گنجور

شمارهٔ ۱۳

چو پیوند با دوست می خواهی ای دل
ز چیزی که جز اوست پیوند بگسل
مکن شهپر عرش پرواز خود را
درین وحشت آباد آلوده گل
تو را ذروه اوج عزت نشیمن
تو خوش کرده در مرکز خاک منزل
ز آمیزش جسم و آویزش او
چنان گشتی از جوهر خویش غافل
که جان را به صد فکرت از تن ندانی
زهی فکر قاصر زهی جهل کامل
کمالات وهمی و راحات حسی
میان تو و مقصد افتاد حایل
بود غبن فاحش اگر مانع آید
ز لذات آجل تو را حظ عاجل
بر اطراف گلشن کشی جام روشن
به سجع قماری و صوت عنادل
نیی گویی آگه که در کام عیشت
دهد عاقبت تلخی زهر قاتل
به نظاره روی شاهد گشایی
نظر کین بود مهر و مه را مشاکل
یکی پوست در خلط و در خون کشیده
برد صبرت از جان و آرامت از دل
کنی عیش خود تلخ در جست و جویش
که شکر دهان است و شیرین شمایل
ز زلف خم اندر خم پیچ پیچش
نهی دست و پای خرد را سلاسل
نمی دانی آیا که ناگاه بینی
ازو گشته آن خوبی و لطف زایل
گر اول پری بود آخر نماید
به چشم تو چون پیکر دیو هایل
کنی کسب فضل و هنر تا فضولی
تو را از فضولی کند نام فاضل
چه خیزد ز فضلی که محروم دارد
تو را از شناسایی فضل مفضل
گر از شعر و اشعار سازی شعاری
بود یکسر از حلیه صدق عاطل
گهی مدخلی را نهی نام حاتم
گهی حاتم را کنی وصف مدخل
وگر خامه در دست گیری ز خامی
نویسی سراسر سخن های نازل
کنی نامه خود سیه چون لئیمان
به مدح ادانی و قدح اراذل
قلم باد دستی که از جنبش او
بود بهره مرد عض انامل
گرانمایه عمر تو شد صرف تا کی
نشینی ز تصریف ایام ذاهل
مگو حال ماضی که هرگز نبودی
یکی لحظه بر موجب امر عامل
چو جویی ز افعال خود رسم صحت
چو در حد معتل بود جمله داخل
ز خردان نه نیکوست لاف بلاغت
مکن بوالفضولانه ذکر فضایل
گرفتم کند در بیان معانی
کلام بدیع تو نسخ رسایل
نه آخر به میزان دوران دوران
بود سحر سحبان کم از ژاژ باقل
اصول و فروعت مسلم شد اما
نگشتی به اصل خود از فرع واصل
نشد کارگر در تو از فرط غفلت
حدیث اواخر کلام اوایل
ز آداب اهل کرم بحث کردی
ولی نیست دأب تو جز منع سایل
تو را در طریق جدل نیست کاری
به جز هدم اوضاع و نقص دلایل
ز منطق مکن نطق کاندر دو گیتی
نشد حل ز اشکال او هیچ مشکل
مبین نگشت از حدود و رسومش
نه اجناس عالی نه انواع سافل
ز حکمت نبود این که میل طبیعی
ز وحی الهی تو را گشت شاغل
چو نفس تو را نیست رو در ریاضت
ز تحصیل علم ریاضی چه حاصل
مبین هیئت چرخ گردان که باشد
نجومش گهی بازغ و گاه آفل
فلک را چه گیری حساب مدارج
قمر را چه پرسی شمار منازل
خلیل الله آسا به تایید فطرت
جز آیات فاطر مخوان زین هیاکل
اگر قابلی فعل خود یک طرف نه
ببین نور فاعل عیان در قوابل
به نیروی همت بزن دست و پایی
به هم در شکن دام و بند شواغل
ز اجرام و اجسام سفلی چه جویی
به صوب اعالی گرای از اسافل
برآور سر از جیب گردون گردان
ببین عرش را قدسیان گشته حامل
ز هر سو ستاده صفوف ملایک
گروهی مسبح گروهی مهلل
یکی فوج در اوج قربت مهیم
ز ذات جلیل و صفات جلایل
یکی جوق در طوق عزت مکرم
در ایصال افضال واهب وسایل
چو طی گشت تیه حوادث از آنجا
به ملک قدم ران به یک حمله محمل
در آن قلزم نور شو غوطه ای زن
فرو شوی از خویشتن ظلمت ظل
ز قعر محیط قدم منبسط بین
به وادی امکان هزاران جداول
بود بحر و جدول یکی فی الحقیقه
دویی خاست از احو لان سواحل
یکی خوان یکی دان یکی گو یکی جوی
سوی الله و الله زور و باطل
به سر حقیقت کشد شعر جامی
فیا خیر قول و یا شر قایل

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو پیوند با دوست می خواهی ای دل
ز چیزی که جز اوست پیوند بگسل
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی با دوستت پیوند و رابطه‌ای عمیق برقرار کنی، ای دل، باید از هر چیزی دیگر که جز اوست، دست بکشی و ارتباط خود را با آن‌ها قطع کنی.
مکن شهپر عرش پرواز خود را
درین وحشت آباد آلوده گل
هوش مصنوعی: پرواز خود را در این محیط بی‌روح و آلوده به گناه متوقف کن. جایی که به شدت ترسناک و ناپاک است، نمی‌تواند جایی برای تماشا و پرواز با آرزوها باشد.
تو را ذروه اوج عزت نشیمن
تو خوش کرده در مرکز خاک منزل
هوش مصنوعی: تو در اوج عزت و مقام قرار داری، و منزلت تو در این دنیا به زیبایی در مرکز خاک نشسته است.
ز آمیزش جسم و آویزش او
چنان گشتی از جوهر خویش غافل
هوش مصنوعی: از ترکیب جسم و وابستگی‌های دنیوی خود، به گونه‌ای غافل شدی که از ماهیت حقیقی‌ات بی‌خبر مانده‌ای.
که جان را به صد فکرت از تن ندانی
زهی فکر قاصر زهی جهل کامل
هوش مصنوعی: جان را به خاطر افکار متعدد و پیچیده‌ای که داریم، از بدن جدا نمی‌توان کرد. افسوس که این تفکر محدود است و نادانی به شدت ما را در بر گرفته است.
کمالات وهمی و راحات حسی
میان تو و مقصد افتاد حایل
هوش مصنوعی: کمالات خیالی و خوشی‌های حسی میان تو و هدف نهایی‌ات فاصله ایجاد کرده‌اند.
بود غبن فاحش اگر مانع آید
ز لذات آجل تو را حظ عاجل
هوش مصنوعی: اگر مانع enjoyment تو شود، نادیده‌گرفتن لذایذ زودگذر، واقعاً خسارت بزرگی است.
بر اطراف گلشن کشی جام روشن
به سجع قماری و صوت عنادل
هوش مصنوعی: در اطراف باغ، جامی پر از شراب روشن بگذار، تا با صدای پرندگان خوشآهنگ و بازی خوشحال، فضایی دلپذیر ایجاد کند.
نیی گویی آگه که در کام عیشت
دهد عاقبت تلخی زهر قاتل
هوش مصنوعی: شما فکر می‌کنید که از زندگی لذت می‌برید، اما در نهایت ممکن است عواقب تلخی در انتظار شما باشد که مانند زهر کشنده است.
به نظاره روی شاهد گشایی
نظر کین بود مهر و مه را مشاکل
هوش مصنوعی: به تماشای زیبایی معشوق خیره شو؛ زیرا در این لحظه، خورشید و ماه نیز با هم رقابت دارند.
یکی پوست در خلط و در خون کشیده
برد صبرت از جان و آرامت از دل
هوش مصنوعی: یک پوست ضخیم در خون و مایه وجودت فرورفته است که قدرت تحملت را از جانت می‌گیرد و آرامشت را از دلت دور می‌کند.
کنی عیش خود تلخ در جست و جویش
که شکر دهان است و شیرین شمایل
هوش مصنوعی: اگر در تلاش برای پیدا کردن لذتی هستی، خود را دچار تلخی نکن، زیرا آنچه می‌جویی، به مانند شهد و زیبایی است که در دهانت می‌نهد.
ز زلف خم اندر خم پیچ پیچش
نهی دست و پای خرد را سلاسل
هوش مصنوعی: اگر دست و پای عقل و خرد را در زلف‌های پیچ‌درپیچ عشق گرفتار کنی، برای آن‌ها مانند زنجیر خواهد شد.
نمی دانی آیا که ناگاه بینی
ازو گشته آن خوبی و لطف زایل
هوش مصنوعی: نمی‌دانی که به یک باره ممکن است خوبی و لطف او از تو دور شود.
گر اول پری بود آخر نماید
به چشم تو چون پیکر دیو هایل
هوش مصنوعی: اگر در ابتدا زیبا و دل‌نواز باشد، در پایان به چشم تو مانند موجودی زشت و وحشتناک به نظر می‌رسد.
کنی کسب فضل و هنر تا فضولی
تو را از فضولی کند نام فاضل
هوش مصنوعی: برای اینکه از کارهای بی‌فایده و ناپسند دور شوی و به مقام خوبی برسی، باید سعی کنی علم و هنر کسب کنی تا به واسطه‌ی این یادگیری، به فردی دانا و فاضل تبدیل شوی.
چه خیزد ز فضلی که محروم دارد
تو را از شناسایی فضل مفضل
هوش مصنوعی: چه چیزی از آثار فضیلت برمی‌خیزد وقتی کسی را از درک و شناخت فضیلت واقعی محروم می‌سازد.
گر از شعر و اشعار سازی شعاری
بود یکسر از حلیه صدق عاطل
هوش مصنوعی: اگر در شعر و اشعار تنها به شعار پرداخته شود، تمام زیبایی و صداقت آن‌ها بی‌فایده و بی‌معنا خواهد بود.
گهی مدخلی را نهی نام حاتم
گهی حاتم را کنی وصف مدخل
هوش مصنوعی: گاهی نام حاتم (شخصیت بخشنده) را به درستی بیان می‌کنی و گاهی هم توصیف حاتم را به شکلی می‌گویی که به او نسبت نمی‌دهند.
وگر خامه در دست گیری ز خامی
نویسی سراسر سخن های نازل
هوش مصنوعی: اگر قلم را به دست بگیری و با نادانی بنویسی، تمام نوشته‌های تو فقط سخنان سست و بی‌محتوا خواهد بود.
کنی نامه خود سیه چون لئیمان
به مدح ادانی و قدح اراذل
هوش مصنوعی: اگر نامه‌ات را سیاه کنی، مانند افراد پست و حقیر، تا کسی را مدح و ستایش کنی و دیگرانی را نکوهش و سرزنش نمایی، نشان‌دهنده‌ی شخصیت ناپسند توست.
قلم باد دستی که از جنبش او
بود بهره مرد عض انامل
هوش مصنوعی: قلم مانند دستی است که از حرکتش، افراد بهره‌مند می‌شوند و از تصمیمات و نوشته‌هایش بهره می‌برند.
گرانمایه عمر تو شد صرف تا کی
نشینی ز تصریف ایام ذاهل
هوش مصنوعی: عمر با ارزش تو به هدر رفت، تا کی می‌خواهی از تغییرات و گذر زمان غافل باشی؟
مگو حال ماضی که هرگز نبودی
یکی لحظه بر موجب امر عامل
هوش مصنوعی: نگو که در گذشته چه حالتی داشتی، چرا که هرگز نمی‌توانی به طور واقعی در یک لحظه وجود داشته باشی.
چو جویی ز افعال خود رسم صحت
چو در حد معتل بود جمله داخل
هوش مصنوعی: وقتی که می‌خواهی از کارهای خود نیکویی و درستی را بیابی، اگر در حالت رکود و بی‌حرکتی قرار بگیری، همه چیز در درونت به حالت توقف در خواهد آمد.
ز خردان نه نیکوست لاف بلاغت
مکن بوالفضولانه ذکر فضایل
هوش مصنوعی: از خردمندان لاف زدن درباره بلاغت نیکو نیست، و به شکل بی‌موردی فضایل را ذکر نکن.
گرفتم کند در بیان معانی
کلام بدیع تو نسخ رسایل
هوش مصنوعی: من در فهم معانی کلام زیبا و نوین تو دچار مشکل شده و نمی‌توانم به‌درستی بیان کنم.
نه آخر به میزان دوران دوران
بود سحر سحبان کم از ژاژ باقل
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که در پایان کار، تغییرات و تحولات زندگی به گونه‌ای است که هر لحظه‌ای که به پایان می‌رسد، در واقع آغاز یک دوره جدید است. همچنین، گوینده به احساساتی اشاره دارد که ممکن است به صورت ظاهری کم‌اهمیت به نظر برسند، اما در واقع ارزش و عمق زیادی دارند.
اصول و فروعت مسلم شد اما
نگشتی به اصل خود از فرع واصل
هوش مصنوعی: اصل و ریشه‌های معنوی و اصولی زندگی‌ات مشخص شده، اما هنوز نتوانسته‌ای به خود واقعی‌ات که در این اصول نهفته است، دست پیدا کنی و از آن عبور کنی.
نشد کارگر در تو از فرط غفلت
حدیث اواخر کلام اوایل
هوش مصنوعی: به خاطر بی‌توجهی‌ات، نتوانستی به نیکی‌های اول نتیجه‌گیری‌های آخر دست یابی.
ز آداب اهل کرم بحث کردی
ولی نیست دأب تو جز منع سایل
هوش مصنوعی: با رفتارهای نیکو و مهربانی اهل generosity شناختی پیدا کردی، اما رفتار تو فقط جلوگیری از درخواست مردم است و در واقع با آنچه آموخته‌ای سازگار نیست.
تو را در طریق جدل نیست کاری
به جز هدم اوضاع و نقص دلایل
هوش مصنوعی: در راه مباحثه و بحث، وظیفه‌ای جز خراب کردن موقعیت‌ها و ناتوان کردن استدلال‌ها نداری.
ز منطق مکن نطق کاندر دو گیتی
نشد حل ز اشکال او هیچ مشکل
هوش مصنوعی: از منطق و گفتار خودت دوری کن، زیرا در این دنیا هیچ مشکلی با استدلال و منطق حل نخواهد شد.
مبین نگشت از حدود و رسومش
نه اجناس عالی نه انواع سافل
هوش مصنوعی: تفاوت‌ها و مرزهای مشخصی که در بین مردم و فرهنگ‌ها وجود دارد، نمی‌تواند جایگاه واقعی افراد و چیزها را تعیین کند. نه اجناس با ارزش و نه موارد بی‌ارزش نمی‌توانند هویت واقعی یک فرد یا چیز را نشان دهند.
ز حکمت نبود این که میل طبیعی
ز وحی الهی تو را گشت شاغل
هوش مصنوعی: اینکه دلت به چیزهای طبیعی مشغول شده، به خاطر حکمت الهی نیست.
چو نفس تو را نیست رو در ریاضت
ز تحصیل علم ریاضی چه حاصل
هوش مصنوعی: وقتی که نفس تو در مسیر عبادت و خودسازی نیست، دستاوردی از یادگیری علم ریاضی نخواهی داشت.
مبین هیئت چرخ گردان که باشد
نجومش گهی بازغ و گاه آفل
هوش مصنوعی: این بیت به این نکته اشاره دارد که وضعیت و شکل چرخش آسمان و نجوم همیشه تغییر می‌کند. برخی اوقات ستاره‌ها و سیارات روشن و نمایان هستند و در برخی مواقع دیگر، ناپدید یا کم‌سویند. به عبارتی، هیچ چیزی در آسمان ثابت نیست و همه چیز در حال تغییر و تحول است.
فلک را چه گیری حساب مدارج
قمر را چه پرسی شمار منازل
هوش مصنوعی: به آسمان چه می‌نگری و حساب ستاره‌ها را چه می‌کنی؟ حتی اگر درباره‌ی مراحل رشد ماه هم پرسش کنی، به درستی نمی‌تواند شمارش شود.
خلیل الله آسا به تایید فطرت
جز آیات فاطر مخوان زین هیاکل
هوش مصنوعی: خلیل الله یعنی ابراهیم خلیل، با آرامش به تأیید فطرت انسانی می‌نگرد. جز نشانه‌های خالق با عظمت، چیز دیگری نمی‌توان گفت و نوشت.
اگر قابلی فعل خود یک طرف نه
ببین نور فاعل عیان در قوابل
هوش مصنوعی: اگر شخصی قابلیت‌های خود را فقط از یک جنبه ببیند، نمی‌تواند روشنایی و وجود فاعل را در صفات خود به وضوح مشاهده کند.
به نیروی همت بزن دست و پایی
به هم در شکن دام و بند شواغل
هوش مصنوعی: با اراده و تلاش، دست و پا بزن و از موانع و مشکلات خلاص شو.
ز اجرام و اجسام سفلی چه جویی
به صوب اعالی گرای از اسافل
هوش مصنوعی: از اشیاء و موجودات پست و پایینی چه چیزی می‌خواهی؟ به سوی مقام‌های عالی و بزرگ‌تر برو، از چیزهای پایین‌تر دوری کن.
برآور سر از جیب گردون گردان
ببین عرش را قدسیان گشته حامل
هوش مصنوعی: از جیب آسمان سر بلند کن و ببین که فرشتگان در عرش مشغول چه فعالیت‌هایی هستند.
ز هر سو ستاده صفوف ملایک
گروهی مسبح گروهی مهلل
هوش مصنوعی: از همه‌جا صف‌هایی از فرشتگان به پا هستند که برخی در حال تسبیح و برخی در حال تهلیل (گفته‌ی «لا اله الا الله») هستند.
یکی فوج در اوج قربت مهیم
ز ذات جلیل و صفات جلایل
هوش مصنوعی: ما گروهی هستیم که در نزدیکی خداوند حضور داریم و به ویژگی‌ها و صفات برجسته او آگاهیم.
یکی جوق در طوق عزت مکرم
در ایصال افضال واهب وسایل
هوش مصنوعی: شخصی با گردن افراشته و احترام، در مسیر انتقال نعمت‌ها و بخشش‌های الهی قرار دارد.
چو طی گشت تیه حوادث از آنجا
به ملک قدم ران به یک حمله محمل
هوش مصنوعی: زمانی که زمانه پر از رویدادها و حوادث سپری شد، با قوت و اراده به سرزمین خود قدم بگذار که ممکن است با یک حرکت مؤثر، به هدف خود برسی.
در آن قلزم نور شو غوطه ای زن
فرو شوی از خویشتن ظلمت ظل
هوش مصنوعی: در آن دریا به نور تبدیل شو و در آن غوطه‌ور گرد، تا از وجود خود و تاریکی‌هایش رها شوی.
ز قعر محیط قدم منبسط بین
به وادی امکان هزاران جداول
هوش مصنوعی: از عمق فضا، گام‌های من به سوی سرزمین‌های ممکن کشیده می‌شود و در آنجا هزاران نهر جاری است.
بود بحر و جدول یکی فی الحقیقه
دویی خاست از احو لان سواحل
هوش مصنوعی: در واقع، در وجود حقیقی، دریا و جویبار یکی هستند و این دوگانگی از شرایط و حالاتی که در سواحل وجود دارد به وجود آمده است.
یکی خوان یکی دان یکی گو یکی جوی
سوی الله و الله زور و باطل
هوش مصنوعی: هر کس باید به شیوه‌ای متفاوت به خدا نزدیک شود، یکی با مطالعه، دیگری با دانش، و شخصی با گفتار و دعا. در این مسیر، باید به سوی حقیقت و خدا حرکت کرد و از چیزهای نادرست و نیرنگ دوری کرد.
به سر حقیقت کشد شعر جامی
فیا خیر قول و یا شر قایل
هوش مصنوعی: شعر جامی به عمق حقیقت راه می‌یابد و این انتخاب بین خوب و بد را بر عهده خود شاعر می‌گذارد.