گنجور

بخش ۱۴

پادشاهی از حکیمی طلب نصیحت کرد حکیم گفت: از تو مسئله ای پرسم، بی نفاق جواب گوی، زر را دوستتر می داری یا خصم را؟ گفت: زر را گفت: چونست که آن را دوستتر می داری - یعنی زر را - اینجا می گذاری و آنچه دوست نمی داری - یعنی خصم را - با خود می بری؟ پادشاه بگریست و گفت: نیکو پندی دادی که همه پندها در این درج است.

هزار گونه خصومت کنی به خلق جهان
ز بس که در هوس سیم و آرزوی زری
تو راست دوست زر و سیم، خصم صاحب آن
که گیری از کفش آن را به ظلم و حیله گری
نه مقتضای خرد باشد و نتیجه عقل
که دوست را بگذاری و خصم را ببری

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.