بخش ۱۳
فاضلی که صورتی قبیح و هیئتی کریه داشت به فرزدق رسید وی را دید که روی او به جهت مرضی زرد شده. گفت: تو را چه بوده است که رنگ تو چنین زرد شده است؟
گفت: چون تو را دیدم از گناهان خود اندیشیدم، رنگ من چنین زرد برآمد. گفت: در وقت دیدن من چرا از گناهان خود یاد کردی؟ گفت: ترسیدم که خدای تعالی مرا عقوبت کند و همچون تو مسخ گرداند.
چون رخ زشت تو بینم، دل من
عقد اصرار گنه فسخ کند
زانکه ترسم که ز شومی گناه
قهر ایزد چو توام مسخ کند
و همین فاضل گوید که با دوستی در راهی ایستاده بودم و سخن می گفتم زنی آمد و در برابر من ایستاد و در روی من نظر می کرد. چون نظر کردن وی از حد درگذشت غلام را گفتم پیش آن زن رو و بپرس که چه می شود؟
غلام باز آمد که می گوید که چشم من گناهی عظیم کرده بود می خواستم که وی را عقوبتی کنم، هیچ عقوبت زیادت از آن نیافتم که به این زشت رو نظر کنم!
نامهٔ مردم چشمم ز گنه شسته نشد
گرچه از گریه دو صد بار پر آبش کردم
تا رهد زآتش فردای قیامت امروز
به نظر در رخ زشت تو عذابش کردم
بخش ۱۲: علویی در بغداد زنی را به خود خواند آن زن از وی دینار و درهم خواست. علوی گفت: تو به آن راضی نیستی که جزوی از اهل خاندان نبوت و خانواده ولایت در تو فرود آید؟بخش ۱۴: جاحظ گوید: هرگز خود را چنان خجل ندیدم که روزی مرا زنی بگرفت و به در دکان استاد ریخته گر برد که همچنین من متحیر شدم که آن چه بود؟ از آن استاد پرسیدم گفت: مرا فرموده بود که تمثالی بر صورت شیطان برای من بساز گفتم: نمی دانم که بر چه شکل می باید ساخت تو را آورد که بدین شکل!
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
فاضلی که صورتی قبیح و هیئتی کریه داشت به فرزدق رسید وی را دید که روی او به جهت مرضی زرد شده. گفت: تو را چه بوده است که رنگ تو چنین زرد شده است؟
هوش مصنوعی: فاضلی که ظاهری زشت و بدی داشت به فرزدق رسید و او را دید که به خاطر بیماری، رنگش زرد شده است. فاضلی از او پرسید: چه بر سرت آمده که اینقدر رنگت زرد شده؟
گفت: چون تو را دیدم از گناهان خود اندیشیدم، رنگ من چنین زرد برآمد. گفت: در وقت دیدن من چرا از گناهان خود یاد کردی؟ گفت: ترسیدم که خدای تعالی مرا عقوبت کند و همچون تو مسخ گرداند.
هوش مصنوعی: او گفت: وقتی تو را دیدم، به گناهانم فکر کردم و همین باعث شد رنگم به این اندازه زرد شود. پرسیدند: چرا در لحظهٔ دیدن من به گناهانت فکر کردی؟ او پاسخ داد: از این ترسیدم که خداوند مرا مجازات کند و مثل تو دگرگون شوم.
چون رخ زشت تو بینم، دل من
عقد اصرار گنه فسخ کند
هوش مصنوعی: وقتی چهرهی ناپسند تو را میبینم، دل من دیگر نمیتواند به گناهم ادامه دهد و به سمت توبه و قطع ارتباط با آن میل میکند.
زانکه ترسم که ز شومی گناه
قهر ایزد چو توام مسخ کند
هوش مصنوعی: از این میترسم که به خاطر بدیهای خود، خداوند مرا مورد خشم قرار دهد و به حالت ناپسند و زشتی تبدیل کند.
و همین فاضل گوید که با دوستی در راهی ایستاده بودم و سخن می گفتم زنی آمد و در برابر من ایستاد و در روی من نظر می کرد. چون نظر کردن وی از حد درگذشت غلام را گفتم پیش آن زن رو و بپرس که چه می شود؟
هوش مصنوعی: این مرد دانشمند میگوید که در کنار دوستی در جادهای ایستاده بودم و در حال صحبت بودیم. ناگهان زنی آمد و مقابل من ایستاد و به من نگاه کرد. نگاه او به قدری طولانی شد که متوجه شدم باید از غلام خواسته شود که پیش آن زن برود و بپرسد چه اتفاقی در حال رخ دادن است؟
غلام باز آمد که می گوید که چشم من گناهی عظیم کرده بود می خواستم که وی را عقوبتی کنم، هیچ عقوبت زیادت از آن نیافتم که به این زشت رو نظر کنم!
هوش مصنوعی: غلام برمیگردد و میگوید که چشمانش گناهی بزرگ کردهاند و میخواست او را مجازات کند. اما هیچ مجازاتی بدتر از این نیافت که به آن چهره زشت نگاه کند!
نامهٔ مردم چشمم ز گنه شسته نشد
گرچه از گریه دو صد بار پر آبش کردم
هوش مصنوعی: چرا که هنوز نامهٔ مردم گناه من را پاک نکرده است، گرچه من به خاطر این گناه به اندازهٔ دو صد بار گریسته و چشمانم را پر از اشک کردهام.
تا رهد زآتش فردای قیامت امروز
به نظر در رخ زشت تو عذابش کردم
هوش مصنوعی: من امروز عذاب این چهره زشت تو را به چشم میبینم تا فردا در آتش قیامت رنجی از آن نبرم.