گنجور

بخش ۷ - فرخی

فرخی - رحمه الله تعالی - وی نیز در ایام دولت یمین الدوله بود و از فواضل انعامات وی مالی خطیر به دست آورد و عزیمت تماشای سمرقند کرد.

چون نزدیک آن خطه رسید قطاع طریق هرچه داشت ببردند، به سمرقند درآمد و خود را ظاهر نکرد روزی چند آنجا بود، این قطعه را بگفت و بازگشت:

همه نعیم سمرقند سر به سر دیدم
نظاره کردم در باغ و راغ و وادی و دشت
چو بود کیسه و جیب من از درم خالی
دلم ز صحن امل فرش خرمی بنوشت
بسی ز اهل هنر بارها به هر شهری
شنیده بودم کوثر یکیست جنت هشت
هزار کوثر دیدم هزار جنت بیش
ولی چه سود چو لب تشنه باز خواهم گشت
چو دیده نعمت بیند، به کف درم نبود
سر بریده بود در میان زرین طشت

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

فرخی - رحمه الله تعالی - وی نیز در ایام دولت یمین الدوله بود و از فواضل انعامات وی مالی خطیر به دست آورد و عزیمت تماشای سمرقند کرد.
هوش مصنوعی: فرخی در زمان حکومت یمین الدوله زندگی می‌کرد و از نعمت‌ها و حمایت‌های او بهره‌مند شد و به مقدار زیادی ثروت به دست آورد. سپس تصمیم گرفت که به تماشای سمرقند برود.
چون نزدیک آن خطه رسید قطاع طریق هرچه داشت ببردند، به سمرقند درآمد و خود را ظاهر نکرد روزی چند آنجا بود، این قطعه را بگفت و بازگشت:
هوش مصنوعی: زمانی که به آن منطقه نزدیک شد، راه را مسدود کردند و هرچه داشتند را بردند. او به سمرقند رفت و چند روزی خود را ظاهر نکرد. سپس این سخن را بیان کرده و بازگشت.
همه نعیم سمرقند سر به سر دیدم
نظاره کردم در باغ و راغ و وادی و دشت
هوش مصنوعی: در سمرقند از زیبایی‌ها و نعمت‌ها دیدن کردم و در باغ‌ها، کشتزارها، دره‌ها و دشت‌ها قدم زدم و به تماشای آنها نشستم.
چو بود کیسه و جیب من از درم خالی
دلم ز صحن امل فرش خرمی بنوشت
هوش مصنوعی: زمانی که جیب و کیسه‌ام از پول خالی است، دلم به یاد زندگی خوش و شادی در آینده، به خوشی‌ها و آرزوها می‌اندیشد.
بسی ز اهل هنر بارها به هر شهری
شنیده بودم کوثر یکیست جنت هشت
هوش مصنوعی: بسیاری از هنرمندان را دیده‌ام که بارها در شهرهای مختلف می‌گفتند کوثر یکی است و بهشت هم هشت درخت دارد.
هزار کوثر دیدم هزار جنت بیش
ولی چه سود چو لب تشنه باز خواهم گشت
هوش مصنوعی: هر چقدر هم که در زندگی چیزهای خوب و زیبا را تجربه کنم، باز هم مثل کسی هستم که در بیابان حیران و تشنه است و به دنبال آبی برای سیراب شدن می‌گردد. در واقع، تمام این زیبایی‌ها برایم بی‌فایده‌اند چون در حالی که نیاز اصلی‌ام برآورده نشده، هنوز احساس کمبود می‌کنم.
چو دیده نعمت بیند، به کف درم نبود
سر بریده بود در میان زرین طشت
هوش مصنوعی: وقتی که چشم نعمت را می‌بیند، در دستانش هیچ چیزی نیست و سر بریده‌ای در میان ظرف طلایی قرار دارد.