گنجور

بخش ۱۷ - سوزنی

سوزنی - رحمه الله تعالی، وی از نسف بوده است، و به تحصیل به بخارا آمد و بر شاگرد سوزنگری عاشق شد و به شاگردی استاد وی رفت و در آن مهارتی تمام حاصل کرد و هزل بر طبیعت وی غالب بود، بنابر آن هذیانات بسیار گفته است، و این دو بیت از قصیده ایست که در اعتذار از آنها می گوید:

تا کی ز گردش فلک آبگینه رنگ
بر آبگینه خانه طاعت زَنیم سنگ
بر آبگینه سنگ زدن کار ما و ما
تهمت نهیم بر فلک آبگینه رنگ

و این چند بیت از قصیده دیگر است هم در آن معنی:

ز هر بدی که تو دانی هزار چندانم
مرا نداند ازین گونه کس که من دانم
به آشکار بدم در نهان ز بد بترم
خدای داند و من آشکار و پنهانم
به یک صغیره مرا رهنمای شیطان بود
به صد کبیره کنون رهنمای شیطانم

و در قصیده ای دیگر از این اسلوب می گوید:

چو تیر غمزه به ناز و کرشمه اندازی
نشانه از دل مسکین من کن ای غازی
نخست با تو به دل بازی اندر آمده ام
چو دل نماند تن در دهم به جان بازی
چو هیچ زخم تو ای دوست بی نوازش نیست
مرا به غمزه بزن تا به بوسه بنوازی
هزار عاشق داری و من هزار و یکم
به من نیایی تا زان همه نپردازی

و در مدح حمید الدین مستوفی جوهری که از فضلای ماوراء النهر بوده قصیده ای گفته است موقوف می گویند که آن مخترع خاطر وی است و مطلعش این است:

زندگانی مجلس مستو
فی دولت حمید الدین الجو

و پوشیده نماند که اگر در این الفاظ که از آن در هر مصرع جزوی می افتد چنان رعایت کنند که بعضی از آن اجزا را فی نفسه معنی مستقل باشد مناسب مقصود از لطافتی خالی نیست چنانچه در این قطعه:

دی فرستاد قطعه ای سوی من
نکته دانی ز زمره فضلا
کرده لفظی سه چار ازان به دو نیم
تا کند عاجز از جواب مرا
گفتم اندر جواب وی کای مف
خر خلق خدا و قاضی حا
جت اصحاب متصف به فضی
لت بسیار خواهمت به دعا

و این رباعی دیگر:

ای شادی عید چون به کام دل اع
دایم شده محبوس درین غمکده مع
ذورم بر اهل دل گر آزادی مح
بوسیست به رسم عیدیم از تو طمع

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سوزنی - رحمه الله تعالی، وی از نسف بوده است، و به تحصیل به بخارا آمد و بر شاگرد سوزنگری عاشق شد و به شاگردی استاد وی رفت و در آن مهارتی تمام حاصل کرد و هزل بر طبیعت وی غالب بود، بنابر آن هذیانات بسیار گفته است، و این دو بیت از قصیده ایست که در اعتذار از آنها می گوید:
هوش مصنوعی: سوزنی - خداوند رحمتش کند، از نسف بوده و برای تحصیل به بخارا آمده است. او به شاگردی استاد سوزنگر علاقمند شد و به یادگیری از او پرداخت و در این زمینه مهارت زیادی کسب کرد. طبیعت او به گونه‌ای بود که زیاد شعر می‌گفت و به همین خاطر هذیانات زیادی نیز اظهار کرده است. این دو بیت از یک قصیده است که او به خاطر این هذیانات عذرخواهی می‌کند.
تا کی ز گردش فلک آبگینه رنگ
بر آبگینه خانه طاعت زَنیم سنگ
هوش مصنوعی: برای چه مدت باید در دام گردش زمان بمانیم و همواره به زیبایی‌های ظاهری دل ببندیم، در حالی که در حقیقت، درون خانه‌ای از پرستش تنها سنگی را عبادت می‌کنیم؟
بر آبگینه سنگ زدن کار ما و ما
تهمت نهیم بر فلک آبگینه رنگ
هوش مصنوعی: ما می‌توانیم با سنگ زدن بر روی شیشه (آبگینه) آن را بشکنیم و در عین حال بر آسمان (فلک) متهم می‌کنیم که رنگ‌لایه‌ای دارد. این جمله نشان‌دهندهٔ قدرت ما در مواجهه با ظواهر و همچنین بی‌توجهی به واقعیات است.
و این چند بیت از قصیده دیگر است هم در آن معنی:
هوش مصنوعی: این چند بیت از یک شعر دیگر است که همچنین به همان موضوع اشاره دارد:
ز هر بدی که تو دانی هزار چندانم
مرا نداند ازین گونه کس که من دانم
هوش مصنوعی: از هر بدی که تو می‌دانی، من هزاران برابر آن را می‌شناسم، اما هیچ‌کس غیر از خودم این‌گونه دانسته‌ها را نمی‌داند.
به آشکار بدم در نهان ز بد بترم
خدای داند و من آشکار و پنهانم
هوش مصنوعی: من در ظاهر خود را نشان می‌دهم و در باطن به اندازه‌ای از بدی می‌ترسم که فقط خدا می‌داند. من هم در ظاهر و هم در باطن وجود دارم.
به یک صغیره مرا رهنمای شیطان بود
به صد کبیره کنون رهنمای شیطانم
هوش مصنوعی: شیطان به من راهنمایی کرد که با یک گناه کوچک، به بسیاری از گناهان بزرگ بیفتم؛ حالا خودم به راهنمایی شیطان تبدیل شده‌ام.
و در قصیده ای دیگر از این اسلوب می گوید:
هوش مصنوعی: و در شعر دیگری از همین سبک می‌گوید:
چو تیر غمزه به ناز و کرشمه اندازی
نشانه از دل مسکین من کن ای غازی
هوش مصنوعی: ای غازی، مانند تیر زخمی که با ناز و کرشمه می‌افکنی، به من نشان بده که دل غمگین من را متوجه خود کنی.
نخست با تو به دل بازی اندر آمده ام
چو دل نماند تن در دهم به جان بازی
هوش مصنوعی: در آغاز، من با تو به طور عاشقانه و صمیمی رفتار کرده‌ام و حالا که قلبم دیگر در دستم نیست، تمام وجودم را فدای تو می‌کنم.
چو هیچ زخم تو ای دوست بی نوازش نیست
مرا به غمزه بزن تا به بوسه بنوازی
هوش مصنوعی: اگر هیچ زخم و درد عاطفی از تو نداشته باشم، با یک اشاره یا ناز تو، به من محبت کن و با بوسه‌های خود آرامم کن.
هزار عاشق داری و من هزار و یکم
به من نیایی تا زان همه نپردازی
هوش مصنوعی: تو هزاران عاشق داری، اما من عاشق یکتای تو هستم. اگر به سوی من نیایی، من هم از همه آن عشق‌ها فاصله می‌گیرم.
و در مدح حمید الدین مستوفی جوهری که از فضلای ماوراء النهر بوده قصیده ای گفته است موقوف می گویند که آن مخترع خاطر وی است و مطلعش این است:
هوش مصنوعی: در ستایش حمید الدین مستوفی جوهری، که از دانشمندان ماوراء النهر محسوب می‌شود، شعری سروده‌اند که به نظر می‌رسد او آن را خلق کرده است و آغاز آن به این شکل است:
زندگانی مجلس مستو
فی دولت حمید الدین الجو
هوش مصنوعی: این جمله به نوعی به زندگی و خوشی‌هایی اشاره دارد که در زمان حکومت و سلطنت شخصی به نام حمید الدین الجو وجود دارد. به نظر می‌رسد که این زندگی پر از جشن و سرور و لذت‌های خاص است.
و پوشیده نماند که اگر در این الفاظ که از آن در هر مصرع جزوی می افتد چنان رعایت کنند که بعضی از آن اجزا را فی نفسه معنی مستقل باشد مناسب مقصود از لطافتی خالی نیست چنانچه در این قطعه:
هوش مصنوعی: نباید فراموش کرد که اگر در این کلمات، که در هر خط بخشی از آن حذف می‌شود، به گونه‌ای دقت شود که برخی از آن بخش‌ها خود به خود معنای مستقلی داشته باشند، این امر به اهداف مورد نظر لطافت و زیبایی خاصی می‌بخشد.
دی فرستاد قطعه ای سوی من
نکته دانی ز زمره فضلا
هوش مصنوعی: دیروز یکی از افراد فرزانه پیامی به من ارسال کرد.
کرده لفظی سه چار ازان به دو نیم
تا کند عاجز از جواب مرا
هوش مصنوعی: من چند کلمه‌ای به دو نیم تقسیم کرده‌ام، تا ببینم آیا از پاسخ به من ناتوان می‌مانی یا نه.
گفتم اندر جواب وی کای مف
خر خلق خدا و قاضی حا
هوش مصنوعی: به او گفتم: ای آدم بی‌فکر که باعث دردسر مردم هستی و در جایگاه قضاوت قرار گرفته‌ای، بهتر است مراقب حرف‌هایت باشی.
جت اصحاب متصف به فضی
لت بسیار خواهمت به دعا
هوش مصنوعی: من آرزو دارم که به واسطه دعایم، دوستانم که ویژگی‌های برجسته دارند، همیشه در فضل و نعمت باقی بمانند.
و این رباعی دیگر:
هوش مصنوعی: و این چهار بیتی دیگر:
ای شادی عید چون به کام دل اع
دایم شده محبوس درین غمکده مع
هوش مصنوعی: ای شادی عید! چرا که تو دائماً در دل من جا داری و در این مکان پر از غم زندانی شده‌ای؟
ذورم بر اهل دل گر آزادی مح
بوسیست به رسم عیدیم از تو طمع
هوش مصنوعی: اگر عشق به اهل دل بیاید و ازاد باشد، من نیز به رسم عید از تو انتظار دارم.