بخش ۹
جولاهی در خانه دانشمندی ودیعتی نهاد، چون یکچند برآمد به آن محتاج شد، پیش وی رفت، دید که بر در سرای خود بر مسند تدریس نشسته و جمعی از شاگردان پیش وی صف بسته.
گفت: ای استاد به آن ودیعت احتیاج دارم گفت: ساعتی بنشین تا از درس فارغ شوم چون جولاه بنشست، مدت درس او دیر کشید و وی مستعجل بود و عادت آن دانشمند آن بود که در وقت درس گفتن سر خود می جنبانید جولاه را تصور آن شد که درس گفتن همان سر جنبانیدن است.
گفت: ای استاد برخیز و مرا تا آمدن نایب خود گردان، تا من به جای تو سر می جنبانم و ودیعت مرا بیرون آور که من تعجیل دارم. دانشمند چون آن شنید بخندید و گفت:
فقیه شهر زند لاف آن به مجلس عام
که آشکار و نهان علوم می داند
جواب هرچه از او پرسی آن بود که به دست
اشارتی بکند یا که سری جنباند
بخش ۸: قاضی بغداد به عزیمت مسجد آدینه پیاده بیرون آمد مستی پیش وی رسید، وی را بشناخت گفت: اعزک الله ایها القاضی، روا باشد که تو پیاده روی؟ آنگه به طلاق سوگند خورد که قاضی را برگردن خود سوار کند.بخش ۱۰: نابینایی در شب تاریک چراغی در دست و سبویی بر دوش در راهی می رفت. فضولی به وی رسید و گفت: ای نادان روز و شب پیش تو یکسان است و روشنی و تاریکی در چشم تو برابر، این چراغ را فایده چیست؟
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
جولاهی در خانه دانشمندی ودیعتی نهاد، چون یکچند برآمد به آن محتاج شد، پیش وی رفت، دید که بر در سرای خود بر مسند تدریس نشسته و جمعی از شاگردان پیش وی صف بسته.
هوش مصنوعی: جولاهی در خانه یک دانشمند چیزی را گذاشت و بعد از مدتی که به آن نیاز پیدا کرد، به سراغ آن دانشمند رفت. وقتی به خانهاش رسید، دید که آن دانشمند روی صندلی تدریس نشسته و تعدادی از شاگردانش در صف در برابر او ایستادهاند.
گفت: ای استاد به آن ودیعت احتیاج دارم گفت: ساعتی بنشین تا از درس فارغ شوم چون جولاه بنشست، مدت درس او دیر کشید و وی مستعجل بود و عادت آن دانشمند آن بود که در وقت درس گفتن سر خود می جنبانید جولاه را تصور آن شد که درس گفتن همان سر جنبانیدن است.
هوش مصنوعی: او گفت: استاد، من به آن ودیعت نیاز دارم. استاد پاسخ داد: کمی صبر کن تا از درس فراغت یابم. وقتی جولاه نشست، درس استاد طولانی شد و او منتظر بود. عادت استاد این بود که در هنگام درس دادن سرش را تکان میداد و جولاه تصور کرد که درس گفتن به معنی تکان دادن سر است.
گفت: ای استاد برخیز و مرا تا آمدن نایب خود گردان، تا من به جای تو سر می جنبانم و ودیعت مرا بیرون آور که من تعجیل دارم. دانشمند چون آن شنید بخندید و گفت:
هوش مصنوعی: او گفت: ای استاد، برخیز و تا نایب من بیاید، مرا به جای خود بگذار تا من برای تو در جشن بنوازم. همچنین، ودیعهام را بیرون بیاور، زیرا من عجله دارم. وقتی دانشمند این را شنید، خندید و گفت:
فقیه شهر زند لاف آن به مجلس عام
که آشکار و نهان علوم می داند
هوش مصنوعی: فقیه شهر در جمع مردم به دروغ ادعا میکند که علمهای پنهان و آشکار را میداند.
جواب هرچه از او پرسی آن بود که به دست
اشارتی بکند یا که سری جنباند
هوش مصنوعی: هرچه از او بپرسی، به گونهای پاسخ میدهد که یا با دستش اشارهای میکند یا سرش را به نشانه تأیید یا عدم تأیید تکان میدهد.