اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
انوری - رحمة الله تعالی، حکیمی کامل و فصیحی فاضل بود، و حسن شعر و لطف نظم شمه ایست از علو حال او و خالی است از جمال کمال او سخنان او مشهور است و دیوان او مسطور و از لطایف اشعار وی یک قطعه که مشعر است به نصیحت شعرا نوشته می شود:
هوش مصنوعی: انوری، رحمت الله تعالی بر او، فردی حکیم و سخنور بود. زیبایی شعر و لطافت نظم او نشاندهنده حالت عالی اوست و کلام او از کمال و زیبایی خالی نیست. اشعار او شهرت زیادی دارند و دیوان او نیز به ثبت رسیده است. یکی از نکات بسیار زیبا در اشعارش این است که در آن نصیحتی به شاعران وجود دارد.
دی مرا عاشقکی گفت: غزل می گویی
گفتم: از مدح و هجا دست بیفشاندم هم
هوش مصنوعی: عشقم به من گفت که غزل میسرایی و من پاسخ دادم که در مدح و انتقاد هر دو دستی دارم و میتوانم بسازم.
گفت: چون گفتمش آن حالت گمراهی بود
حالت رفته دگر باز نیاید ز عدم
هوش مصنوعی: او گفت: وقتی که به او گفتم، آن وضعیت گمراهی بود و حالتی که رفته، دیگر برنمیگردد و از هیچ به وجود نمیآید.
غزل و مدح و هجا هر سه ازان می گفتم
که مرا حرص و غضب بود و به آن شهوت ضم
هوش مصنوعی: من به خاطر حرص و غضب و همچنین خواستههای نفسانیام، درباره غزل، ستایش و لعن صحبت میکردم.
آن یکی شب همه شب در غم و اندیشه آن
که کند وصف لب چون شکر و زلف به خم
هوش مصنوعی: در آن شب، ساعات طولانی را در نگرانی و فکر دربارهی کسی گذراندم که میتواند مانند شکر، زیباییهای لب و زیبایی مویش را توصیف کند.
وان دگر روز همه روز درآن محنت و غم
که کجا وز که و چون کسب کند پنج درم
هوش مصنوعی: در آن روز، همهی وقت در اندوه و سختی به سر میبرد که نمیدانست از کجا و چگونه میتواند پنج درم به دست آورد.
وان سه دیگر چو سگ خسته تسلیش بدان
که زبونی به کف آید که ازو باشد کم
هوش مصنوعی: سه چیز دیگر مثل سگی خسته هستند که تسلی شان به این است که بدانند در ضعف و زبونی، چیزی در دست دارند که از آن کم است.
چون خدای این سه سگ گرسنه را حاشا کم
باز کرد از سر من بنده عاجز به کرم
هوش مصنوعی: وقتی خداوند به این سه سگ گرسنه اجازه داد تا نزدیک شوند، من بنده ناتوان را به رحمت خود عنایت کرد.
غزل و مدح و هجا گویم و یارب زنهار
بس که با عقل جفا کردم و با علم ستم
هوش مصنوعی: من شعر و ستایش و انتقاد میگویم و ای کاش که از عقل و دانش به درستی استفاده میکردم، چرا که به آنها ظلم کردم و نادیده گرفتم.
انوری لاف زدن شیوه مردان نبود
چون زدی باری مردانه نگه دار قدم
هوش مصنوعی: انوری میگوید که لاف زدن و خودستایی، کار مردان واقعی نیست. اگر ادعایی میکنی و به میدان آمدهای، باید بهطور جدی و با اراده قدم برداری و از گفتن حرفهای بزرگ پرهیز کنی.
گوشه ای گیر و سرایی و نجاتی بطلب
که نه بس دیر سرآید به تو بر این دو سه دم
هوش مصنوعی: در مکانی آرام بنشین و از خدا درخواست نجات کن، زیرا زمان زیادی نمیگذرد که فرصتی برای تو به دست خواهد آمد.
گویند به سمع ملک غور رسانیدند که انوری تو را هجا گفته است، به ملک هرات نوشت و انوری را طلب کرد و نسبت به وی اظهار تودد و تلطف نمود اما مقصودش انتقام بود و ملک هرات آن را به فراست دریافت اما آن را به صریح نمی توانست نوشت در مکتوبی که از برای مطالبه انوری می نوشت این بیتها را درج کرد:
هوش مصنوعی: گفته شده که خبر به گوش پادشاه غور رسید که انوری او را به تمسخر گرفته است. پادشاه هرات نامهای نوشت و انوری را به حضور طلب کرد و در ظاهر با او مهربانی و لطف کرد. اما در واقع هدف او انتقام بود و پادشاه هرات این نقشه او را با هوشمندی فهمید، اما نمیتوانست بهطور روشن در نامهای که برای احضار انوری مینوشت، این موضوع را بیان کند. بنابراین، چند بیتی در نامهاش گنجاند.
هی الدنیا تقول بملاء فیها
حذار حذار من بطشی و فتکی
هوش مصنوعی: ای دنیا، با صدای بلند میگویی که خودت را حفظ کن! احتیاط کن از قدرت و نیرویی که در من نهفته است.
فلا یغررکم طول ابتسامی
فقولی مضحک و الفعل مبکی
هوش مصنوعی: طولانی بودن لبخند من شما را فریب ندهد؛ زیرا حرفهایم خندهدار و رفتارم اندوهبار است.
انوری آن را به حسن فراست دریافت وسیله ها انگیخت و ملک هرات را از آن مطالبه گذرانید دیگر بار ملک غور وی را طلب کرد و ملک هرات را مقابله وی هزار گوسفند وعده کرد.
هوش مصنوعی: انوری به حسن فراست گفت که از ابزارهای خود استفاده کند و از وی خواست تا ملک هرات را به دست آورد. بار دیگر ملک غور از او درخواست کرد و همچنین وعده داد که هزار گوسفند به عنوان معادل آن به ملک هرات بدهد.
ملک هرات کسی را موکل انوری کرد که ناچار ساخته باید شد و به غور رفت که مرا در مقابل تو هزار گوسفند می دهند. انوری گفت: ای پادشاه مردی که او را هزار گوسفند می ارزد تو را رایگان نمی ارزد؟ مرا بگذار تا باقی عمر در سلک ملازمان تو باشم و جواهر مدایح در پای تو پاشم ملک هرات را این سخن خوش آمد و او را نگاه داشت.
هوش مصنوعی: ملک هرات شخصی را به عنوان وکیل انوری انتخاب کرد که مجبور به رفتن به غور شد به خاطر اینکه در مقابل انوری هزار گوسفند به او میدهند. انوری در جواب گفت: «ای پادشاه! مردی که به او هزار گوسفند میارزد، آیا تو را رایگان نمیارزد؟ اجازه بده که بقیه عمرم را در خدمت تو باشم و ستایشها را به پای تو بپاشم.» این سخنان انوری مورد توجه ملک هرات قرار گرفت و او را در نزد خود نگه داشت.
حاشیه ها
1400/08/30 13:10
افسانه چراغی
"گفتمش آن حالت گمراهی رفت" درست است. در مصرع بعد نیز به "حالت رفته" اشاره میکند.
1400/08/30 13:10
افسانه چراغی
باید به صورت "زلف بِخم" نوشته شود؛ در اینجا "به" صفتساز است به معنی خمیده.
1400/08/30 13:10
افسانه چراغی
غزل و مدح و هجا گویم؟ یارب زنهار!