گنجور

بخش ۸

وقتی رشید به کوفه رسید وزیر وی به نخاسی درآمد. غلامی بر وی عرض کردند که چون آهنگ غنا کردی مرغ را از هوا درآوردی. خبر او را به رشید رسانیدند. بفرمود تا او را بخریدند. چون از کوفه عزم رحلت کردند شنیدند که در روز اول می گریست و حدی کنان می گفت:

آن که ریزد بیگنه خونم به تیغ هجر یار
به که از خون چو من شوریده حالی بگذرد
من که از یک روزه هجران اینچنین رفتم ز دست
وای جان من اگر ماهی و سالی بگذرد

این خبر به رشید رسید، وی را احضار فرمود و از حال وی استفسار نمود. دانست که در کوفه به عشق کسی گرفتار است، ترحم کرد وی را آزاد ساخت. وزیر گفت: حیف باشد که چنین خوش آوازی را آزاد کنند. رشید گفت: دریغ باشد که چنین بلند پروازی را بنده گیرند.

ای آن که تو را دولت شاهی هوس است
و آزادی بندگان تو را دسترس است
آزاد کن او را که بود بنده عشق
کان دلشده را بندگی عشق بس است

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

وقتی رشید به کوفه رسید وزیر وی به نخاسی درآمد. غلامی بر وی عرض کردند که چون آهنگ غنا کردی مرغ را از هوا درآوردی. خبر او را به رشید رسانیدند. بفرمود تا او را بخریدند. چون از کوفه عزم رحلت کردند شنیدند که در روز اول می گریست و حدی کنان می گفت:
هوش مصنوعی: وقتی رشید به کوفه رسید، وزیر او به جستجوی یک نوازنده رفت. غلامی به او گفت که وقتی این نوازنده آهنگ می‌نوازد، حتی پرندگان را از آسمان به زمین می‌آورد. این خبر به رشید رسید و او دستور داد که آن نوازنده را بخرند. وقتی از کوفه آماده رفتن شدند، شنیدند که نوازنده در روز اول سفر اشک می‌ریزد و با صدایی بلند می‌گوید:
آن که ریزد بیگنه خونم به تیغ هجر یار
به که از خون چو من شوریده حالی بگذرد
هوش مصنوعی: کسی که به خاطر جدایی یار، بی‌دلیل خون مرا می‌ریزد، بهتر از آن است که از خون من کسی بگذرد و حالتی شیدا داشته باشد.
من که از یک روزه هجران اینچنین رفتم ز دست
وای جان من اگر ماهی و سالی بگذرد
هوش مصنوعی: من به خاطر جدایی یک روزه به این حال و روز افتادم، وای به حال من اگر ماه‌ها یا سال‌ها بگذرد.
این خبر به رشید رسید، وی را احضار فرمود و از حال وی استفسار نمود. دانست که در کوفه به عشق کسی گرفتار است، ترحم کرد وی را آزاد ساخت. وزیر گفت: حیف باشد که چنین خوش آوازی را آزاد کنند. رشید گفت: دریغ باشد که چنین بلند پروازی را بنده گیرند.
هوش مصنوعی: خبر به رشید رسید و او را فراخواند و از حال او پرسید. متوجه شد که در کوفه به عشق کسی گرفتار شده است. به حال او ترحم کرد و او را آزاد کرد. وزیر گفت: حیف است که چنین آدم دارای صدای خوش را آزاد کنند. رشید پاسخ داد: دریغ است که کسی با چنین آرزوهای بلند را به بند بکشند.
ای آن که تو را دولت شاهی هوس است
و آزادی بندگان تو را دسترس است
هوش مصنوعی: ای کسی که آرزوی حکومت و سلطنت را در سر داری و می‌توانی بندگان خود را از قید و بند آزاد کنی.
آزاد کن او را که بود بنده عشق
کان دلشده را بندگی عشق بس است
هوش مصنوعی: او را آزاد کن، زیرا که او عاشق است و برای دلش، فقط عشق کافی است.

حاشیه ها

1402/12/25 17:02
احمدرضا نظری چروده

وزیر وی به نخاسی درآمد یعنی وزیر رشید به بازاربرده فروشان واردشد.