گنجور

بخش ۹ - در نصیحت نفس مفلس از بضاعت طاعت و دلالت وی به طریق تجرید و قناعت

دلا دیده دوربین برگشای
درین دیر دیرینه دیرپای
ببین غور دور شبانروزیش
به خورشید و مه عالم افروزیش
نگویم قدیم است از آغاز کار
که باشد قدم خاصه کردگار
حدوث ار چه شد سکه نام او
نداند کس آغاز و انجام او
شب و روز او چون دو یغمایی اند
دو پیمانه عمر پیمایی اند
دو طرار هشیار و تو خفته مست
پی کیسه ببریدنت تیز دست
ز نقد امانی تو را کیسه پر
به جان دشمن کیسه پر کیسه بر
چو کیسه به سیم و زر آکنده است
دل کیسه داران پراکنده است
یکی جمع شو زین پراکندگی
تهی کن دل از کیسه آکندگی
به عبرت نظر کن که گردون چه کرد
فریدون کجا رفت و قارون چه کرد
پی گنج بردند بسیار رنج
کنون خاک ریزند بر سر چو گنج
پی عزت نفس خواری مکش
ز حرص و طمع خاکساری مکش
چه خوش گفت آن صوفی سفره دار
که نبود جهان جز یکی سفره وار
ازین سفره بنگر که در مرگ و زیست
نصیب تو با این همه خلق چیست
نصیب تو زان نیست یک لقمه بیش
منه بهر آن رنج بر جان خویش
اگر خواهدت از جگر خون چکید
نخواهد نصیب تو افزون رسید
طلب را نمی گویم انکار کن
طلب کن ولیکن به هنجار کن
به مردار جویی چو کرکس مباش
گرفتار هر ناکس و کس مباش
پی لقمه چون سگ تملق مکن
به فتراک دونان تعلق مکن
رهان گردن از بار غل طمع
فشان دامن از خار ذل طمع
طمع پای دل را به جز بند نیست
طمع کار مرد خردمند نیست
طمع هر کجا حلقه بر در زند
خرد خیمه زانجا فراتر زند
میامیز چون آب با هر کسی
میاویز چون باد در هر خسی
نیابی به جز ناکسی از کسان
نبینی به جز دیده ریش از خسان
خلاصی تو زآبرو ریختن
چه بخشد به مردم نیامیختن
خوش آن کو درین لاجوردی رواق
ز آمیزش جفت طاق است طاق
دلش بسته خویش و پیوند نیست
به سودای بیگانگان بند نیست
بود عیسی آساش همت قوی
به تنها نشینی و یکتا روی
نه زین دامگه بند بر گردنش
نه زین خاکدان گرد بر دامنش
کفش صفر و زان قدر او چون عدد
یکی گشته ده، ده رسیده به صد
ازان صفر بختش به فرخندگی
به هر گوش ازو حلقه بندگی
ز گیتی به هر خشک و تر ساخته
ز هر آرزو سینه پرداخته
نگشته چو گل پایبند خسان
نیاورده سر در کمند کسان
ببندد ز پیرامن شهر بار
کشد گردن از منت شهریار
بر اهل ولایت نیاید پدید
که تا ننگ والی نباید کشید

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دلا دیده دوربین برگشای
درین دیر دیرینه دیرپای
هوش مصنوعی: ای دل، چشمانت را باز کن و به این مکان قدیمی و پایدار نگاه کن.
ببین غور دور شبانروزیش
به خورشید و مه عالم افروزیش
هوش مصنوعی: نگاه کن چگونه شب و روز به دور خورشید و ماه می‌چرخند و آنها نور می‌افشانند.
نگویم قدیم است از آغاز کار
که باشد قدم خاصه کردگار
هوش مصنوعی: نمی‌گویم که این موضوع مربوط به زمان‌های قدیم است، زیرا این کار مخصوص و خاص خداوند است.
حدوث ار چه شد سکه نام او
نداند کس آغاز و انجام او
هوش مصنوعی: اگرچه ظهور او از چه زمانی بوده، اما هیچ‌کس نمی‌داند که نام او چیست و آغاز و پایان او چگونه است.
شب و روز او چون دو یغمایی اند
دو پیمانه عمر پیمایی اند
هوش مصنوعی: زندگی او به گونه‌ای است که شب و روز مانند دو دزد عمرش را می‌دزدند و هر کدام به یک اندازه از زمان او می‌گیرند.
دو طرار هشیار و تو خفته مست
پی کیسه ببریدنت تیز دست
هوش مصنوعی: دو شخص ماهر و هوشیار در حال برنامه‌ریزی هستند و تو در حالت خواب و غفلت در حال تجربه شادی و مستی هستی. آنها در کمین تو هستند تا به سرعت از تو چیزی بربایند.
ز نقد امانی تو را کیسه پر
به جان دشمن کیسه پر کیسه بر
هوش مصنوعی: این بیت به این معنی است که از دارایی و ثروت خود به درستی استفاده کن و نگذار که این ثروت در دست دشمنان قرار گیرد. به عبارت دیگر، باید مراقب باشی که دارایی‌های خود را به هر کسی ندهی و در برابر دشمنان هوشیار باشی.
چو کیسه به سیم و زر آکنده است
دل کیسه داران پراکنده است
هوش مصنوعی: زمانی که کیسه پر از سکه و طلا باشد، دل افرادی که کیسه‌دار هستند بی‌قرار و نگران است.
یکی جمع شو زین پراکندگی
تهی کن دل از کیسه آکندگی
هوش مصنوعی: با هم جمع شوید و از این پراکندگی دوری کنید، دل خود را از وابستگی به مال و ثروت خالی کنید.
به عبرت نظر کن که گردون چه کرد
فریدون کجا رفت و قارون چه کرد
هوش مصنوعی: به آنچه در طول تاریخ برای انسان‌ها و حکام گذشته رخ داده است توجه کن، که چگونه تغییرات و سرنوشت‌ها بر آنها تأثیر گذاشته است. فریدون که نماد بزرگی و عدالت بود کجا رفت و قارون که به ثروت و ظلم شناخته می‌شود چه سرنوشتی پیدا کرد.
پی گنج بردند بسیار رنج
کنون خاک ریزند بر سر چو گنج
هوش مصنوعی: برای پیدا کردن گنج، زحمت‌های فراوانی کشیده‌اند، اما اکنون بر سر آن گنج خاک می‌ریزند و از آن غافل شدند.
پی عزت نفس خواری مکش
ز حرص و طمع خاکساری مکش
هوش مصنوعی: برای رسیدن به عزت نفس، اجازه نده که از روی حرص و طمع به ذلت و خواری بیفتی.
چه خوش گفت آن صوفی سفره دار
که نبود جهان جز یکی سفره وار
هوش مصنوعی: صوفی سفره‌دار به زیبایی بیان کرده که در این دنیا هیچ چیز جز یک سفره و برکت آن وجود ندارد. در واقع، همه چیز در زندگی به هم وابسته است و همه ما در یک سفره از نعمت‌ها و oportunidades سهم داریم.
ازین سفره بنگر که در مرگ و زیست
نصیب تو با این همه خلق چیست
هوش مصنوعی: به اطراف خود نگاه کن و ببین که در زندگی و مرگ، چه سهم و بهره‌ای از این دنیا داری در میان همه مردم.
نصیب تو زان نیست یک لقمه بیش
منه بهر آن رنج بر جان خویش
هوش مصنوعی: اقدام تو به خاطر یک لقمه بیشتر از زندگی، به زحمت و دردش نمی‌ارزد.
اگر خواهدت از جگر خون چکید
نخواهد نصیب تو افزون رسید
هوش مصنوعی: اگر کسی برای تو از دل و جان زحمت بکشد و در عذاب باشد، در نهایت هیچ چیز بیشتری نصیبت نخواهد شد.
طلب را نمی گویم انکار کن
طلب کن ولیکن به هنجار کن
هوش مصنوعی: در جستجوی خواسته‌های خودت باش، اما به طور مناسب و متعارف آن را بیان کن.
به مردار جویی چو کرکس مباش
گرفتار هر ناکس و کس مباش
هوش مصنوعی: به دنبال چیزهای بی‌ارزش و بی‌معنا نباش و خود را در دام افراد نادرست نینداز.
پی لقمه چون سگ تملق مکن
به فتراک دونان تعلق مکن
هوش مصنوعی: به خاطر لقمه‌ای به این مردم پست و بی‌ارزش احترام نگذار و خودت را خوار نکن.
رهان گردن از بار غل طمع
فشان دامن از خار ذل طمع
هوش مصنوعی: از گردن خود بار سنگین طمع را بردار و دامن خود را از خار ذلت طمع پاک کن.
طمع پای دل را به جز بند نیست
طمع کار مرد خردمند نیست
هوش مصنوعی: امید و آرزو نمی‌گذارد که دل آدمی آزاد باشد و انسان عاقل نباید به آرزوها و طمع‌ها وابسته شود.
طمع هر کجا حلقه بر در زند
خرد خیمه زانجا فراتر زند
هوش مصنوعی: هر جا که طمع و حرص سر برآورد، خرد و عقل انسان به آنجا نخواهد رفت و از آنجا فراتر خواهد رفت.
میامیز چون آب با هر کسی
میاویز چون باد در هر خسی
هوش مصنوعی: با دیگران مانند آب، با نرمی و آرامش رفتار کن و مثل باد، به راحتی با هر کسی ارتباط برقرار کن.
نیابی به جز ناکسی از کسان
نبینی به جز دیده ریش از خسان
هوش مصنوعی: هرگز کسی را نخواهی یافت که از دیگران بهتر باشد و جز اشخاص بی‌عرضه، کسی را نخواهی دید که در چشمانشان دلی از رنج و درد دیده شود.
خلاصی تو زآبرو ریختن
چه بخشد به مردم نیامیختن
هوش مصنوعی: خلص شدن از آبرو ریختن چه فایده‌ای دارد، وقتی که با مردم ارتباط برقرار نمی‌کنی؟
خوش آن کو درین لاجوردی رواق
ز آمیزش جفت طاق است طاق
هوش مصنوعی: خوش این است که در این فضای آسمانی و زیبا، به خاطر جفت شدن و هماهنگی شکل‌ها و طرح‌ها، فضایی دلنشین ایجاد شده است.
دلش بسته خویش و پیوند نیست
به سودای بیگانگان بند نیست
هوش مصنوعی: دل او به خودش وابسته است و هیچ ارتباطی با آرزوهای دیگران ندارد.
بود عیسی آساش همت قوی
به تنها نشینی و یکتا روی
هوش مصنوعی: عیسی به خاطر اراده و همت قوی‌اش توانسته است با تنهایی و خلوص نیت به آرامش برسد و به شکلی یکتا و متمایز وجود داشته باشد.
نه زین دامگه بند بر گردنش
نه زین خاکدان گرد بر دامنش
هوش مصنوعی: نه از این جایی که هست، بر او بند نزنید و نه از این خاکی که زیر پای اوست، به دامنش گرد نپاشید.
کفش صفر و زان قدر او چون عدد
یکی گشته ده، ده رسیده به صد
هوش مصنوعی: کفش‌های صفر نشان می‌دهد که فرد دارای امکانات و منابع ناچیزی است. اما به خاطر تلاش و زحماتی که کشیده، وضعیتش به حدی رسیده که مانند عدد یک به نظر می‌رسد. در نتیجه، اگرچه در آغاز تنها چیزی نداشت، اما با کوشش و پشتکار خودش به پیشرفت‌های زیادی دست یافته و به مرتبه‎ای رسیده که قابل مقایسه با عدد صد است.
ازان صفر بختش به فرخندگی
به هر گوش ازو حلقه بندگی
هوش مصنوعی: از خوشبختی‌اش، زنگ زنگی در هر گوش به نشانه‌ی خدمتگزاری به او آویخته شده است.
ز گیتی به هر خشک و تر ساخته
ز هر آرزو سینه پرداخته
هوش مصنوعی: از جهانی که در آن زندگی می‌کنیم، همه چیز ساخته شده و هر آرزویی در دل انسان جا دارد.
نگشته چو گل پایبند خسان
نیاورده سر در کمند کسان
هوش مصنوعی: اگر انسان مانند گل به مسائل دنیوی وابسته نباشد، دیگران نمی‌توانند او را در دام خود به اسارت بکنند.
ببندد ز پیرامن شهر بار
کشد گردن از منت شهریار
هوش مصنوعی: در اینجا بیان می‌شود که فردی از دور و بر شهر دوری گزیده و با افتخار و سربلندی اقدام به بار کشیدن می‌کند، به گونه‌ای که خود را از دیگران متمایز و ارزشمند می‌داند. وجود این احساس به او این امکان را می‌دهد که در برابر خدای خود و در پیشگاه شاه احساس غرور کند.
بر اهل ولایت نیاید پدید
که تا ننگ والی نباید کشید
هوش مصنوعی: بر کسانی که در مسیر ولایت و راهنمایی هستند، به وضوح نخواهد آمد که آنها نباید بار ننگ و عیب والی یا رهبر را بر دوش بکشند.