اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: رباعی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
جوانی سلیل نام از سلاله کرام که در قبایل عرب به جمال و ادب مشهور بود و در بیشه شیران و معرکه دلیران از ضعف و سستی دور، در دل از دختر عم هوایی داشت و در سر از وسوسه عشق او سودایی، عمرها رنج طلب برد تا به مطلوب رسید و ضربت عشق خورد تا جمال معشوق بدید.
هوش مصنوعی: جوانی به نام سلیل از خانوادهای محترم و معروف در میان قبایل عرب بود. او به خاطر زیبایی و ادبش معروف بود و در میادین جنگ و مقابل شیران، از ترس و ضعف دور بود. در دل برای دختر عمش عشق و محبت داشت و به خاطر آن عشق دچار وسوسه شده بود. او سالها برای رسیدن به معشوقش سختی کشید و در نهایت با عشقش روبرو شد و زیبایی محبوبش را دید.
هنوز در بزم وصال جای گرم نکرده بود و از جام وصال جرعه ای بیش نخورده، عزیمت آنش خواست که از آن منزل در جای دیگر مقام کند و در موطن تازه تر آرام گیرد، آن ماه را در عماری نشاند و عماری را به آن راه که دلش می خواست براند.
هوش مصنوعی: هنوز در محفل وصال جا نیفتاده بود و تنها جرعهای از جام وصال نوشیده بود، که خواست آنجا را ترک کند و در مکان دیگری سکونت کند و در سرزمین جدیدی آرام بگیرد. او آن ماه را در یک مکان قرار داد و به سمت راهی که دلش میخواست حرکت کرد.
چون یک مرحله ببرید به جایی خوش و منزلی دلکش رسید نزول کرد و عماری را فرود آورد ناگاه دید که از یک جانب سی سوار آشکارا شدند. برخاست و سلاح بست و در خانه زین نشست. چون نزدیک آمدند دانست که دشمنان وی اند و قصد او دارند. به مقابله و مقاتله ایشان مشغول گشت و بیشتر ایشان را کشت اما زخمهای کاری خورد به پیش دخترعم بازگشت و گفت:
هوش مصنوعی: وقتی به مکان زیبایی رسید، در آنجا توقف کرد و اسب را پایین آورد. ناگهان متوجه شد که سی سوار از یک سمت نمایان شدند. او برخواست و سلاح خود را آماده کرد و به خانه سوار شد. هنگامی که نزدیک شدند، فهمید که آنها دشمنان او هستند و قصد حمله دارند. او به مقابله با آنها پرداخت و بسیاری از آنها را کشت، اما آسیبهای جدی دید و به سوی دخترعمو برگشت و گفت:
آمد ز عدو به کشتن من خبری
بنشین که ببینمت به حسرت نظری
هوش مصنوعی: خبر از دشمن رسید که قصد جان من را دارد، بیا و بنشین تا تو را ببینم و به حسرت به تو نگاه کنم.
ریزم خونت که تا چو خونم ریزند
تا که ز لبت کام نگیرد دگری
هوش مصنوعی: خون تو آنقدر ریز خواهد شد که وقتی خونم را بریزند، تا دیگری نتواند از لبهای تو بهرهمند شود.
دختر گفت: والله تو خون من نریزی من خون خود خود خواهم ریخت و با خون تو خواهم آمیخت، اما آن به که تو پیشدستی نمایی و این عقده را از دل خود بگشایی سلیل برخاست و این ترانه را آغاز کرد:
هوش مصنوعی: دختر گفت: قسم میخورم که اگر تو به من آسیب برسانی، خودم خون خود را خواهم ریخت و آن را با خون تو درمیآمیزم. اما بهتر است که تو زودتر اقدام کنی و این مشکل را از دل خود بیرون کنی. سپس سلیل بلند شد و این آهنگ را شروع کرد:
از گشتن نادرست این چرخ درشت
بنگر که مرا چه سان به خاک آمد پشت
هوش مصنوعی: به این موضوع توجه کن که چگونه این زندگی ناگوار و سخت، مرا به زمین زده است.
آن کز ویم این نقد حیات است به مشت
امروز به دست خود همی باید کشت
هوش مصنوعی: این جمله به این معنی است که آنچه که اکنون در حال تجربه و زندگی کردن هستیم، همانند یک سرمایه ارزشمند است که باید به درستی از آن بهرهبرداری کنیم. امروز و در حال حاضر، باید از فرصتها استفاده کنیم و به اقداماتی بپردازیم که آیندهمان را شکل میدهد. بنابراین، لازم است که خودمان با اراده و آگاهی از این فرصتها بهرهبرداری کنیم و زندگی خود را بسازیم.
پس بر گلویی که بر آن از زه گریبان رشک می برد و از غیرت عقد حمایل اشک می ریخت یک تیغ براند و آن شمع جهان افروز را به یکدم بنشاند و روی خاک آلود خود را در خون او مالید و به آن سرخ رویی بار دیگر روی در آن سیه روزان آورد و چند تن دیگر را سر برداشت و آخر سر بنهاد.
هوش مصنوعی: بنابراین، بر گردنی که به خاطر زیبایی اش جذابیت داشت و از حسادت گریبانش را میفشرد، ضربهای وارد کرد و آن شمعی را که جهان را روشن میکرد، در یک لحظه خاموش کرد. سپس چهره خاکی خود را به خون او آغشته کرد و دوباره بر چهرههای سیاه و غمگین ظاهر شد و چند نفر دیگر را نیز سر برید و در نهایت سر او را بر زمین گذاشت.
چون قوم سلیل از این واقعه خبر یافتند جامه دران و مویه کنان بشتافتند و آن هر دو کشته را به مقابر قبیله بردند و در یک قبر به خاک سپردند.
هوش مصنوعی: وقتی قوم سلیل از این حادثه مطلع شدند، با لباسها و حالتی از اندوه به سوی محل حادثه رفتند و هر دو کشته را به محل دفن قبیله خود بردند و در یک قبر به خاک سپردند.
هردو را زیر زمین از سر عزت بردند
تا نه در روز جزا خوار و دژم برخیزند
هوش مصنوعی: هر دو را با احترام و عزت به زیر زمین منتقل کردند تا در روز قیامت خوار و ناامید سر بر نیاورند.
در ته خاک به یک بسترشان جا کردند
تا به هم شاد بخسبند و به هم برخیزند
هوش مصنوعی: در عمق خاک، آنها را در کنار هم خواباندند تا با هم خوشحال استراحت کنند و دوباره با هم بر خیزند.