گنجور

بخش ۹

خوبرویی را که هزار دانا از سودای او شیدا بود و هر لحظه بر سر کویش از آمد و شد سودائیان هزار غوغا، نوبت خوبی به سر آمد و نکبت زشتی از در و بام درآمد. عاشقان، بساط انبساط بازچیدند و پای اختلاط درکشیدند.

با یکی از ایشان گفتم: این همان یار است که پار بود، همان چشم و ابرو به جاست و همان لب و دهان برقرار، قامت از آن بلندتر است و تن از آن نیرومندتر. این چه وقاحت و بی شرمی است و بیوفایی و بی آزرمی که دامن صحبت ازو درچیدی و پای ارادت ازو درکشیدی؟

گفت: هیهات چه می گویی، آنچه دل می برد و هوش می ربود روحی بود در قالب تناسب اعضاء و نعومت بدن و لطافت جلد و ملایمت آواز دمیده، چون آن روح از این قالب مفارقت کرد با قالب مرده، چه عشق بازم و بر گل پژمرده چه نغمه آغازم.

گل رفت ز باغ، خار و خس را چه کنم؟
شه نیست به شهر در، عسس را چه کنم؟
خوبان قفسند و حسن خوبی طوطی
طوطی چو بپرید، قفس را چه کنم ؟

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: رباعی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خوبرویی را که هزار دانا از سودای او شیدا بود و هر لحظه بر سر کویش از آمد و شد سودائیان هزار غوغا، نوبت خوبی به سر آمد و نکبت زشتی از در و بام درآمد. عاشقان، بساط انبساط بازچیدند و پای اختلاط درکشیدند.
هوش مصنوعی: زیبایی که هزاران دانا به خاطر او دیوانه بودند و هر لحظه در کنار او هزاران عاشق و شیدا به شلوغی می‌پرداختند، زمان خوشی به انتها رسید و بدی و زشتی از هر طرف نمایان شد. عاشقان، فضای شادی را جمع کردند و از هم دور شدند.
با یکی از ایشان گفتم: این همان یار است که پار بود، همان چشم و ابرو به جاست و همان لب و دهان برقرار، قامت از آن بلندتر است و تن از آن نیرومندتر. این چه وقاحت و بی شرمی است و بیوفایی و بی آزرمی که دامن صحبت ازو درچیدی و پای ارادت ازو درکشیدی؟
هوش مصنوعی: با یکی از آن‌ها صحبت کردم و گفتم: این همان دوست است که قبلاً بود، همان چشم و ابروها سرجای خود هستند و لب و دهانش هم همانند قبل باقی مانده است. قد او از آن زمان بلندتر شده و تنش هم نیرومندتر شده است. این چه بی‌ادبی و بی‌شرمی است که از او فاصله گرفته‌ای و حمایت و ارادت خود را از او برداشت کرده‌ای؟
گفت: هیهات چه می گویی، آنچه دل می برد و هوش می ربود روحی بود در قالب تناسب اعضاء و نعومت بدن و لطافت جلد و ملایمت آواز دمیده، چون آن روح از این قالب مفارقت کرد با قالب مرده، چه عشق بازم و بر گل پژمرده چه نغمه آغازم.
هوش مصنوعی: او گفت: وای بر تو، چه سخنی می‌گویی! آنچه دل را می‌برد و هوش را می‌رباید، روحی بود که در قالب تناسب اعضا، لطافت بدن و نرمی پوست وجود داشت و صدای ملایمی در آن دمیده شده بود. اما وقتی آن روح از این قالب جدا شد و بدن مرده گشت، دیگر چه عشقی به یاد می‌آورم و چه نغمه‌ای می‌توانم آغاز کنم بر گل پژمرده.
گل رفت ز باغ، خار و خس را چه کنم؟
شه نیست به شهر در، عسس را چه کنم؟
هوش مصنوعی: وقتی گل از باغ رفته و دیگر خبری از زیبایی نیست، چه می‌توانم با خار و علف‌های هرز بکنم؟ اگر شهریار در شهر نباشد، با نگهبانان چه کنم؟
خوبان قفسند و حسن خوبی طوطی
طوطی چو بپرید، قفس را چه کنم ؟
هوش مصنوعی: زیبایی‌ها در یک قفس هستند و وقتی زیبایی طوطی پرواز کند، دیگر قفس چه ارزشی خواهد داشت؟