بخش ۲۳
جمعی نشسته بودند و سخن کمال و نقصان رجال در پیوسته، یکی از آن میان گفت: هر که دو چشم بینا ندارد نیم مرد است و هر که در خانه عروسی زیبا ندارد نیم مرد است و هر که وقوف بر سباحت دریا ندارد نیم مرد است.
نابینایی در مجلس حاضر بود که زن نداشت و سباحت نمی دانست بانگ بر وی زد که ای عزیز عجب مقدمه ای پرداختی و مرا از دایره مردی چنان دور انداختی که هنوز نیم مرد در می باید تا نام «هیچ مردی» بر من شاید!
چنان ز پایه مردی فتاد خواجه برون
ز بس فسردگی و خام ریشی و سردی
که گر هزار فضیلت رسد ز مردانش
قدم برون ننهد از حدود نامردی
بخش ۲۲: خلیفه با اعرابیی از مایده طعام می خورد، در آن اثنا نظرش بر لقمه وی افتاد، مویی به چشم وی درآمد، گفت: ای اعرابی موی را از لقمه خود دور کن!بخش ۲۴: بهلول بر هارون الرشید درآمد یکی از وزرا گفت: بشارت باد مر تو را ای بهلول که امیرالمؤمنین تو را بر سر قرده و خنازیر سردار و امیر گردانید. بهلول گفت: گوش به من دار و فرمان من به جا آر که از جمله رعایای منی!
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
جمعی نشسته بودند و سخن کمال و نقصان رجال در پیوسته، یکی از آن میان گفت: هر که دو چشم بینا ندارد نیم مرد است و هر که در خانه عروسی زیبا ندارد نیم مرد است و هر که وقوف بر سباحت دریا ندارد نیم مرد است.
هوش مصنوعی: جمعی دور هم نشسته بودند و درباره کمال و ضعف انسانها صحبت میکردند. یکی از آنها گفت: کسی که دو چشم بینا ندارد، نیمی از انسانیت را ندارد و کسی که در خانهاش عروسی زیبا نیست، نیز نیمی از انسانیت را از دست داده است. همچنین، کسی که از زیبایی دریا آگاه نیست، باز هم نیمی از انسانیت را ندارد.
نابینایی در مجلس حاضر بود که زن نداشت و سباحت نمی دانست بانگ بر وی زد که ای عزیز عجب مقدمه ای پرداختی و مرا از دایره مردی چنان دور انداختی که هنوز نیم مرد در می باید تا نام «هیچ مردی» بر من شاید!
هوش مصنوعی: مردی نابینا در مجلس حضور داشت که همسر نداشت و شنا نمیکرد. او به او گفت: ای عزیز، چقدر شگفتآور است که تو چنین پیشزمینهای برای من فراهم آوردی و مرا از دایره مردانگی اینقدر دور کردی که هنوز نمیتوانم نیم نگاهی به مرد بودن داشته باشم و به راحتی نمیتوانم خود را "هیچ مردی" نامید!
چنان ز پایه مردی فتاد خواجه برون
ز بس فسردگی و خام ریشی و سردی
هوش مصنوعی: چنان شد که مردانگی و بزرگی خواجه به شدت کاهش یافت و او از شدت سردی، بیاحساسی و رفتارهای ناپخته به بیرون رانده شد.
که گر هزار فضیلت رسد ز مردانش
قدم برون ننهد از حدود نامردی
هوش مصنوعی: اگرچه مردان با فضیلت و خوبیهای فراوانی به او برسند، اما او هرگز از مرز نامردی و بیمعنایی خارج نمیشود.