اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
حجاج در شکارگاهی از لشکریان جدا افتاد و به تلی برآمد، دید که اعرابی نشسته و از خرقه خود جنبندگان می چیند و شتران گرد او می چرند چون شتران حجاج را بدیدند برمیدند.
هوش مصنوعی: حجاج در حین شکار از لشکریانش جدا شد و به تلی رسید. در آنجا دید که یک اعرابی نشسته و از لباس خود برخی از جانوران کوچک را جمعآوری میکند و شتران اطراف او مشغول چرا هستند. وقتی شتران حجاج او را دیدند، به سرعت شروع به فرار کردند.
اعرابی سر بالا کرد خشمناک و گفت کیست که از این بیابان با جامه های درخشان برآمد، که لعنت خدای بر وی باد. حجاج هیچ نگفت و پیش آمد که السلام علیکم یا اعرابی. در جواب گفت: لا علیک السلام و لا رحمة الله و .لا برکاته از وی آب طلبید.
هوش مصنوعی: اعرابی با خشم سر بلند کرد و گفت: چه کسی است که از این بیابان با لباسهای درخشان بیرون آمده و لعنت خدا بر او باد. حجاج هیچ نگفت و به او نزدیک شد و گفت: سلام بر تو ای اعرابی. اعرابی در پاسخ گفت: نه سلامی بر تو و نه رحمت خدا و نه برکت. او از حجاج آب خواست.
گفت: فرود آی و به ذلت و خواری آب بخور که والله من رفیق و نوکر کسی نیستم. حجاج فرود آمد و آب خورد و پس گفت: ای اعرابی بهترین مردمان کیست؟ گفت: رسول خدای - صلی الله علیه و سلم - بر رغم تو.
هوش مصنوعی: او گفت: پایین بیا و با ذلت و خفت آب بنوش، چرا که من رفیق و خدمتکار هیچ کس نیستم. حجاج پایین آمد و آب نوشید و سپس پرسید: ای اعرابی، بهترین مردمان کیست؟ اعرابی پاسخ داد: رسول خدا - صلی الله علیه و سلم - برخلاف تو.
باز گفت: چه می گویی در حق امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب؟ گفت: از کرم و بزرگواری نام وی در دهان نمی گنجد. پس گفت: چه می گویی در حق عبدالملک بن مروان؟ هیچ نگفت. گفت: جواب من بگوی ای اعرابی. گفت: بد مردیست.
هوش مصنوعی: سوال کردند که در مورد امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب چه نظر داری. او پاسخ داد که بزرگی و کرامت او به حدی است که نمیتوان به زبان آورد. سپس پرسیدند در مورد عبدالملک بن مروان چه میگویی. او سکوت کرد و بعد از آن گفت: پاسخ من این است که او مرد بدی است.
پرسید: که چرا؟ گفت: خطایی از وی در وجود آمده است که از مشرق تا مغرب از آن پر بر آمده. پرسید که آن کدام است؟ گفت: آن که این فاسق فاجر حجاج را بر مسلمانان گماشته است. حجاج هیچ نگفت. ناگاه مرغی بپرید و آوازی کرد.
هوش مصنوعی: پرسید: چرا اینطور است؟ جواب داد: خطایی از او رخ داده که اثر آن از شرق تا غرب پخش شده است. پرسید: آن خطا چیست؟ گفت: این که این فاسق حجاج را بر مسلمانان تعیین کرده است. حجاج چیزی نگفت. ناگهان پرندهای فرو افتاد و صدایی درآورد.
اعرابی روی به حجاج کرد و گفت: تو چه کسی ای مرد؟ گفت: این چه سؤال است که می کنی. گفت: این مرغ مرا خبر داد که لشکری می رسد که سردار ایشان تویی. در این سخن بود که لشکریان وی رسیدند و بر وی سلام گفتند. اعرابی چون آن را بدید رنگ او متغیر شد.
هوش مصنوعی: اعرابی به حجاج نزدیک شد و از او پرسید که او کیست. حجاج در پاسخ گفت: این سؤال چیست که میپرسی؟ اعرابی در ادامه بیان کرد که این مرغ به او خبر داده که سربازانی به سوی او میآیند و فرمانده آنها خودش حجاج است. در این حین، لشکریان حجاج به او رسیدند و به او سلام کردند. وقتی اعرابی این صحنه را دید، رنگش عوض شد.
حجاج فرمود تا وی را همراه ببرند چون روز دیگر بامداد کرد و مایده ای بنهاد و مردمان جمع آمدند اعرابی را آواز دادند. چون درآمد گفت: السلام علیک ایهاالامیر و رحمة الله و برکاته. حجاج گفت: من چنان نمی گویم که تو گفتی، و علیک السلام، پس گفت: طعام می خوری؟ گفت: طعام توست، اگر اجازت دهی.می خورم
هوش مصنوعی: حجاج دستور داد که او را با خود ببرند. وقتی روز بعد صبح شد و غذایی آماده کردند، مردم جمع شدند و اعرابی را صدا زدند. وقتی او وارد شد، گفت: سلام بر تو ای امیر و رحمت و برکت خدا بر تو باد. حجاج پاسخ داد: من مانند تو سلام نمیدهم و ادامه داد: و بر تو نیز سلام. سپس پرسید: آیا غذایی میخوری؟ اعرابی گفت: این غذا متعلق به توست، اگر اجازه دهی میخورم.
گفت: اجازت دادم. اعرابی پیش نشست و دست دراز کرد و گفت: بسم الله انشاء الله که آنچه بعد از طعام آید خیر باشد. حجاج بخندید و گفت: هیچ می دانید که دیروز از این بر من چه گذشت؟
هوش مصنوعی: او گفت: اجازه دادم. اعرابی نشست و دستش را دراز کرد و گفت: به نام خدا، انشاءالله که بعد از خوراک، خیر باشد. حجاج خندید و گفت: آیا میدانید که دیروز چه بر من گذشت؟
اعرابی گفت: اصلح الله الامیر، سری که دیروز میان من و تو گذشته است، امروز در افشای آن مکوش، بعد از آن حجاج گفت: ای اعرابی یکی از دو کار اختیار کن: یا پیش من باش که تو را از خواص خود گردانم یا تو را پیش عبدالملک مروان فرستم و به آنچه او را گفته ای اخبار کنم تا هرچه خواهد آن کند.
هوش مصنوعی: اعرابی گفت: خدا امیر را اصلاح کند، ماجرا و گفتوگویی که دیروز بین من و تو رخ داد، امروز آن را فاش نکن. سپس حجاج به اعرابی گفت: ای اعرابی یکی از دو گزینه را انتخاب کن: یا نزد من بمان که تو را از افراد خاص خودم میسازم، یا پیش عبدالملک مروان بفرستم و به او بگویم که تو چه گفتهای تا هر کار که بخواهد، انجام دهد.
اعرابی گفت: صورت دیگر هم می تواند بود پرسید: آن کدام است؟ گفت: آن که مرا بگذاری که سلامت به بلاد خود باز روم و دیگر نه تو مرا بینی و نه من تو را. حجاج بخندید، فرمود تا وی را ده هزار درم دادند و به بلاد وی فرستادند.
هوش مصنوعی: اعرابی گفت: ممکن است که حالت دیگری هم وجود داشته باشد. پرسیدند: آن حالت چیست؟ پاسخ داد: حالتی که من بتوانم با امنیت به سرزمین خود برگردم و دیگر نه تو مرا ببینی و نه من تو را. حجاج به این حرف خندید و دستور داد تا ده هزار درم به او بدهند و او را به سرزمینش بفرستند.
مرد باید که به لطف سخن و حسن خطاب
طبع ارباب ستم را ز ستم باز آرد
هوش مصنوعی: مرد باید با مهارت در بیان و زیبایی کلامش، دل ستمگران را به سوی انصاف و عدالت سوق دهد و آنها را از ظلم و ستم بازدارد.
هر لئیمی که ز احسان و کرم رو کرده ست
به فسون سخن او را به کرم باز آرد
هوش مصنوعی: هر فرد بیملاحظهای که از خوبی و بخشش دوری کرده، با تأثیر کلام نیکو و شیرین میتواند به راه خوبی و سخاوت بازگشت.