گنجور

بخش ۹

غوکی از جفت خود جدا ماند و محنت بی جفتیش بر کناره دریا نشاند، هر سو نظر می انداخت و خاطر غمدیده را از غم بی جفتی می پرداخت ناگهان،

ماهیی دید در میانه آب
همچو آب روان روان بشتاب
یا چو مقراضی از سبیکه سیم
اطلس سطح آب ازو به دو نیم
یا چو ایمن هلالی از کم و کاست
متمایل به جنبش از چپ و راست

چون غوک وی را بدید خاطرش به صحبت وی کشید، قصه بی جفتی خود را در میان آورد و از وی طلب مصاحبت کرد. ماهی گفت: مصاحبت را مناسبت دربایست است و مصاحبت نابایست صحبت را ناشایست.

مرا با تو چه مناسب؟ مرا جا در قعر دریا و تو را منزل بر کنار ساحل مرا دهان خاموش و تو را زبان پر از خروش، تو را قبح لقا سپر بلا، هر که شکل تو را بیند نخواهد که با تو نشیند، مرا حسن منظر سرمایه خوف و خطر، هرکه به جمال من دیده برافروزد چشم طمع در وصال من دوزد.

مرغان آسمان در هوای منند و وحوش صحرا در سودای من صیادان گاه چون دام در جستجوی من با هزار دیده، و گاه چون شست از بار آرزومندی من با پشت خمیده این بگفت و راه قعر دریا برداشت و غوک را بر ساحل تنها بگذاشت.

با کسی منشین که نبود با تو در گوهر یکی
رشته پیوند صحبت اتحاد گوهر است
جنس را با جنس و با ناجنس اگر گیری قیاس
این به سان آب و روغن، وان چو شیر و شکر است

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

غوکی از جفت خود جدا ماند و محنت بی جفتیش بر کناره دریا نشاند، هر سو نظر می انداخت و خاطر غمدیده را از غم بی جفتی می پرداخت ناگهان،
هوش مصنوعی: یک قو از جفت خود جدا شده و به کناره دریا آمده بود. او به دور و بر نگاه می‌کرد و در حالی که دلش از غم تنهایی گرفته بود، تلاش می‌کرد از غم خود کمی کم کند. ناگهان،
ماهیی دید در میانه آب
همچو آب روان روان بشتاب
هوش مصنوعی: ماهی‌ای را در وسط آب دید که مانند آب به سرعت در حال حرکت بود.
یا چو مقراضی از سبیکه سیم
اطلس سطح آب ازو به دو نیم
هوش مصنوعی: شاید مانند ابری که از روی سطح آب می‌گذرد، بر فراز آب قرار دارد و یا همچون چاقوی تیز که می‌تواند هر چیزی را به دو قسمت تقسیم کند.
یا چو ایمن هلالی از کم و کاست
متمایل به جنبش از چپ و راست
هوش مصنوعی: شاید شما همچون هلالی بی‌نقص در حال حرکت باشید، بی‌آنکه هیچ کمبودی داشته باشید و با نرمی از سمت چپ به راست جابجا شوید.
چون غوک وی را بدید خاطرش به صحبت وی کشید، قصه بی جفتی خود را در میان آورد و از وی طلب مصاحبت کرد. ماهی گفت: مصاحبت را مناسبت دربایست است و مصاحبت نابایست صحبت را ناشایست.
هوش مصنوعی: غوک وقتی ماهی را دید، به صحبت با او تمایل پیدا کرد و از تنهایی خود گفت و از او خواست که با او دوستی کند. ماهی پاسخ داد که برای دوستی نیاز به مناسبتی هست و دوستی بدون در نظر گرفتن شرایط مناسب، نادرست است.
مرا با تو چه مناسب؟ مرا جا در قعر دریا و تو را منزل بر کنار ساحل مرا دهان خاموش و تو را زبان پر از خروش، تو را قبح لقا سپر بلا، هر که شکل تو را بیند نخواهد که با تو نشیند، مرا حسن منظر سرمایه خوف و خطر، هرکه به جمال من دیده برافروزد چشم طمع در وصال من دوزد.
هوش مصنوعی: در این متن، سخن از ناپسند بودن توافق یا همراهی میان من و تو به میان آمده است. من در عمق دریا قرار دارم و تو در ساحل، من ساکت و بی‌صدا هستم در حالی که تو زبانت پر از هیاهو و اعتراض است. جذابیت تو می‌تواند سد بلایی باشد برای دیگران، چون هر که تو را ببیند، تمایل به نزدیک شدن به تو ندارد. در مقابل، من تنها زیبایی‌ام منبعی برای ترس و خطر است، چون هر کسی که نگاهی به من بیندازد، چشم امید به وصال و نزدیکی به من می‌دوزد.
مرغان آسمان در هوای منند و وحوش صحرا در سودای من صیادان گاه چون دام در جستجوی من با هزار دیده، و گاه چون شست از بار آرزومندی من با پشت خمیده این بگفت و راه قعر دریا برداشت و غوک را بر ساحل تنها بگذاشت.
هوش مصنوعی: پرندگان در آسمان به یاد من هستند و حیوانات در دشت‌ها به فکر من. گاه صیادان در جست‌وجوی من مانند دام با هزار چشم به دنبال من می‌گردند و گاه با آرزوهای سنگین و کمر خمیده به تماشای من ایستاده‌اند. او این را گفت و به عمق دریا رفت و قورباغه را در ساحل به تنهایی رها کرد.
با کسی منشین که نبود با تو در گوهر یکی
رشته پیوند صحبت اتحاد گوهر است
هوش مصنوعی: با کسی دوست نشو که در ارزش‌ها و ویژگی‌هایتان همخوانی ندارد؛ زیرا ارتباط واقعی و نزدیک بر پایه‌ی اتحاد و هم‌سویی در عمق وجود است.
جنس را با جنس و با ناجنس اگر گیری قیاس
این به سان آب و روغن، وان چو شیر و شکر است
هوش مصنوعی: اگر دو چیز مشابه را با هم مقایسه کنی، مانند آب و روغن که به هم نمی‌آمیزند، در حالی که دو چیز دیگر که به هم می‌آیند، مثل شیر و شکر هستند.