بخش ۱۵
شخصی زشت رویی را دید که از گناهان استغفار می کرد و نجات از آتش دوزخ می طلبید گفت: ای دوست بدین روی چرا بر دوزخ بخیلی می کنی و آن را از آتش دریغ می داری؟
چون نبینی تو روی خود زان رو
بر کسان ناخوش است نی بر تو
گر بدین رو در آتشت فکنند
حیف بر آتش است نی بر تو
بخش ۱۴: جاحظ گوید: هرگز خود را چنان خجل ندیدم که روزی مرا زنی بگرفت و به در دکان استاد ریخته گر برد که همچنین من متحیر شدم که آن چه بود؟ از آن استاد پرسیدم گفت: مرا فرموده بود که تمثالی بر صورت شیطان برای من بساز گفتم: نمی دانم که بر چه شکل می باید ساخت تو را آورد که بدین شکل!بخش ۱۶: زشت رویی پیش طبیب رفت که بر زشتترین جایی دملی برآورده ام. طبیب تیز در روی او نگریست و گفت: دروغ می گویی، اینک روی تو را می بینم، بر وی هیچ دملی نیست!
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شخصی زشت رویی را دید که از گناهان استغفار می کرد و نجات از آتش دوزخ می طلبید گفت: ای دوست بدین روی چرا بر دوزخ بخیلی می کنی و آن را از آتش دریغ می داری؟
هوش مصنوعی: شخصی به فردی با ظاهری ناپسند برخورد کرد که از گناهان خود توبه میکرد و درخواست نجات از آتش جهنم داشت. او به شوخی گفت: ای دوست، با این چهره چرا میخواهی خود را از آتش جهنم نجات دهی و در واقع آن را از آتش محروم میکنی؟
چون نبینی تو روی خود زان رو
بر کسان ناخوش است نی بر تو
هوش مصنوعی: اگر تو به چهرهی خود توجه نکنی، دیدن چهرهی کسان دیگر برایت خوشایند نخواهد بود.
گر بدین رو در آتشت فکنند
حیف بر آتش است نی بر تو
هوش مصنوعی: اگر به خاطر این وضعیت تو را در آتش بیندازند، این آتش است که متأسف است، نه تو.