گنجور

بخش ۱۴

پادشاهی از حکیمی طلب نصیحت کرد حکیم گفت: از تو مسئله ای پرسم، بی نفاق جواب گوی، زر را دوستتر می داری یا خصم را؟ گفت: زر را گفت: چونست که آن را دوستتر می داری - یعنی زر را - اینجا می گذاری و آنچه دوست نمی داری - یعنی خصم را - با خود می بری؟ پادشاه بگریست و گفت: نیکو پندی دادی که همه پندها در این درج است.

هزار گونه خصومت کنی به خلق جهان
ز بس که در هوس سیم و آرزوی زری
تو راست دوست زر و سیم، خصم صاحب آن
که گیری از کفش آن را به ظلم و حیله گری
نه مقتضای خرد باشد و نتیجه عقل
که دوست را بگذاری و خصم را ببری

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پادشاهی از حکیمی طلب نصیحت کرد حکیم گفت: از تو مسئله ای پرسم، بی نفاق جواب گوی، زر را دوستتر می داری یا خصم را؟ گفت: زر را گفت: چونست که آن را دوستتر می داری - یعنی زر را - اینجا می گذاری و آنچه دوست نمی داری - یعنی خصم را - با خود می بری؟ پادشاه بگریست و گفت: نیکو پندی دادی که همه پندها در این درج است.
هوش مصنوعی: یک پادشاه از حکیمی درخواست کرد تا او را راهنمایی کند. حکیم از پادشاه سوالی کرد و از او خواست که بی‌پرده و صادقانه جواب دهد: آیا طلا را بیشتر دوست داری یا دشمن خود را؟ پادشاه پاسخ داد: طلا را. حکیم ادامه داد: چرا طلا را بیشتر دوست داری، در حالی که تو آن را در اینجا می‌گذاری و چیزی را که دوست نداری، یعنی دشمنی را، با خود می‌بری؟ پادشاه به گریه افتاد و گفت: تو حقیقت را به خوبی بیان کردی و این موضوع حاوی درس‌های زیادی است.
هزار گونه خصومت کنی به خلق جهان
ز بس که در هوس سیم و آرزوی زری
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه در آرزوی پول و ثروت هستی، با مردم جهان هزاران نوع دشمنی و خصومت می‌کنی.
تو راست دوست زر و سیم، خصم صاحب آن
که گیری از کفش آن را به ظلم و حیله گری
هوش مصنوعی: تو دوست واقعی ثروت و مال هستی، ولی دشمن کسی که آن مال را دارد، چه فایده‌ای دارد که به ظلم و نیرنگ از او بگیری؟
نه مقتضای خرد باشد و نتیجه عقل
که دوست را بگذاری و خصم را ببری
هوش مصنوعی: خرد و عقل حکم نمی‌کنند که به خاطر دوستی، دشمن را رها کنی و از او عبور کنی.