گنجور

بخش ۱۴

جاحظ گوید: هرگز خود را چنان خجل ندیدم که روزی مرا زنی بگرفت و به در دکان استاد ریخته گر برد که همچنین من متحیر شدم که آن چه بود؟ از آن استاد پرسیدم گفت: مرا فرموده بود که تمثالی بر صورت شیطان برای من بساز گفتم: نمی دانم که بر چه شکل می باید ساخت تو را آورد که بدین شکل!

بوالعجب روی و گونه ای داری
کس بدین روی و گونه نتوان کرد
بهر تصویر صورت شیطان
جز رخت را نمونه نتوان کرد

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جاحظ گوید: هرگز خود را چنان خجل ندیدم که روزی مرا زنی بگرفت و به در دکان استاد ریخته گر برد که همچنین من متحیر شدم که آن چه بود؟ از آن استاد پرسیدم گفت: مرا فرموده بود که تمثالی بر صورت شیطان برای من بساز گفتم: نمی دانم که بر چه شکل می باید ساخت تو را آورد که بدین شکل!
هوش مصنوعی: جاحظ می‌گوید: هیچگاه به اندازه‌ای که در آن روز خجالت‌زده شدم، خجالت‌زده نشده بودم. زنی مرا گرفت و به دکان یک استاد ریخته‌گر برد. آنجا به شدت متحیر شدم و از استاد پرسیدم که چه اتفاقی افتاده است. استاد به من گفت که یکی از افراد از او خواسته بود که تمثالی به شکل شیطان برای او بسازد و من نیز ندانستم که باید آن را به چه شکلی بسازم و به همین خاطر آن زن مرا به آنجا آورد.
بوالعجب روی و گونه ای داری
کس بدین روی و گونه نتوان کرد
هوش مصنوعی: واقعاً چهره و چهره‌ای داری که هیچ‌کس نمی‌تواند به این زیبایی داشته باشد.
بهر تصویر صورت شیطان
جز رخت را نمونه نتوان کرد
هوش مصنوعی: برای نشان دادن چهره شیطان، هیچ الگویی جز خود او وجود ندارد.