گنجور

شمارهٔ ۱۶

جاه داری جاهل آسا در سر ای کامل مدام
جاهلت خوانم نه کامل چون تو را جاه است کام
نام خاص خویش عالم کردی اما عالمی
کش بود روی از لئیمی دایما بر پای عام
عمر صرف کسب نام نیک کن کان نامه را
چون اجل کوته کند باقی نماند غیر نام
کاهلی بگذار و روی همت خود از همه
آر در اتمام کار دین که این ست اهتمام
گر تمامت اهتمام دین نگردد عاقبت
آه ماند حاصلت زان اهتمام ناتمام
ظالم نفست ظلام است از پریشانی خویش
در دل شب آه دل باشد شهاب آن ظلام
بند فرمان شو که گردد خام گاه بندگی
چون به جای غل کلاه خواجگی بیند غلام
گر بدیها بینی اندر بادیه صبری بکن
تا در احرام حریم کعبه یابی احترام
از کلامت غیر لا درکم نشد حرف دگر
از تو با سایل تهی زین حرف کم باشد کلام
خوست با نقد کمال دل تو را همچون خواص
چند داری چشم بر دام لئیمان چون عوام
یاد می کن از اجل وز انقلاب او که هست
انقلابش مرد توسن نفس را بر سر لجام
عاقبت از همدمان بینی به چشم خود همان
خون ایشان را اگر ریزی به تیغ انتقام
ظلم کیشان خصم دینند از توان آن قوم را
جمع ساز و سر بیفکن کین بود دین را قوام
نام حیدر خواهی آزادی طلب چون مصطفی
در میانش زن چو حیدر سخت دست اعتصام
چند بهر خوان ز اخوان گوشه گیری شام و چاشت
طعم اطعام ار شناسی کی چشی طعم طعام
روز ز مردان مجرد جو ردای فقر از آنک
عروه وثقی ست هر تاری ازان بی انفصام
فقر بی فر تفرد نیست جز قاف نفاق
همچو سیمرغ از عمی آن قاف را کم کن مقام
آنکه می خوانی اقارب جز عقارب نیستند
خاصه کز زرشان بود بر فرق تاج احتشام
اخ که خود را در اخوت پخته گوید چون دلش
بر سر مال است لرزان با تو خامش گوی خام
رو بتاب از خال و عم چون خال و عم با هم غمند
غم به روی آفتاب و ماه دل باشد غمام
دیده دل گو مهیا دار شاه از بهر عدل
کز ستون عدل بر پایند این نیلی خیام
از مشاهیر جهان گر شاه رفت و میر ماند
میر را هم نام وی آید ز حق روزی پیام
بهر معنی دارد از صورت دل عارف فراغ
گرچه مایل می نماید از نگونساری لیام
حال گرم و آتش وجد ار نماید هر دو روی
صوفی ار آرام گیرد باشد آن از وی حرام
هست در کوی فنا هر جا ز مستان مجمعی
هر که بگذشت از سر و پا زان مجامع یافت جام
ز اول صبح ازل تا آخر شام ابد
دل ز یاد غیر لب شسته ست بر قصد صیام
صد کرم کرده مرائی بیش وز ترک ریا
گر بر آن حرفی دو افزاید شود صدر کرام
نیمی از هنگامه گیتی رود از سلک جمع
گر نهد یک اهل دل بیرون ازان هنگامه گام
مفضل دریا انامل هر کجا بگشاده دست
زان انامل بر کنار لجه جودند انام
مدعی را سازد انفاس صلاح آموز دوست
مار را گرداند افسون فسون پرداز رام
چون بود همسایه را دیوار کوته عیب دان
دیده ناعاقبت بین داشتن بر طرف بام
صورت ار باشد خشن هست اهل معنی را حسن
می نیفتد رخنه از دندانه سین در حسام
فرق عذرا را چو دربایست باشد تاج زر
وامق مفلس ضرورت پای دارد زیر وام
چیست عاقل را فضیلت جمع گوهرهای فضل
نیست جز غافل چو یابد آن گهرها انقسام
بندها بگسسته است از هم دوات فضل را
دولتی باشد عجب گر یابد آخر التیام
این قصیده چیست قیدی دلربا کز روی هوش
دل ز خاصان یافته در سلک آن قید انتظام
از معانی دقیق این عقده بی عد در او
هست دام و جمله دلها صید افتاده به دام
کرده دل از ظن و تخمین منتظم ارکان نظم
جامی آن را ساز طی ور خود بود معجز نظام
شعر چبود، بود چشم عقل از جهل در شر دوختن
چشم عقل از جاهلی در شر چه دوزی بر دوام
آفت از خویش است بس باشد درین غربت سرا
گوشه بیخویشی و کنج سلامت والسلام

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جاه داری جاهل آسا در سر ای کامل مدام
جاهلت خوانم نه کامل چون تو را جاه است کام
هوش مصنوعی: شما مقام و جایگاهی دارید، اما در عین حال به صورت ناخودآگاه به نظر می‌رسد که این مقام را به آسانی به دست آورده‌اید. من همواره به شما می‌گویم که نادانید، زیرا این نادانی به درک ناقص شما از مقام و جایگاه‌تان مربوط می‌شود. چون شما را کامل می‌دانم، اما این درک نادرست از خودتان باعث می‌شود که به عنوان یک نادان به نظر برسید.
نام خاص خویش عالم کردی اما عالمی
کش بود روی از لئیمی دایما بر پای عام
هوش مصنوعی: تو نام خاص خودت را در دنیا معروف کرده‌ای، اما کسی که در دنیای عمومی و مبتذل زندگی می‌کند، همیشه با لئامت و پستی در پایش گرفتار است.
عمر صرف کسب نام نیک کن کان نامه را
چون اجل کوته کند باقی نماند غیر نام
هوش مصنوعی: زندگی‌ات را صرف به دست آوردن نام نیک و اعتبار کن، چرا که نامه‌ی عمرت زمانی به پایان می‌رسد و تنها چیزی که از تو باقی می‌ماند همان نام و شهرتت خواهد بود.
کاهلی بگذار و روی همت خود از همه
آر در اتمام کار دین که این ست اهتمام
هوش مصنوعی: تنبلی را کنار بگذار و بر عزم و اراده‌ات تمرکز کن تا در تکمیل کارهای دینی خود موفق شوی، زیرا این امر به جدیت و تلاش نیاز دارد.
گر تمامت اهتمام دین نگردد عاقبت
آه ماند حاصلت زان اهتمام ناتمام
هوش مصنوعی: اگر تمام تلاش تو برای دین نجام نگیرد، در نهایت تنها یک آه از تو برجا خواهد ماند، و میوه‌اش هم هیچ نخواهد بود.
ظالم نفست ظلام است از پریشانی خویش
در دل شب آه دل باشد شهاب آن ظلام
هوش مصنوعی: نفسی که به تو ظلم می‌کند، مانند تاریکی شب است. در دل شب، از ناراحتی و پریشانی خود، آهی که می‌کشی همچون شهابی است که در آن تاریکی می‌درخشد.
بند فرمان شو که گردد خام گاه بندگی
چون به جای غل کلاه خواجگی بیند غلام
هوش مصنوعی: به خود سخت گرفتن و تسلیم شدن در برابر قدرت، کم کم انسان را به عنوان خدمتکار می‌شناسند. زمانی که فرد به جای قدرت و رهبری بخواهد به درستی خدمت‌کند، خودش را در مقام ذلیل و پایین قرار می‌دهد.
گر بدیها بینی اندر بادیه صبری بکن
تا در احرام حریم کعبه یابی احترام
هوش مصنوعی: اگر در مسیر زندگی با مشکلات و بدی‌ها مواجه شدی، صبر کن، چرا که در نهایت به جایگاه محترمی دست خواهی یافت.
از کلامت غیر لا درکم نشد حرف دگر
از تو با سایل تهی زین حرف کم باشد کلام
هوش مصنوعی: کلام تو فقط یک "نه" درک کردم و از تو هیچ حرف دیگری برایم نمانده است. از این رو، سخن کم‌حجم و قانع‌کننده‌ای دارم.
خوست با نقد کمال دل تو را همچون خواص
چند داری چشم بر دام لئیمان چون عوام
هوش مصنوعی: عاشق واقعی با تمام وجودش به خوبی‌های تو توجه دارد و مانند افراد عادی به فریب‌های سطحی توجه نمی‌کند.
یاد می کن از اجل وز انقلاب او که هست
انقلابش مرد توسن نفس را بر سر لجام
هوش مصنوعی: به یاد بیاور سرنوشت و تغییراتی که به انسان تأثیر می‌گذارد؛ زیرا این تحولات، بر کنترل نفس و خواسته‌ها تأثیر دارند و مرد را تحت فشار قرار می‌دهند.
عاقبت از همدمان بینی به چشم خود همان
خون ایشان را اگر ریزی به تیغ انتقام
هوش مصنوعی: در نهایت، وقتی با همراهان خود روبه‌رو می‌شوی، خواهی دید که خون آن‌ها به دست خودت ریخته شده است اگر بخواهی انتقام بگیری.
ظلم کیشان خصم دینند از توان آن قوم را
جمع ساز و سر بیفکن کین بود دین را قوام
هوش مصنوعی: ظالم‌ها دشمنان دین هستند و از قدرت آن قوم بهره می‌برند؛ پس باید جمع شوند و سر خود را از کینه‌ها خالی کنند، زیرا این کار باعث پایداری دین خواهد شد.
نام حیدر خواهی آزادی طلب چون مصطفی
در میانش زن چو حیدر سخت دست اعتصام
هوش مصنوعی: اگر به دنبال آزادی و حق هستی، مانند پیامبر محمد (مصطفی) در جلوی آنها قرار بگیر و همچون حیدر (علی) با استحکام و قدرت به دفاع از آن بپرداز.
چند بهر خوان ز اخوان گوشه گیری شام و چاشت
طعم اطعام ار شناسی کی چشی طعم طعام
هوش مصنوعی: اگر بخواهی طعم خوش غذا را بچش، باید از دوستان خود دوری نکنی و در کنار آنها لحظاتی را به اشتراک بگذاری، چرا که حالت شام و ناهار به تنهایی متفاوت از زمانی است که در جمع هستی.
روز ز مردان مجرد جو ردای فقر از آنک
عروه وثقی ست هر تاری ازان بی انفصام
هوش مصنوعی: افرادی که بدون همسر زندگی می‌کنند، با سختی‌ها و فقر دست و پنجه نرم می‌کنند؛ زیرا هر رشته و ارتباطی که دارند، به هم پیوسته و محکم است و نمی‌توانند از آن‌ها جدا شوند.
فقر بی فر تفرد نیست جز قاف نفاق
همچو سیمرغ از عمی آن قاف را کم کن مقام
هوش مصنوعی: فقر بدون فر و زیبایی نخواهد بود و جز در سایه نفاق نمی‌تواند وجود داشته باشد. مانند سیمرغ که از قاف بلند پرواز می‌کند، اگر از قاف که نماد بلندی و مقام است فاصله بگیری، هرگز به مقام و مرتبه‌ای دست نخواهی یافت.
آنکه می خوانی اقارب جز عقارب نیستند
خاصه کز زرشان بود بر فرق تاج احتشام
هوش مصنوعی: آنهایی که به عنوان نزدیکان و خویشاوندان می‌شناسی، جز نیش ترسناک و زیان‌رسان نیستند؛ به‌ویژه آنهایی که به خاطر ثروت و زر و جواهرشان بر سرشان تاج افتخار می‌گذارند.
اخ که خود را در اخوت پخته گوید چون دلش
بر سر مال است لرزان با تو خامش گوی خام
هوش مصنوعی: فردی که به دوستی و برادری خود می‌بالد، در واقع اگر دلش به خاطر دارایی و مال پر از نگرانی باشد، نمی‌تواند به خوبی احساسات را بیان کند. او در این حالت، بهتر است سکوت کرده و از خود بی‌خبر باشد.
رو بتاب از خال و عم چون خال و عم با هم غمند
غم به روی آفتاب و ماه دل باشد غمام
هوش مصنوعی: با تابش خود، از زیبایی‌ها و ویژگی‌های خال و عم بنما. زیرا زمانی که خال و عم با هم هستند، غم و اندوه در دل به مانند غم‌های روز و شب خواهد بود. دل انسان همیشه تحت تأثیر این احساسات است.
دیده دل گو مهیا دار شاه از بهر عدل
کز ستون عدل بر پایند این نیلی خیام
هوش مصنوعی: به دل خود بگو که آماده باش، ای شاه، برای برقراری عدالت؛ زیرا این عدالت است که این بنای نیلی خیام را پایدار نگه می‌دارد.
از مشاهیر جهان گر شاه رفت و میر ماند
میر را هم نام وی آید ز حق روزی پیام
هوش مصنوعی: اگرچه پادشاهان و بزرگان دنیا از بین بروند، اما نام و یاد آنها همواره باقی خواهد ماند و روزی از سوی حق، پیامی درباره آنان منتقل خواهد شد.
بهر معنی دارد از صورت دل عارف فراغ
گرچه مایل می نماید از نگونساری لیام
هوش مصنوعی: دل آگاه و عارف از ظاهر و شکل بیرونی دنیای حول خود معنایی عمیق و با ارزش می‌گیرد. هرچند به نظر می‌رسد که گاهی از مشکلات و ناملایمات زندگی ناامید و دلسرد است، اما در باطن به دنبال حقیقت و چاره‌ای برای فراسوی این مشکلات است.
حال گرم و آتش وجد ار نماید هر دو روی
صوفی ار آرام گیرد باشد آن از وی حرام
هوش مصنوعی: اگر صوفی در حال شوق و سرزندگی باشد و این حالت را نمایان کند، اگر در این حال آرام و بی‌حرکت شود، این آرامش برای او قابل قبول نخواهد بود.
هست در کوی فنا هر جا ز مستان مجمعی
هر که بگذشت از سر و پا زان مجامع یافت جام
هوش مصنوعی: در خیابان نابودی، در هر نقطه‌ای که گروهی از مست‌ها جمع شده‌اند، هر کسی که از سر و پا به آن مجامع نزدیک شود، جامی را پیدا می‌کند.
ز اول صبح ازل تا آخر شام ابد
دل ز یاد غیر لب شسته ست بر قصد صیام
هوش مصنوعی: از آغاز خلقت تا پایان هستی، دل من به خاطر یاد دیگران از خوراک و نوشیدنی پرهیز کرده و در حال روزه‌داری است.
صد کرم کرده مرائی بیش وز ترک ریا
گر بر آن حرفی دو افزاید شود صدر کرام
هوش مصنوعی: بسیاری افراد خوب و نیکوکار هستند که از ترس ریا و خودنمایی به کارهای خوب خود ادامه می‌دهند، اما اگر فقط یک کلام راست و درست به این اقدام‌ها افزوده شود، ارزش و جایگاه آنها به بالاترین درجه می‌رسد.
نیمی از هنگامه گیتی رود از سلک جمع
گر نهد یک اهل دل بیرون ازان هنگامه گام
هوش مصنوعی: نیمی از شور و شوق زندگی به این بستگی دارد که اگر فردی با دل پاک و صمیمی از میان جمعیت بیرون بیاید و قدمی بردارد، آن موقع با شجاعت و عشق می‌توان به سمت معانی بالاتر و تازه‌تری از زندگی حرکت کرد.
مفضل دریا انامل هر کجا بگشاده دست
زان انامل بر کنار لجه جودند انام
هوش مصنوعی: دریا با دستانش هر جا که بخواهد، دستش را باز می‌کند و از آن دستان، موجوداتی در کنار دریا به وجود می‌آیند.
مدعی را سازد انفاس صلاح آموز دوست
مار را گرداند افسون فسون پرداز رام
هوش مصنوعی: انفاس نیکو و الهام‌های دوست می‌توانند مدعی را به سوی صلاح و خیر هدایت کنند، در حالی که افسون و جذابیت‌های دنیا می‌توانند فرد را آرام و رام کنند.
چون بود همسایه را دیوار کوته عیب دان
دیده ناعاقبت بین داشتن بر طرف بام
هوش مصنوعی: وقتی دیوار همسایه کوتاه باشد، عیب دانستن آن نشان از ناپختگی و بی‌خردی است. اگر نیک نگاه کنیم، خود ما نیز ممکن است در معرض خطر سقوط از بام باشیم.
صورت ار باشد خشن هست اهل معنی را حسن
می نیفتد رخنه از دندانه سین در حسام
هوش مصنوعی: اگر چهره فرد نازک و زیبا باشد، اما در درون او معنای عمیق وجود نداشته باشد، از نظر اهل معرفت، زیبایی او ارزش چندانی ندارد و نواقص درونی‌اش از زیبایی ظاهری‌اش بیشتر به چشم می‌آید.
فرق عذرا را چو دربایست باشد تاج زر
وامق مفلس ضرورت پای دارد زیر وام
هوش مصنوعی: اگر عذرا و زیبایی را در نظر بگیریم، تاج زر نماد زیبایی و شکوه است، در حالی که وامق به‌عنوان فردی در موقعیت ضعیف و بی‌پولی توصیف می‌شود. این تفاوت نشان‌دهنده‌ی ویژگی‌های متضاد میان زیبایی و ناتوانی است که یک‌دیگر را به چالش می‌کشند و هرکدام از آن‌ها نیازمند شرایط خاصی برای وجود دارد.
چیست عاقل را فضیلت جمع گوهرهای فضل
نیست جز غافل چو یابد آن گهرها انقسام
هوش مصنوعی: فضیلت و ارزش‌های انسانی برای آدم باهوش، در انباشتن و جمع‌آوری صفات نیک وجود ندارد. تنها کسی که از این موضوع بی‌خبر و غافل است، زمانی که این صفات را به دست آورد، متوجه می‌شود که آن‌ها قابل تقسیم و خرد شدن هستند.
بندها بگسسته است از هم دوات فضل را
دولتی باشد عجب گر یابد آخر التیام
هوش مصنوعی: بندها از هم جدا شده‌اند و دوات دانش، حالتی شگفت‌انگیز دارد اگر در نهایت به بهبودی برسد.
این قصیده چیست قیدی دلربا کز روی هوش
دل ز خاصان یافته در سلک آن قید انتظام
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و جذابیت خاصی اشاره دارد که فردی را تحت تأثیر قرار داده و به نوعی او را به نظم و انضباطی خاص متصل کرده است. به طور کلی، اشاره به قدرت جذب و تأثیرگذاری دارد که ممکن است در ارتباط با عشق یا زیبایی باشد. شاعر از قید و بندی سخن می‌گوید که دل را در زیبایی‌های خاصی محصور کرده است.
از معانی دقیق این عقده بی عد در او
هست دام و جمله دلها صید افتاده به دام
هوش مصنوعی: معنای این بیت به این صورت است که در دل انسان‌ها حسی عمیق و پیچیده وجود دارد که باعث می‌شود آنها مانند طعمه‌هایی در دام عشق و احساسات گرفتار شوند. این احساسات، به نوعی در آن‌ها محبتی نافذ و قوی ایجاد می‌کند که موجب می‌شود دل‌ها به هم وابسته شوند و در اسارت این عشق قرار گیرند.
کرده دل از ظن و تخمین منتظم ارکان نظم
جامی آن را ساز طی ور خود بود معجز نظام
هوش مصنوعی: دل از گمان و حدس دور نگه داشته شده، چون نظم موجود در جام، خود به تنهایی معجزه‌آسا و زیباست.
شعر چبود، بود چشم عقل از جهل در شر دوختن
چشم عقل از جاهلی در شر چه دوزی بر دوام
هوش مصنوعی: شعر به نوعی از جهل و نادانی اشاره دارد و می‌گوید که عقل انسان در هنگام غفلت از حقیقت و در دامن گناه، چطور از جهل و نادانی خود پرده‌برداری می‌کند. در واقع، این متن به ارتباط میان جهل و آگاهی، و چگونگی باز شدن چشم حقیقت‌نگر انسان در مواجهه با شرور و گناهان می‌پردازد.
آفت از خویش است بس باشد درین غربت سرا
گوشه بیخویشی و کنج سلامت والسلام
هوش مصنوعی: مشکلات و سختی‌ها از خود انسان ناشی می‌شود، بنابراین در این مکان دورافتاده، باید کافی باشد که در گوشه‌ای از بی‌خودی و کنج آرامش فارغ باشیم و به صلح و آرامش دست یابیم.