گنجور

شمارهٔ ۱۰

این مقام خوش که می بخشد نسیم وصل یار
خیر دار حل فیها خیر ارباب الدیار
فرخ آن محفل که شاهی را بود در وی نشست
روشن آن منزل که ماهی را فتد بر وی گذار
بی قراران را پدید آید قرار دل در او
جای آن دارد که باشد نام وی دارالقرار
از فروغ آفتاب شمسه او ذره را
دیده اعشی تواند دید در شبهای تار
نقش دیوارش اگر صورتگر چین بنگرد
رو به دیوار آورد از صورت خود شرمسار
از منبت نقشها دیوار و سقفش فصل دی
همچو صحن باغ از الوان نبات اندر بهار
بین نگارین خط ز قرطاس مقطع گرد او
نیست ممکن مثل آن قطعا ز کلک خط نگار
باشد از هر رنگ خط بر کاغذ آیین وین به عکس
کرده از کاغذ خطی بر لوح رنگین آشکار
چون دل صوفی در او پیداست صورتهای غیب
بس که مصقول است دیوار و درش آیینه وار
کی بود هر چوب باب آنکه وی را در شود
گو در این آرزو طوبی به روی خود برآر
تا درآید آفتاب دولتش روز ز در
تابه دان را مانده بر در چشم های انتظار
گنبد غنچه ست در باغ جهان آرای دهر
کز ورق های ملون باشدش سقف و جدار
کاغذین خانه ست چون فانوس تا در وی زید
شمع ملک ایمن ز باد حادثات روزگار
مأمن عیش است چون فردوس تا در وی کشد
نو عروس ملک در بر شاه جمشید اقتدار
خسرو غازی معز ملک و دین سلطان حسین
شهریار کامیاب کام بخش کامگار
آسمان عز و رفعت آفتاب قدر و جاه
بحر جود و مکرمت کان سخا کوه وقار
مدح او چون شاعران خواهم که گویم لیک نیست
پیش ارباب ذکا و فطنت آن را اعتبار
نکته کز طرف زبان خیزد نشاید بهر مدح
مهره سفتن از خزف خوش نیست بهر گوشوار
مدحت آن باشد که از بخشایش و بخشش کند
عدل و جود خود رقم بر صفحه لیل و نهار
بلکه از لیل و نهار آن دم که هم نبود نشان
باشد او را جاودان منشور عز و افتخار
خیزد از عدلش درختی میوه امید بر
روید از جودش نهالی دولت جاوید بار
شه چو باشد عادل ار چه کس به آن نستایدش
روز حشر از راستی عدل گردد رستگار
ور نباشد عادل و خوانند خلقی عادلش
در شمار ذم برآید مدحشان روز شمار
ای بسا دیوان مدح شهریاران را که کرد
ثبت بر لوح زمانه شاعر مدحت شعار
لیک چشم اعتبار امروز ازان برداشته ست
عقل عبرت بین چنان کامسال از تقویم پار
شهریارا کامگارا می کنم پیش تو عرض
چند نکته بر زبان نیک خواهی گوش دار
سعی در تعمیر صورت بیش ازین منما که هست
پیش معماران دارالملک معنی عیب و عار
خانه دل در تنزل خانه گل سربلند
خانه دین در تزلزل خانه طین استوار
کار طفلان است کردن نقش بر دیوار و در
بالغان را زینهار از کار طفلان زینهار
شاهباز همت خود بر پران زین خاکدان
تا کند بر شاخ سدره طایر قدسی شکار
فسحت منزل اگر بودی کمال ارباب دل
کی ازین فیروزه ایوان سر درآوردی به غار
تنگ بودی چون دل اهل جهالت تیره نیز
خلوت لقمان که بود از خوان حکمت لقمه خوار
خرقه اش یک نیمه ماندی خشک و نیمی تر شدی
چون فراز کلبه او ابر گشتی قطره بار
بهر قیلوله در آن پیغوله چون خفتی به خاک
بر تنش سایه ردا بودی فروغ خور ازار
کس نیارستی قیامش فرق کردن از رکوع
چون در آن کاشانه محنت شدی طاعت گذار
بس که در وقت سجودش سر به دیوار آمدی
تارک او سر به سر ز آسیب آن بودی فگار
بوالفضولی گفتش آن به کز پی آسودگی
منزلی با فسحت و نزهت نمایی اختیار
گفت آن کس را که باید بار بستن زین سرا
فسحت خانه ازین افزون نمی آید به کار
راحت خانه چه سود اینجا چه خواهد عاقبت
محنت هم خانگی پیش آمدن با مور و مار
پای همت زین مغاک تنگ بالا نه که چرخ
نقد انجم می کند زین شیوه در پایت نثار
تو به غفلت خفته مست و هر شبی از بهر پاس
چشم بر تو دیده بانان را ازین نیلی حصار
از غبار تن بیفشان دامن جان پیش ازان
کز وجودت باد استغنا برانگیزد غبار
در کنار کس چو ننهند آرزوی این جهان
خوش کسی کز آرزوی این جهان گیرد کنار
ترسم از اطناب طبع شاه را گیرد ملال
بر دعا خواهم سخن را بعد ازین کرد اختصار
نی دعایی کز خدا خواهم محالی بهر او
چون هزارش سال در عالم بقا یا صد هزار
نی دعایی کز قصور همت اندر وی کنم
بر حصول دولت و اقبال فانی اقتصار
بلکه می گویم خدایا تا بقا ممکن بود
بر بقایش باد ملک و دین و ملک را مدار
دولتی بادش قرین در مسند شاهی کزان
پایه ادنی نماید تخت ملک پایدار

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

این مقام خوش که می بخشد نسیم وصل یار
خیر دار حل فیها خیر ارباب الدیار
هوش مصنوعی: این مکان دلپذیر که نسیم دیدار دوست را می‌فرستد، خوشا به حال صاحب‌خانه‌ها که در اینجا خوشی و نیکویی فراوان است.
فرخ آن محفل که شاهی را بود در وی نشست
روشن آن منزل که ماهی را فتد بر وی گذار
هوش مصنوعی: مجلس خوش‌یمن و شادمانی که در آن شاهی حضور داشته باشد، نعمتی بزرگ است. منزل روشنی که در آن ماه به آرامی خواهد گذشت، نشان‌دهنده زیبایی و ارزش آن مکان است.
بی قراران را پدید آید قرار دل در او
جای آن دارد که باشد نام وی دارالقرار
هوش مصنوعی: دل‌های بی‌قرار وقتی به آرامش می‌رسند که در وجود معشوق سکنی گزینند، زیرا او جایگاهی است که آرامش دل در آن حضور دارد.
از فروغ آفتاب شمسه او ذره را
دیده اعشی تواند دید در شبهای تار
هوش مصنوعی: از نور خورشید او، حتی یک ذره هم می‌تواند در شب‌های تاریک دیده شود.
نقش دیوارش اگر صورتگر چین بنگرد
رو به دیوار آورد از صورت خود شرمسار
هوش مصنوعی: اگر صورتگر چین به نقش دیوار نگاه کند، از تصویر خود در آنجا شرمنده می‌شود.
از منبت نقشها دیوار و سقفش فصل دی
همچو صحن باغ از الوان نبات اندر بهار
هوش مصنوعی: دیوار و سقف این بنا با آثار زیبای منبت‌کاری تزیین شده است، همان‌طور که حیاط باغ در بهار پر از گل‌های رنگارنگ و شگفت‌انگیز است.
بین نگارین خط ز قرطاس مقطع گرد او
نیست ممکن مثل آن قطعا ز کلک خط نگار
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که زیبایی و هنر خطاطی آن‌قدر خاص و بی‌نظیر است که هیچ‌کس نمی‌تواند مانند آن را خلق کند. قلم و خطوطی که روی کاغذ کشیده شده‌اند به قدری جذاب و متمایز هستند که مشابهی برای آن‌ها وجود ندارد.
باشد از هر رنگ خط بر کاغذ آیین وین به عکس
کرده از کاغذ خطی بر لوح رنگین آشکار
هوش مصنوعی: هر رنگی که بر کاغذ نوشته شده، آثاری از خود به جا می‌گذارد و این نوشته‌ها به مانند خطوط رنگی بر یک تخته زیبا نمایان می‌شود.
چون دل صوفی در او پیداست صورتهای غیب
بس که مصقول است دیوار و درش آیینه وار
هوش مصنوعی: دل صوفی به وضوح نمایان است و به خاطر زیبا و صاف بودن آن، دیوار و در او همچون آینه‌ای می‌درخشد و جلوه‌گری می‌کند.
کی بود هر چوب باب آنکه وی را در شود
گو در این آرزو طوبی به روی خود برآر
هوش مصنوعی: هرچند که ممکن است انسان در آغاز به سختی و مشکلاتی برخورد کند، اما با تلاش و امیدواری می‌تواند به آرزوهای بزرگش دست پیدا کند و در نهایت به کامیابی و خوشبختی برسد.
تا درآید آفتاب دولتش روز ز در
تابه دان را مانده بر در چشم های انتظار
هوش مصنوعی: پیشاپیش منتظر روزی هستیم که خوشبختی و سعادت او مانند آفتاب از در وارد شود و ما همچنان چشم به راهمان بر در نشسته‌ایم.
گنبد غنچه ست در باغ جهان آرای دهر
کز ورق های ملون باشدش سقف و جدار
هوش مصنوعی: در باغ زیبای زمان، گنبدی شبیه به غنچه به چشم می‌خورد که دیوارها و سقف آن از برگ‌های رنگارنگ ساخته شده است.
کاغذین خانه ست چون فانوس تا در وی زید
شمع ملک ایمن ز باد حادثات روزگار
هوش مصنوعی: خانه‌ای از کاغذ ساخته شده است که مانند یک فانوس می‌درخشد، تا این که شعله‌ای برای آن فراهم شود و این مکان تحت حفاظت بادهای ناخواسته روزگار قرار گیرد.
مأمن عیش است چون فردوس تا در وی کشد
نو عروس ملک در بر شاه جمشید اقتدار
هوش مصنوعی: مکان زندگی خوشی شبیه به بهشت است، زیرا در آنجا عروس زیبایی می‌تواند در کنار شاه جمشید که قدرت و عظمت دارد، زندگی کند.
خسرو غازی معز ملک و دین سلطان حسین
شهریار کامیاب کام بخش کامگار
هوش مصنوعی: خسرو غازی، پرچمدار سلطنت و دین، سلطان حسین شهریار، به موفقیت و خوشبختی دست یافته و نعمت‌ها را تقسیم می‌کند.
آسمان عز و رفعت آفتاب قدر و جاه
بحر جود و مکرمت کان سخا کوه وقار
هوش مصنوعی: آسمان نماد بزرگی و عظمت است، خورشید نشانه‌ی ارزش و مقام، دریا نمادی از بخشندگی و کرامت است و کوه نشان‌دهنده‌ی استواری و وقار.
مدح او چون شاعران خواهم که گویم لیک نیست
پیش ارباب ذکا و فطنت آن را اعتبار
هوش مصنوعی: می‌خواهم درباره او چون شاعران سخن بگویم و او را ستایش کنم، اما می‌دانم که در برابر صاحبان عقل و درک، کلمات من بی‌ارزش خواهد بود.
نکته کز طرف زبان خیزد نشاید بهر مدح
مهره سفتن از خزف خوش نیست بهر گوشوار
هوش مصنوعی: آنچه که از زبان خارج می‌شود، باید با دقت و نیکی بیان شود. بنابراین، ستایش‌کردن چیزهایی که به دور از حقیقت و ارزش هستند، همانند استفاده از جواهرات بی‌کیفیت برای گوشواره، مناسب نیست.
مدحت آن باشد که از بخشایش و بخشش کند
عدل و جود خود رقم بر صفحه لیل و نهار
هوش مصنوعی: ستایش و تمجید واقعی زمانی است که بخشش و عطای الهی در روز و شب نمایان شود و نشان‌دهنده عدالت و generosity باشد.
بلکه از لیل و نهار آن دم که هم نبود نشان
باشد او را جاودان منشور عز و افتخار
هوش مصنوعی: آدمی که نشانی از روز و شب بر او نیست، به راستی جاودانه و با عظمت است و شایسته‌ی افتخار و بزرگی می‌باشد.
خیزد از عدلش درختی میوه امید بر
روید از جودش نهالی دولت جاوید بار
هوش مصنوعی: از انصاف و عدل او درختی سر بر می‌آورد که میوه امید را بار می‌دهد و از بخشندگی‌اش نهالی از دولت جاودانی رشد می‌کند.
شه چو باشد عادل ار چه کس به آن نستایدش
روز حشر از راستی عدل گردد رستگار
هوش مصنوعی: زمانی که پادشاه عادل باشد، هیچ‌کس نمی‌تواند از او انتقاد کند. در روز قیامت، به خاطر عدالتش، نیکوکاران نجات خواهند یافت.
ور نباشد عادل و خوانند خلقی عادلش
در شمار ذم برآید مدحشان روز شمار
هوش مصنوعی: اگر در میان مردم عادل نباشد، حتی اگر بر دامان عادلانی دیگر ستایش کنند، در نهایت این ستایش به حساب نخواهد آمد و در روزگار، به بدی یاد خواهند شد.
ای بسا دیوان مدح شهریاران را که کرد
ثبت بر لوح زمانه شاعر مدحت شعار
هوش مصنوعی: شاعرانی هستند که به مدح و ستایش پادشاهان می‌پردازند و آثارشان در طول زمان ماندگار می‌شود و نام آن پادشاهان را بر سر زبان‌ها می‌آورد.
لیک چشم اعتبار امروز ازان برداشته ست
عقل عبرت بین چنان کامسال از تقویم پار
هوش مصنوعی: اما امروز دیگر دیده‌ی بصیرت به گذشتۀ دور نمی‌نگرد، چنان که عقل آگاه به تجربه‌ی گذشته نیست.
شهریارا کامگارا می کنم پیش تو عرض
چند نکته بر زبان نیک خواهی گوش دار
هوش مصنوعی: ای شهریار، من در اینجا برخی نکات را به زبان نیک و با حسن نیت برای تو بیان می‌کنم. لطفاً توجه کن.
سعی در تعمیر صورت بیش ازین منما که هست
پیش معماران دارالملک معنی عیب و عار
هوش مصنوعی: بهتر است بیش از این برای بهبود ظاهرت تلاش نکنی، زیرا سازندگان اصلی و متخصص این کار در محل حکومت هستند و نظر به عیب و نقص آن دارند.
خانه دل در تنزل خانه گل سربلند
خانه دین در تزلزل خانه طین استوار
هوش مصنوعی: دل انسان به مانند یک خانه است که در شرایط نامناسب و تزلزل قرار دارد. در حالی که درختان و گل‌های زیبای آن روییدند و سربلندند، اما خانه‌ی دین و معنویت در حال آسیب و تزلزل است. در عوض، اصل و پایه‌ی وجود انسان که به خاک و ماده تعلق دارد، استواری خود را حفظ کرده است.
کار طفلان است کردن نقش بر دیوار و در
بالغان را زینهار از کار طفلان زینهار
هوش مصنوعی: کودکان اوقات خود را با کشیدن نقش و نگار بر روی دیوار می‌گذرانند؛ اما بزرگ‌ترها باید از این کار دوری کنند و از فعالیت‌های بچگانه فاصله بگیرند.
شاهباز همت خود بر پران زین خاکدان
تا کند بر شاخ سدره طایر قدسی شکار
هوش مصنوعی: پرنده بزرگ و بلندپرواز با تلاش و اراده‌اش از این زمین پرچین و خاکی پرچم برمی‌دارد تا به درخت سدره رسیده و پرنده‌های آسمانی را شکار کند.
فسحت منزل اگر بودی کمال ارباب دل
کی ازین فیروزه ایوان سر درآوردی به غار
هوش مصنوعی: اگر خانه تو به وسعت و زیبایی می‌بود، دیگر چه دلی از صاحب‌دل می‌توانست از این ایوان فیروزه‌ای سر برآورد و به غار برود؟
تنگ بودی چون دل اهل جهالت تیره نیز
خلوت لقمان که بود از خوان حکمت لقمه خوار
هوش مصنوعی: دل‌های جهل‌آلود مانند فضایی تنگ و نامناسب هستند و مانند آن، مکان آرام لقمان که از دانش و حکمت پر است، جایی نیست که کسی نتواند از آن بهره‌برداری کند.
خرقه اش یک نیمه ماندی خشک و نیمی تر شدی
چون فراز کلبه او ابر گشتی قطره بار
هوش مصنوعی: برخلاف حالت قبلی که با کلیت خود خشک و بی روح بودی، اکنون نیمی از وجودت تغییر کرده و نرمی و لطافت را در خود پذیرفته‌ای. همان‌طور که از بالای کلبه‌اش ابر می‌شود و باران می‌بارد، تو هم به این تحول دست یافته‌ای.
بهر قیلوله در آن پیغوله چون خفتی به خاک
بر تنش سایه ردا بودی فروغ خور ازار
هوش مصنوعی: در زمان قیلوله، وقتی که به خواب می‌رفتی، سایه ردا بر تن‌ات می‌افتاد و در آن حال، نور خورشید مانند زره‌اي بر بدنت جلوه‌گر بود.
کس نیارستی قیامش فرق کردن از رکوع
چون در آن کاشانه محنت شدی طاعت گذار
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نتوانست قیامش را از رکوع تشخیص دهد، وقتی که در این خانه پر از رنج و زحمت، به عبادت و فرمانبرداری مشغول شدی.
بس که در وقت سجودش سر به دیوار آمدی
تارک او سر به سر ز آسیب آن بودی فگار
هوش مصنوعی: در زمانی که او در حال عبادت و سجده بود، به حدی به دیوار نزدیک شد که سرش به آن خورد و به خاطر آسیب‌هایی که از این موضوع دید، کاملاً غمگین و پریشان شد.
بوالفضولی گفتش آن به کز پی آسودگی
منزلی با فسحت و نزهت نمایی اختیار
هوش مصنوعی: شخصی به او گفت که بهتر است که به دنبال آرامش و آسایش باشی و مکانی را انتخاب کنی که وسیع و خوش‌منظره باشد.
گفت آن کس را که باید بار بستن زین سرا
فسحت خانه ازین افزون نمی آید به کار
هوش مصنوعی: آن کس که باید سفر کند و بار ببندد، از این خانه بیشتر به نفع او نخواهد بود و در واقع وسعت این مکان برای او کافی نیست.
راحت خانه چه سود اینجا چه خواهد عاقبت
محنت هم خانگی پیش آمدن با مور و مار
هوش مصنوعی: آسایش و آرامش خانه چه فایده‌ای دارد وقتی که در این مکان مشکلات و سختی‌ها همواره با انسان همراه است، مانند همراهی با موریانه و مار.
پای همت زین مغاک تنگ بالا نه که چرخ
نقد انجم می کند زین شیوه در پایت نثار
هوش مصنوعی: فکر و اراده‌ات را از این گودال تنگ بالا ببر، زیرا که تقدیر سختی که در آسمان معلق است، به خاطر روش تو به پای تو نثار می‌شود.
تو به غفلت خفته مست و هر شبی از بهر پاس
چشم بر تو دیده بانان را ازین نیلی حصار
هوش مصنوعی: تو در خواب غفلت به سر می‌بری و هر شب برای مراقبت از تو، نگهبانان در این حصار آبی فعالیت دارند.
از غبار تن بیفشان دامن جان پیش ازان
کز وجودت باد استغنا برانگیزد غبار
هوش مصنوعی: پیش از آنکه غلبه‌ی ناتوانی و فقر بر وجودت مشکلاتی ایجاد کند، تلاش کن تا از وابستگی‌های مادی رهایی یابی و به عمق وجودت بپردازی.
در کنار کس چو ننهند آرزوی این جهان
خوش کسی کز آرزوی این جهان گیرد کنار
هوش مصنوعی: اگر در کنار کسی نباشی که آرزوی این دنیا را نداشته باشد، خوشحال کسی خواهد بود که از آرزوهای این دنیا دست بکشد.
ترسم از اطناب طبع شاه را گیرد ملال
بر دعا خواهم سخن را بعد ازین کرد اختصار
هوش مصنوعی: از اینکه ممکن است طولانی شدن کلام باعث خستگی و دلزدگی شاه شود، می‌ترسم. برای همین می‌خواهم در ادامه صحبت‌هایم، خلاصه‌گویی کنم و کمتر بحث کنم.
نی دعایی کز خدا خواهم محالی بهر او
چون هزارش سال در عالم بقا یا صد هزار
هوش مصنوعی: من هیچ دعایی از خدا نمی‌طلبم که برای او محال باشد، حتی اگر به مدت هزار سال یا صد هزار سال در جهان جاودانی ادامه داشته باشد.
نی دعایی کز قصور همت اندر وی کنم
بر حصول دولت و اقبال فانی اقتصار
هوش مصنوعی: من دعا نمی‌کنم که به دلیل کمبود تلاش و همت، به موفقیت و خوشبختی فانی دست یابم.
بلکه می گویم خدایا تا بقا ممکن بود
بر بقایش باد ملک و دین و ملک را مدار
هوش مصنوعی: خدایا، تا زمانی که امکان باقی ماندن وجود دارد، بر این باقی ماندن و استمرار دین و سلطنت رحمت بفرما.
دولتی بادش قرین در مسند شاهی کزان
پایه ادنی نماید تخت ملک پایدار
هوش مصنوعی: باشد که حکومتی که در مقام سلطنت قرار دارد، با نیرویی همیشگی و پایدار برپا شود و از پایه‌های ضعیف، تخت شاهی را مستحکم‌تر کند.