گنجور

بخش ۵۶ - داستان وفات اسکندر و ندبه حکیمان بر وی

سکندر چو زد از وصیت نفس
ز عالم نصیبش همان بود و بس
شد انفاس او با وصیت تمام
به ملک دگر تافت عزمش زمام
برفت او و ما هم بخواهیم رفت
چه بی غم چه با غم بخواهیم رفت
درین کاخ دلکش نماند کسی
رود عاقبت گرچه ماند بسی
متاعی به از عمر جاوید نیست
ولی آن درین عالم امید نیست
در او زیرکی عمر جاوید یافت
که زنده ازو امید تافت
چو اسپهبدان بی سکندر شدند
جدا زو چو تن های بی سر شدند
فتادند در جیب جان کرده چاک
چو تن های سر رفته در خون و خاک
بکردند آنچه اهل ماتم کنند
که بدرود شاهان عالم کنند
ز جامه کبودان زمین می نمود
به چشم کواکب چو چرخ کبود
صدای نفیر از فلک برگذشت
زهاب سرشک از سمک درگذشت
ز بس خاست دود از دل یک به یک
پر از دود گشت از سما تا سمک
ز بس ظلمت و دود بر هم نشست
در صبح بر روی خورشید بست
چو دیدند از آخر که از اشک و آه
نیارند بر درد و غم بست راه
ز آیین ماتم عنان تافتند
به تدبیر تجهیز بشتافتند
ز مشک و گلابش بشستند تن
ز خز و کتان ساختندش کفن
ز تابوت زر محملش ساختند
ز دیبای چین مفرش انداختند
چو مهد زرش گشت آرام جای
بزرگ سپه خاست گریان به پای
به دانش حجاب از میان برگرفت
به دانا حکیمان سخن درگرفت
که امروز روز زبان آوریست
درین قصه وقت سخن گستریست
ز حکمت بسازید هنگامه ای
کنید املیی موعظت نامه ای
که غمدیدگان را تسلی دهد
مثال مثوبت به عقبی دهد

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سکندر چو زد از وصیت نفس
ز عالم نصیبش همان بود و بس
هوش مصنوعی: وقتی سکندر به وصیت نفسش عمل کرد، تنها چیزی که به او رسید همین بود و بس.
شد انفاس او با وصیت تمام
به ملک دگر تافت عزمش زمام
هوش مصنوعی: او با تمام نیات و آرزوهایش به دنیای دیگری رفت و اراده‌اش برای شروعی تازه به‌راه افتاد.
برفت او و ما هم بخواهیم رفت
چه بی غم چه با غم بخواهیم رفت
هوش مصنوعی: او رفت و ما نیز روزی خواهیم رفت, چه بدون دردسر چه با اندوه، بالاخره خواهیم رفت.
درین کاخ دلکش نماند کسی
رود عاقبت گرچه ماند بسی
هوش مصنوعی: هیچ‌کس در این کاخ زیبا نمی‌ماند، هرچند که بسیاری در ابتدا باقی می‌مانند، اما در نهایت همه خواهند رفت.
متاعی به از عمر جاوید نیست
ولی آن درین عالم امید نیست
هوش مصنوعی: چیزی ارزشمندتر از عمر جاوید وجود ندارد، اما در این جهان هیچ امیدی به آن نیست.
در او زیرکی عمر جاوید یافت
که زنده ازو امید تافت
هوش مصنوعی: در او توانایی و ذکاوتی وجود دارد که باعث می‌شود زندگی جاودانی داشته باشد و از او برای آینده امیدی به دست آید.
چو اسپهبدان بی سکندر شدند
جدا زو چو تن های بی سر شدند
هوش مصنوعی: زمانی که سرداران و فرماندهان بدون اسکندر شدند، مانند بدن هایی شدند که سر ندارند و از او جدا گشتند.
فتادند در جیب جان کرده چاک
چو تن های سر رفته در خون و خاک
هوش مصنوعی: در جیب جان‌ها، زخم‌ها و چاک‌هایی به وجود آمده که مانند بدن‌هایی هستند که در خون و خاک افتاده‌اند.
بکردند آنچه اهل ماتم کنند
که بدرود شاهان عالم کنند
هوش مصنوعی: آن‌ها کارهایی را انجام دادند که معمولاً در زمان سوگواری و عزاداری انجام می‌شود؛ زیرا که برای وداع با شاهان دنیا چنین کارهایی را انجام می‌دهند.
ز جامه کبودان زمین می نمود
به چشم کواکب چو چرخ کبود
هوش مصنوعی: زمین با رنگ آبی و زیبا به نظر می‌رسد و ستاره‌ها مانند دندانه‌های آسمان درخشنده و دلربا به چشم می‌آیند.
صدای نفیر از فلک برگذشت
زهاب سرشک از سمک درگذشت
هوش مصنوعی: صدای بلند و دلخراش از آسمان به گوش رسید و اشک‌ها همچون باران از چشم‌ها جاری شد.
ز بس خاست دود از دل یک به یک
پر از دود گشت از سما تا سمک
هوش مصنوعی: به دلیل فراوانی اندوه و غم در دل، یکی پس از دیگری، فضای اطراف پر از دود شد، از آسمان تا زمین به این وضعیت دچار گشت.
ز بس ظلمت و دود بر هم نشست
در صبح بر روی خورشید بست
هوش مصنوعی: به خاطر تاریکی و دود فراوانی که تجمع کرده‌اند، صبح بر روی آفتاب پوشیده شده است.
چو دیدند از آخر که از اشک و آه
نیارند بر درد و غم بست راه
هوش مصنوعی: وقتی که دیدند در نهایت نمی‌توانند با اشک و ناله بر درد و غم غلبه کنند، تصمیم گرفتند که راهی برای جلوگیری از آن بگذارند.
ز آیین ماتم عنان تافتند
به تدبیر تجهیز بشتافتند
هوش مصنوعی: از مراسم سوگواری دست برداشتند و به تدبیر و فراهم کردن وسایل و تجهیزات روی آوردند.
ز مشک و گلابش بشستند تن
ز خز و کتان ساختندش کفن
هوش مصنوعی: با عطر مشک و گلاب بدنش را شست‌وشو کردند و از خز و کتان برایش کفن درست کردند.
ز تابوت زر محملش ساختند
ز دیبای چین مفرش انداختند
هوش مصنوعی: آنها تابوتی از طلا برایش تهیه کردند و بر روی آن فرشی از دیبای چین افکندند.
چو مهد زرش گشت آرام جای
بزرگ سپه خاست گریان به پای
هوش مصنوعی: وقتی که مهد زرش به آرامش رسید، بزرگ سپه در میان آنجا به پا خواست و اشک‌هایش را ریخت.
به دانش حجاب از میان برگرفت
به دانا حکیمان سخن درگرفت
هوش مصنوعی: دانش همچون پرده‌ای کنار رفت و با حضور دانایان و حکیمان، سخن آغاز شد.
که امروز روز زبان آوریست
درین قصه وقت سخن گستریست
هوش مصنوعی: امروز روزی است که باید به زیبایی و مهارت سخن بگوییم و داستان را روایت کنیم. زمان مناسبی برای بیان احساسات و افکار به بهترین شکل ممکن است.
ز حکمت بسازید هنگامه ای
کنید املیی موعظت نامه ای
هوش مصنوعی: از دانایی و خرد خود جشنی برپا کنید و در این مجال، نصیحت و اندرز بنویسید.
که غمدیدگان را تسلی دهد
مثال مثوبت به عقبی دهد
هوش مصنوعی: به افرادی که درد و غم دارند، تسلی و آرامش می‌بخشد و امیدی به آینده بهتر به آنها می‌دهد.