بخش ۱۶
شتری مهارکشان در صحرایی چرید، موشی به او رسید، وی را بی خداوند دید حرصش بر آن داشت که مهارش گرفته به خانه خود روان شد شتر نیز از آنجا که فطرت او مفطور بر انقیاد است و جبلت او مجبول بر عدم مخالفت و عناد، با او موافقت کرد.
چون به خانه وی رسید سوراخی دید به غایت تنگ. گفت: ای محال اندیش این چه بود که کردی؟ خانه تو چنین خرد و جثه من چنین بزرگ، نه خانه تو از این بزرگتر تواند شد نه جثه من از این خردتر، میان من و تو صحبت چون درگیرد و مجالست چون صورت پذیرد؟
چون روی راه اجل زینسان که می بینم تو را
در قفا از بار حرص و آز اشتروارها
بارهای خویش را چیزی سبک گردان که نیست
تنگنای مرگ را گنجایی این بارها
بخش ۱۵: موری را دیدند به زورمندی کمر بسته و ملخی را ده برابر خود برداشته. به تعجب گفتند: این مور را بینید که با این ناتوانی باری را به این گرانی چون می کشد؟ مور چون این سخن بشنید بخندید و گفت: مردان بار را به نیروی همت و بازوی حمیت کشند نه به قوت تن و ضخامت بدن.بخش ۱۷: میشی از جویی بجست، دنبه وی بالا افتاد. بز بخندید که عورت تو را دیدم! میش روی باز پس کرد که ای بی انصاف من سالها عورت تو را برهنه دیدم و هرگز نخندیدم و طعن تو نپسندیدم تو پس از عمری که یک بار مرا چنین دیده ای چه سرزنش من پیچیده ای؟
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شتری مهارکشان در صحرایی چرید، موشی به او رسید، وی را بی خداوند دید حرصش بر آن داشت که مهارش گرفته به خانه خود روان شد شتر نیز از آنجا که فطرت او مفطور بر انقیاد است و جبلت او مجبول بر عدم مخالفت و عناد، با او موافقت کرد.
هوش مصنوعی: در دشت، شتری در حال چریدن بود که موشی به او رسید. موش وقتی دید شتر بدون صاحبش است، به حرص افتاد و او را به خانه خودش برد. شتر هم به خاطر فطرتش که به اطاعت و عدم مخالفت متمایل است، با او همراهی کرد.
چون به خانه وی رسید سوراخی دید به غایت تنگ. گفت: ای محال اندیش این چه بود که کردی؟ خانه تو چنین خرد و جثه من چنین بزرگ، نه خانه تو از این بزرگتر تواند شد نه جثه من از این خردتر، میان من و تو صحبت چون درگیرد و مجالست چون صورت پذیرد؟
هوش مصنوعی: وقتی به خانه او رسید، سوراخی بسیار تنگ دید. به او گفت: ای اندیشمند احمق، این چه کاری بود که کردی؟ خانه تو اینقدر کوچک است و من بدن بزرگی دارم. نه خانهات میتواند بزرگتر شود و نه بدن من میتواند کوچکتر شود. حالا چگونه میتوانیم با هم صحبت کنیم و گفتوگو داشته باشیم؟
چون روی راه اجل زینسان که می بینم تو را
در قفا از بار حرص و آز اشتروارها
هوش مصنوعی: زمانی که به سوی مرگ میروم و تو را در پسزمینه میبینم، متوجه میشوم که بر اثر حرص و آز، زندگیات سخت و پر از دغدغه شده است.
بارهای خویش را چیزی سبک گردان که نیست
تنگنای مرگ را گنجایی این بارها
هوش مصنوعی: بارهای سنگین خود را سبک کن، چرا که در تنگناهای مرگ جایی برای این بارهای سنگین نیست.