گنجور

بخش ۱۴

شاعری به توقع فایده به در خانه معن زایده آمد چند روزی آنجا بود، بار نیافت. از باغبان وی التماس کرد که چون معن به باغ درآید و برکنار آب نشیند مرا آگاه کن! چون آن وقت درآمد باغبان وی را آگاه ساخت، این بیت را که:

ابا جود معن ناج معنا بحاجتی
فما لی الی معن سواک شفیع

بر تخته پاره ای بنوشت و به آب داد، چون به پیش معن رسید بفرمود تا آن را بگرفتند چون آن را بخواند شاعر را طلبید و ده بدره زر به وی داد و آن چوب را در زیر بساط خود نهاد.

روز دویم آن چوب را از زیر بساط بیرون کرد و بخواند و شاعر را طلبید و صد هزار درم دیگر به وی داد و در روز سیم به همین دستور عمل کرد شاعر بترسید که مبادا که پشیمان شود و داده را بستاند، بگریخت.

چون روز چهارم باز آن چوب پاره را بیرون کرد و شاعر را طلبید و نیافت فرمود که در ذمه من چندان کرم بود که وی را چندان عطا دهم که در خزینه من یک دینار و یک درم نماند، اما او را حوصله آن نبود.

کیست اهل کرم آن کس که چو سایل به درش
آورد آنقدر امید که در دل گنجد
بگشاید کف احسان و ببخشد چندان
که نه در حوصله همت سایل گنجد

اطلاعات

قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شاعری به توقع فایده به در خانه معن زایده آمد چند روزی آنجا بود، بار نیافت. از باغبان وی التماس کرد که چون معن به باغ درآید و برکنار آب نشیند مرا آگاه کن! چون آن وقت درآمد باغبان وی را آگاه ساخت، این بیت را که:
هوش مصنوعی: شاعری به امید بهره‌مندی به خانه معن رفت و چند روزی در آنجا ماند، اما نتیجه‌ای نگرفت. از باغبان خواست که وقتی معن به باغ بیاید و کنار آب بنشیند، او را مطلع کند. زمانی که معن وارد باغ شد، باغبان او را باخبر کرد.
ابا جود معن ناج معنا بحاجتی
فما لی الی معن سواک شفیع
هوش مصنوعی: به خاطر سخاوت و generosity تو، من نیازی به معنی دیگری ندارم، زیرا من هیچ شفیع دیگری برای نیازهایم جز تو نمی‌شناسم.
بر تخته پاره ای بنوشت و به آب داد، چون به پیش معن رسید بفرمود تا آن را بگرفتند چون آن را بخواند شاعر را طلبید و ده بدره زر به وی داد و آن چوب را در زیر بساط خود نهاد.
هوش مصنوعی: او بر یک تخته چوب چیزی نوشت و آن را به آب سپرد. وقتی آن نوشته به پیش معن رسید، دستور داد تا آن را بگیرند. پس از خواندن متن، شاعر را صدا زد و ده کیسه زر به او داد و آن تخته چوب را زیر فرش خود گذاشت.
روز دویم آن چوب را از زیر بساط بیرون کرد و بخواند و شاعر را طلبید و صد هزار درم دیگر به وی داد و در روز سیم به همین دستور عمل کرد شاعر بترسید که مبادا که پشیمان شود و داده را بستاند، بگریخت.
هوش مصنوعی: در روز دوم، آن چوب را از زیر بساط بیرون آورد و آن را خواند و شاعر را فراخواند و بار دیگر صد هزار درم به او داد. در روز سوم هم به همین روش عمل کرد. شاعر نگران بود که مبادا او پشیمان شود و پول‌هایی را که داده، پس بگیرد، بنابراین فرار کرد.
چون روز چهارم باز آن چوب پاره را بیرون کرد و شاعر را طلبید و نیافت فرمود که در ذمه من چندان کرم بود که وی را چندان عطا دهم که در خزینه من یک دینار و یک درم نماند، اما او را حوصله آن نبود.
هوش مصنوعی: در روز چهارم، دوباره آن چوب پاره را بیرون آورد و از شاعر خواست تا بیاید، اما او را پیدا نکرد. گفت: من آنقدر به او کرم و بخشش داشتم که بتوانم به او هدیه‌ای بدهم که در خزانه‌ام حتی یک دینار و یک درم هم باقی نماند، اما او آنقدر صبر و حوصله نداشت.
کیست اهل کرم آن کس که چو سایل به درش
آورد آنقدر امید که در دل گنجد
هوش مصنوعی: کیست آن انسان بخشنده که وقتی نیازمندی به در خانه‌اش می‌آید، آن‌قدر امید و آرزو به او می‌دهد که چنان در دلش جا بگیرد که انگار تمامی آرزوها و خواسته‌هایش تحقق یافته است؟
بگشاید کف احسان و ببخشد چندان
که نه در حوصله همت سایل گنجد
هوش مصنوعی: او با دست سخاوتمندی خود اینقدر می‌بخشد که دیگر هیچ‌کس نمی‌تواند حتی تصور کند که چنین بخششی در توان او باشد.