گنجور

شمارهٔ ۷

حبذا قصری که ایوانش ز کیوان برتر است
قبه والای او بالای چرخ اخضر است
سرکشیده ست آنچنان بالا که گویی چرخ را
کنگر اطراف بامش شرفه های افسر است
کعبه از سنگ است و هر سنگی که در بنیاد اوست
کعبه آسا مقبلان را قبله گاهی دیگر است
چرخ بر معمار او گاه عمارت عرضه کرد
خشت مهر و مه که این از سیم ناب آن از زر است
گفت خشت سیم و زر اینجا نمی ارزد به هیچ
بر زمین افکن که فرش ساحتش را در خور است
گل که بهر آجرش دست قضا تخمیر کرد
خاکش از خلد برین آبش ز حوض کوثر است
بهر استاد مقرنس کار او هر بامداد
گج سرشته مهر ز اسفیداج صبح انور است
شاخ و برگ نقش های صفحه دیوار او
در علو منزلت با شاخ طوبی همسر است
زانچه فاضل مانده از نقاش رنگ آمیز او
یک سفال لاجورد این گنبد نیلوفر است
شب ز نور شمسه او ذره در چشم ضریر
ز آفتاب چاشت بر اهل بصر روشن تر است
می کنم دعوی که هست افزون ز عالم فسحتش
گرچه طول و عرض عالم کشور اندر کشور است
حجتم این بس که آن شاهی که در عالم ز جاه
می نگنجد در حریمش مهد عزت گستر است
شاه ابوالغازی معز ملک و دین سلطان حسین
کز سرابستان جاهش نه فلک یک منظر است
سقف قصرش با ملمع نقش ها بالای چرخ
همچو بالای زمین این طارم پراختر است
چون در خلوت سرا بر روی خاصان کرده باز
از سران صد حلقه اش چون حلقه بیرون در است
چون بود در سایه دیوار او جا یافته
گر نهد در قصر خود پای از قصور قیصر است
ملک ازو شد دلبر زیبا و این فیروزه طاق
پیش این ایوان مقوس ابروی آن دلبر است
شب سراید زهره بهر پاسبانانش سرود
گوییا بر گوشه بامش یکی خنیاگر است
از در دهلیز جاه او که باب دولت است
قیمت هر تخته ای تخت هزار اسکندر است
آفتاب و چرخ را با او همی کردم قیاس
در محیط همت او این صدف آن گوهر است
عرصه هیجا که باشد پردلان را روضه ای
کش سپر گل غنچه ها پیکان و سوسن خنجر است
هر که آنجا ز ابر تیغ افشانده باران ضرر
رسته از خون اعادی لاله های احمر است
مدحت جاه و جلالش را چه حاجت نظم من
حسن مادرزاد مستغنی ز زیب و زیور است
تا فلک کرده ز خورشید آتش از انجم سپند
گرد این قصر جهان آرا چو گردان مجمر است
باده دور از چشم بد در وی گرفته جام عیش
آن که همچون جم هزارش جرعه نوش ساغر است

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

حبذا قصری که ایوانش ز کیوان برتر است
قبه والای او بالای چرخ اخضر است
هوش مصنوعی: چه خوب است قصری که ایوانش از برج کیوان بالاتر است و گنبد بلند آن بالاتر از آسمان سبز است.
سرکشیده ست آنچنان بالا که گویی چرخ را
کنگر اطراف بامش شرفه های افسر است
هوش مصنوعی: او آنقدر سر بر افراشته است که انگار دور بامش گردونه آسمان به شکل کنگرمی‌چرخد و در اطرافش، ستاره‌ها مانند افسران ایستاده‌اند.
کعبه از سنگ است و هر سنگی که در بنیاد اوست
کعبه آسا مقبلان را قبله گاهی دیگر است
هوش مصنوعی: کعبه از سنگ ساخته شده و هر سنگی که در ساخت آن به کار رفته، ممکن است خود یک قبله و محل توجه افرادی دیگر باشد.
چرخ بر معمار او گاه عمارت عرضه کرد
خشت مهر و مه که این از سیم ناب آن از زر است
هوش مصنوعی: در برخی مواقع، زمان به سازنده‌اش زیبایی و شکوهی خاص می‌بخشد، همچون مصالح ساخته شده از مهر و ماه، که یکی از آنها از نقره خالص است و دیگری از طلا.
گفت خشت سیم و زر اینجا نمی ارزد به هیچ
بر زمین افکن که فرش ساحتش را در خور است
هوش مصنوعی: چون گفته شد که این جایگاه با خشت‌های نقره و طلا ارزش ندارد، بهتر است آنها را بر زمین بیندازیم، چرا که فرش این مکان مناسب و با ارزش است.
گل که بهر آجرش دست قضا تخمیر کرد
خاکش از خلد برین آبش ز حوض کوثر است
هوش مصنوعی: گل که به خاطر ساختن آجر، دست تقدیر آن را نابود کرد، خاکش از بهشت آمده و آبش از حوض کوثر است.
بهر استاد مقرنس کار او هر بامداد
گج سرشته مهر ز اسفیداج صبح انور است
هوش مصنوعی: هر روز صبح، استاد با مهارت و دقت، کار خود را آغاز می‌کند و زیبایی و عشق را با استفاده از مواد خاصی که از نور صبح و تازگی آن الهام گرفته، به تصویر می‌کشد.
شاخ و برگ نقش های صفحه دیوار او
در علو منزلت با شاخ طوبی همسر است
هوش مصنوعی: شاخ و برگ نقوش دیوار او به اندازه ویژگی‌های برجسته و زیبایش، به درخت طوبی در آسمان‌های بلند شباهت دارد.
زانچه فاضل مانده از نقاش رنگ آمیز او
یک سفال لاجورد این گنبد نیلوفر است
هوش مصنوعی: آنچه از هنرمند رنگ آمیز باقی مانده، یک سفال لاجوردی است که نمادی از این گنبد نیلوفر می‌باشد.
شب ز نور شمسه او ذره در چشم ضریر
ز آفتاب چاشت بر اهل بصر روشن تر است
هوش مصنوعی: در شب، نور خورشید او برای نابینایان مانند ستاره‌ای درخشان است که در روشنایی روز، نور صبحگاهی برای بینایان حتی بیشتر از آن است.
می کنم دعوی که هست افزون ز عالم فسحتش
گرچه طول و عرض عالم کشور اندر کشور است
هوش مصنوعی: من ادعا می‌کنم که وسعت وجودش بیشتر از تمام عالم است، هرچند که طول و عرض جهان در محدوده‌ی یک کشور محصور شده است.
حجتم این بس که آن شاهی که در عالم ز جاه
می نگنجد در حریمش مهد عزت گستر است
هوش مصنوعی: دلیل من این است که آن پادشاهی که به خاطر عظمتش نمی‌توان او را در میان انسان‌ها جا داد، در حریم خود مکانی برای عزت و بزرگ‌منشی فراهم کرده است.
شاه ابوالغازی معز ملک و دین سلطان حسین
کز سرابستان جاهش نه فلک یک منظر است
هوش مصنوعی: سلطان حسین، پادشاه و شخصیت مهمی است که قدرت و دین را در کنار هم دارد و به اوج بلندای خود دست یافته است. از مقام و جایگاه او نتایج بسیار و نمایشی دل‌انگیز در آسمان هستی به چشم می‌خورد.
سقف قصرش با ملمع نقش ها بالای چرخ
همچو بالای زمین این طارم پراختر است
هوش مصنوعی: سقف قصر او که با تزئینات زیبایی آراسته شده، در مقایسه با زمین اطراف، بالاتر و وسیع‌تر به نظر می‌رسد.
چون در خلوت سرا بر روی خاصان کرده باز
از سران صد حلقه اش چون حلقه بیرون در است
هوش مصنوعی: وقتی در تنهایی و آرامش خانه‌ام، توجه خاص به برخی افراد دارم، به یاد می‌آورم که چقدر مشکلات و چالش‌ها می‌توانند در زندگی مثل حلقه‌ای دور ما را بگیرند و به عبارتی، محدود کننده باشند.
چون بود در سایه دیوار او جا یافته
گر نهد در قصر خود پای از قصور قیصر است
هوش مصنوعی: وقتی که کسی در سایه دیواری قرار می‌گیرد، اگر بخواهد به قصر خود قدم بگذارد، نشان‌دهنده آن است که از ضعف و کوتاهی یک پادشاه است.
ملک ازو شد دلبر زیبا و این فیروزه طاق
پیش این ایوان مقوس ابروی آن دلبر است
هوش مصنوعی: زیبایی و دلربایی آن دختر باعث شده است که ملک (قدرت یا مقام) از او بگذرد و در این میان، فیروزه‌ای که در این طاق قرار دارد، نماد ابروهای قوس‌دار آن دختر است.
شب سراید زهره بهر پاسبانانش سرود
گوییا بر گوشه بامش یکی خنیاگر است
هوش مصنوعی: در شب، زهره (سیاره Venus) برای نگهبانان خود آواز می‌خواند، گویی که در گوشه بامش یک خوش‌نواز وجود دارد.
از در دهلیز جاه او که باب دولت است
قیمت هر تخته ای تخت هزار اسکندر است
هوش مصنوعی: از درگاه مقام و جاه او، که دروازه‌ی خوشبختی و ثروت است، ارزش هر تکه از تخت سلطنت به اندازه‌ی هزاران اسکندر برآورده می‌شود.
آفتاب و چرخ را با او همی کردم قیاس
در محیط همت او این صدف آن گوهر است
هوش مصنوعی: در دنیای پر افت و خیز، من ستاره‌ها و خورشید را با ویژگی‌های او مقایسه می‌کنم. در میان تمامی زیبایی‌ها و ارزش‌ها، این صدف دلیلی بر وجود آن گوهر باارزش است.
عرصه هیجا که باشد پردلان را روضه ای
کش سپر گل غنچه ها پیکان و سوسن خنجر است
هوش مصنوعی: در هر زمینه‌ای که بیافتیم، برای دلیران و شجاعان فضایی بهشت‌گونه وجود دارد. در اینجا گل‌ها و غنچه‌ها شبیه سپر هستند و گل‌های سوسن به عنوان خنجری می‌درخشند.
هر که آنجا ز ابر تیغ افشانده باران ضرر
رسته از خون اعادی لاله های احمر است
هوش مصنوعی: هر کسی که در آنجا با شدت و قدرت به بارش باران مشغول است، از خون دشمنان، گل‌های قرمز لاله به وجود آورده است.
مدحت جاه و جلالش را چه حاجت نظم من
حسن مادرزاد مستغنی ز زیب و زیور است
هوش مصنوعی: نیازی به ستایش مقام و عظمت او نیست، زیرا زیبایی و جذابیتش به گونه‌ای است که از هر زینت و زیوری بی‌نیاز است.
تا فلک کرده ز خورشید آتش از انجم سپند
گرد این قصر جهان آرا چو گردان مجمر است
هوش مصنوعی: تا آسمان به خاطر تابش آتشین خورشید از ستاره‌های پاک، دور این قصر باشکوه مانند گرد و غبار آتشدان می‌چرخد.
باده دور از چشم بد در وی گرفته جام عیش
آن که همچون جم هزارش جرعه نوش ساغر است
هوش مصنوعی: نامشخص بودن چشمان بد، باعث شده که باده را در دست بگیرد و از نوشیدن لذت ببرد. کسانی که مانند جم، هزاران جرعه از این ساغر را می نوشند، در خوشی و سرخوشی غوطه ورند.