. در چشم دیدار، نشانه‌ها و خط‌وط عددی دیگر معنا پیدا کردند.
از کثرت زبد نشود بحر مختفی
بحر حقیقیی تو و عالم همه زبد
هوش مصنوعی: از زیاد شدن کف بر روی آب، دریا پنهان نمی‌شود. دریا واقعی تو و جهان همگی کف و زبد هستند.
بر آفتاب سایه نیفتاد اگر چه شد
ممدود بر سر الفش سایبان مد
هوش مصنوعی: اگرچه سایه‌ای بر خورشید نمی‌افتد، اما با وجود این، بر سر الف (الف به معنای الفبا یا اولین حرف) سایبانی گسترده شده است.
عنوان نامه کرم و فضل نام توست
خوش آن که شد به نامه و نام تو نامزد
هوش مصنوعی: در این بیت به زیبایی اشاره شده که نام و کرم تو در نامه و محتوای آن باعث خوشبختی و سروری است. کسی که به تحریر و نوشتن می‌پردازد، اگر نام تو در آن ذکر شده باشد، گویا با نعمت و فضل تو آشنا شده و به این ترتیب در زندگی‌اش موفقیت و خوشبختی حاصل می‌شود.
صد کم یکی ست نام تو لیکن چنانکه هست
احصای آن عدد نتواند یکی ز صد
هوش مصنوعی: نام تو از هزاران نام بیشتر ارزشمند و بی‌نظیر است، اما به همان اندازه که تعداد نام‌ها زیاد است، نمی‌توان به راحتی ارزش و عظمت تو را در میان آنها شمرد و بیان کرد.
هر کس نگشت محصی صد کم یکت چه سود
کز هشت و نه رسید به هشتاد یا نود
هوش مصنوعی: هر کسی که نتواند به درستی و به طور کامل در مورد چیزی قضاوت کند، چه فایده دارد اگر از مقادیر بالا به عددهای بیشتری برسد؟ این نشان می‌دهد که درک درست و عمیق از موضوعات مهم‌تر از تعداد و کمیت است.
نتوان صفات تو ز طلسم جهان شناخت
احکام آن نجوم نگنجد درین رصد
هوش مصنوعی: نمی‌توان ویژگی‌های تو را از طریق دنیای مادی شناخت; قوانین ستاره‌ها در این رصدگاه جا نمی‌گیرد.
از هیچ حادثی نتواند کسی حدیث
کش تا به صنع تو نه مسلسل بود سند
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌تواند از هیچ‌یک از حوادث سخن بگوید، مگر اینکه آن را به دست آفریدن تو متصل کند.
تولید کائنات کنی از دو حرف کن
نسبت به تو ز جهل بود تهمت ولد
هوش مصنوعی: تمامی موجودات و کیهان از دو حرف ایجاد شده‌اند، اما نسبت به تو، ناشی از نادانی است که به اشتباه به آن نسبت داده می‌شود.
کس چون شناسدت که نبینم درین شناخت
ادراک عقل معتبر و کشف معتمد
هوش مصنوعی: هیچ کس نمی‌تواند مانند تو را بشناسد، پس در این شناسایی، عقل معتبر و کشفی قابل اعتماد وجود ندارد.
هرگونه اعتقاد کنندت نیی چنان
ما را درین قضیه جز این نیست معتقد
هوش مصنوعی: هر گونه که درباره تو فکر کنند، برای ما در این موضوع جز این نیست که ما به تو ایمان داریم.
قرب تو را سبب نبود جز فنا و فقر
طوبی لمن تهیاء للقرب واستعد
هوش مصنوعی: نزدیکی به تو تنها با فنا و فقر ممکن است، خوشا به حال کسی که خود را برای این نزدیکی آماده کند و درپی آن باشد.
عمری کلیم خلعت فقر از در تو جست
تا سربلند شد به کلاهی ازان نمد
هوش مصنوعی: سال‌ها کلیم (حضرت موسی) در جستجوی نعمت و کرامت از درگاه تو بود، تا اینکه در نهایت با پوشیدن کلاهی از آن نمد (پوشش از دنیای فقر) سر بلند کرد و به مقام رفعت رسید.
در دل فروغ مهر تو کالنور فی البصر
در جان هوای عشق تو کالروح فی الجسد
هوش مصنوعی: در دل من روشنایی عشق تو مانند نوری است که در چشم می‌تابد و در جانم اشتیاق عشق تو مانند روحی است که در بدن وجود دارد.
نورت فروخت مشعل انجم بلا دخان
صنعت فراخت خیمه گردون بلا عمد
هوش مصنوعی: نور تو مشعل ستاره‌ها را خاموش کرد و ابرها به اندازه‌ای انبوه شدند که مثل چادر گردون به نظر می‌رسند، اما بدون هیچ تیرکی که آن‌ها را نگه دارد.
در ربقه قضای تو باشد ذلیل دیو
در دام اقتدار تو باشد اسیر دد
هوش مصنوعی: در تقدیر تو، شیطانی در کمال ذلت قرار دارد و در چنگال قدرت تو، جانوری در بند است.
انوار عزت تو منزه ز کیف و کم
الوان نعمت تو مبرا ز حصر و حد
هوش مصنوعی: نور و روشنی عزت تو از هرگونه نقص و عیب پاک است و نعمت‌های تو از هرگونه محدودیت و کم و زیاد مستثنی هستند.
باشد به عقل و وهم قیاس مواهبت
امساک باد در قفس و آب در سبد
هوش مصنوعی: در اینجا به ما گفته می‌شود که باید به عقل و فکر خود اعتماد کنیم و از ناکامی‌ها و مشکلات، تسلیم نشویم. همان‌طور که پرنده‌ای که در قفس است، به آب در سبد احتیاج دارد، ما نیز باید تلاش کنیم تا نیازهای خود را بشناسیم و به سمت زندگی بهتر حرکت کنیم، حتی اگر در شرایط محدودکننده‌ای قرار داشته باشیم.
کار تو جمله نیکی صرف است و خیر محض
در کارگاه ماست دو رنگی نیک و بد
هوش مصنوعی: تمام تلاش و فعالیت تو به نیکی و خوبی اختصاص دارد و در محیط ما فقط خیر و نیکی وجود دارد. در اینجا، موضوع بدی و خوبی دو رنگ متفاوتی ندارد و همه چیز به سمت نیکویی پیش می‌رود.
ردی که می رسد ز تو ما را ز دست ماست
نبود به بارگاه قبول تو دست رد
هوش مصنوعی: دلیلی که باعث فاصله ما از تو شده، به خود ما برمی‌گردد و نه به تو. ما در برابر مهرت، در واقع خود را از پذیرش محبتت محروم کرده‌ایم.
لبیک گفت لطف تو و هر جا برهمنی
بر جای یاصنم به خطا گفت یا صمد
هوش مصنوعی: عشق و مهربانی تو را پاسخ می‌دهم و هر جا که تو حاضر باشی، آنجا من نیز با دل و جانم حضور دارم، حتی اگر کسی به اشتباه نداشته‌ام.
بس طفل ساده دل که نگشت ست هرگزش
تعلیم گوی تخته ابجد نه اب نه جد
هوش مصنوعی: بسیاری از کودکان معصوم هستند که هرگز برای یادگیری الفبا و ابجد آموزش نمی‌بینند و بنابراین هیچ‌گونه آگاهی نسبت به آنچه باید بدانند، ندارند.
ز ارشاد تو رشید شد آن سان کزو رسید
دانشوران گمشده ره را ره رشد
هوش مصنوعی: از هدایت تو، آن شخص رشد کرده به آن شکلی که دانشمندان گم‌گشته در مسیر خود، به راه رشد و ترقی رسیدند.
نشو و نما ز شبنم فضل تو یافته ست
گلزار حسن غنچه دهانان لاله خد
هوش مصنوعی: باغی که پر از گل‌های زیباست، به خاطر رحمت و لطف تو شکوفا شده و از شبنم تو سیراب شده است.
بی زاد رحمتت نرسد کس به هیچ جای
گر صد ذخیره بهر معادش بود معد
هوش مصنوعی: بدون نعمت رحمت تو، هیچ‌کس به جایی نمی‌رسد، حتی اگر صدها ذخیره برای روز قیامت داشته باشد.
جاهل بود نفور ز نور حضور تو
آری ز آفتاب رمد صاحب رمد
هوش مصنوعی: ناپخته و نادان از نور وجود تو بیزار است، زیرا از تابش خورشید می‌گریزد.
رقاص جوش عشق تو جز بیخودان نیند
هر خودپسند کی سزد آن دیگ را نخود
هوش مصنوعی: آنکه به عشق تو شور و شوق دارد، جز افرادی که به خود مشغولند، نمی‌باشد. آیا برای افراد خودپسند و مغرور مناسب است که در آن دیگ، فقط به فکر خود باشند؟
بس دل که چشمه حکم از وی کنی روان
گر فی المثل حجاره بود بل کزان اشد
هوش مصنوعی: دل‌های بسیاری هستند که مانند چشمه‌ای جریان پیدا می‌کنند. اگرچه ممکن است به نظر برسد که سرچشمه‌اش سنگی و سخت باشد، اما در واقع از عمق و شدت بیشتری برخوردار است.
باشد ز میخ و نعل نشان انجم و هلال
خورده فلک ز توسن قهرت مگر لگد
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به اثرات و نشانه‌های زندگی و رویدادهاست. از آنجا که آسمان و افلاک تحت تاثیر قدرت و خشم تو هستند، گویی که نشانه‌ها و آثارشان بر زمین نمایان است. به نوعی، این بیانگر تأثیرات و نشانه‌هایی است که از خود بر جای می‌گذاریم.
هر کس کمر به عشق و ولای تو بسته است
کی باشد از کمند بلای تو در کمد
هوش مصنوعی: هر کسی که به عشق و پیروی از تو متعهد شده است، چگونه می‌تواند از مشکلات و سختی‌های ناشی از محبت تو در امان باشد؟
با عشق تو چه چاره کند عقل حیله جوی
روباه را چه طاقت سرپنجه اسد
هوش مصنوعی: عقل حیله‌گر مانند روباه نمی‌داند با عشق تو چه کند، چرا که او قدرت و نیرویی مانند شیر را ندارد و نمی‌تواند در برابر آن طاقت بیاورد.
جان در کفم به نقد لقایم بگیر دست
سودای عاشقان تو باشد یدا بید
هوش مصنوعی: جان خود را به تو تقدیم می‌کنم و در ازای آن می‌خواهم که با من باشی؛ عشق تو برای عاشقان تو مانند دست و پا است.
مستغرق شهود تو کرده ست نقد وقت
مستخلص از فسانه امس و امید غد
هوش مصنوعی: انسان در حال حاضر و در تجربه‌ای عینی غرق شده است و زمان حال را از قصه‌های گذشته و امیدهای آینده جدا کرده است.
دارد به کعبه طلبت روی اهتمام
هم عابر بوادی و هم عاکف بلد
هوش مصنوعی: کسی که به کعبه روی آورد، به شدت و با جدیت به جستجوی تو می‌پردازد؛ هم رهگذری که از بیابان می‌گذرد و هم کسی که در آن مکان به عبادت مشغول است.
هر بولهب شرر که چو حمالة الحطب
در راه دوستانت نهد خاری از حسد
هوش مصنوعی: هر آتش و ناراحتی که دشمنان به خاطر حسد برای تو به وجود می‌آورند، مانند چوبی است که در مسیر دوستانت قرار می‌گیرد.
تا برکشد زمانه به دار سیاستش
گردد به گردنش رگ جان حبلی از مسد
هوش مصنوعی: زمانه به قدری قوی است که می‌تواند فردی را به دام بیندازد، به‌گونه‌ای که بتواند جان او را به خطر بیندازد و او را در چنگال قدرت دربیاورد.
بر هر که موش حرص ز خارف گماشتی
زد حفره سوی موقد نیرانش از لحد
هوش مصنوعی: هر کس که به خاطر حرص و طمع خود، خود را به بیراهه می‌برد، در نهایت به لبه آتش می‌رسد و دچار عذاب و خسران می‌شود.
هر کس که در رضای تو کد عمل کشید
شد کدخدای خانه رضوان به قدر کد
هوش مصنوعی: هر کسی که برای رضایت تو تلاش کند، در واقع به میزانی که به این هدف نزدیک شده است، صاحب منزلت و جایگاهی بزرگ در بهشت خواهد شد.
تعداد لطف های تو باخود چه سان کنم
برگ درخت و ریگ بیابان که کرد عد
هوش مصنوعی: چگونه می‌توانم شمارش کنم نیکی‌های تو را؟ مثل برگ‌های درخت و سنگ‌های بیابان که به شمار نمی‌آیند.
جامی که شر طبع مصر بر معاصیش
بست از فساد پیش صلاح و سداد سد
هوش مصنوعی: جامی که سرنوشت بد مصر بر گناهانش قرار داد، باید از فساد خود را به نیکی و درستکاری برساند.
بس عقد توبه اش که پذیرفت انحلال
از نفس سحر پیشه نفاثه فی العقد
هوش مصنوعی: این بیت به موضوع توبه و بازگشت از اشتباهات اشاره دارد. در آن، سخن از این است که توبه‌ای که انسان انجام می‌دهد ممکن است به راحتی شکسته شود و ناپایدار باشد. به نوعی، دلالت بر این دارد که برخی از افراد به راحتی به وسوسه‌ها و تمایلات نفس خود پاسخ می‌دهند و توبه آنها اعتبار چندانی ندارد. به بیان دیگر، توبه‌ای که از دل و با نیت خالص نباشد، به زودی از بین می‌رود.
هرگز یکی ز صد نتواند سپاس تو
صد بار اگر چه بیش درآید بدین صدد
هوش مصنوعی: هرگز نمی‌توانم تنها به یک بار از تو قدردانی کنم، حتی اگر به صد بار هم بپردازم، هنوز کم است.
عجز وی از سپاس به جای سپاس دار
یا غایة الامانی یا منتهی الابد
هوش مصنوعی: عجز او از توانایی در قدردانی، نشان از آن دارد که شایسته است از او تنها به عنوان پایانی برای آرزوها یا نقطه‌ی نهایت زندگی یاد کنیم.