بخش ۵۴ - داستان وصیت کردن اسکندر که دستش را بعد از وفات از تابوت بیرون گذارند تا تهیدستی وی بر همه کس ظاهر شود
خوش آن کس که کارش نکویی بود
به نیک و بدش نیکخویی بود
چه در وقت مردن چه در زندگی
رود روزگارش به فرخندگی
سکندر چو نامه به مادر نوشت
به جز نامه موعظت در نوشت
به یاران زبان نصیحت گشاد
به هر سینه گنجی ودیعت نهاد
چو بر حاضران گنج گوهر فشاند
ز ناحاضران نیز غافل نماند
وصیت چنین کرد با حاضران
که ای از جهالت تهی خاطران
چو بر داغ هجران من دل نهید
تن ناتوانم به محمل نهید
گذارید دستم برون از کفن
کنید آشکاراش بر مرد و زن
ز حالم دم نامرادی زنید
به هر مرز و بوم این منادی زنید
که این دست دستیست کز عز و جاه
ربود از سر تاجداران کلاه
کلید کرم بود در مشت او
نگین خلافت در انگشت او
ز شیر فلک قوت پنجه یافت
قوی بازوان را بسی پنجه تافت
ز حشمت زبر دست هر دست بود
همه دست ها پیش او پست بود
ز نقد گدایی و شاهنشهی
ز عالم کند رحلت اینک تهی
چو بحرش به کف نیست جز باد هیچ
چه امکان ز وی این سفر را بسیچ
تو هم گیر ازین دست ای خواجه پند
بدین دست بگشای از پای بند
به کار جهان بند بودن که چه
بدین شغل خرسند بودن که چه
چو ز اول تو را مادر دهر زاد
به جز دست خالیت چیزی نداد
ازین ورطه چون پای بیرون نهی
بود زاد راه تو دست تهی
مکن در میان دست خود را گرو
به چیزی که گویند بگذار و رو
بده هر چه داری که این دادن است
که از خویشتن بند بگشادن است
بود آن تو هر چه دادی ز دست
که در وجه فردات خواهد نشست
تو را گر به مخزن زر و گوهر است
نه آن تو آن کسی دیگر است
بخش ۵۳ - ظاهر شدن علامات وفات بر اسکندر و مکتوب نوشتن وی به سوی مادر: چنین داد داننده داد سخنبخش ۵۵ - حکایت آن حکیم که با زن گفت هر چه نفقه کردی بهره تو آن است و آنچه برای خود گذاشتی نصیب دیگران است: شنیدم که فرزانه مردی حکیم
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوش آن کس که کارش نکویی بود
به نیک و بدش نیکخویی بود
هوش مصنوعی: کسی خوشبخت است که کارهایش خوب باشد و در برابر نیکی و بدی، رفتار نیکو داشته باشد.
چه در وقت مردن چه در زندگی
رود روزگارش به فرخندگی
هوش مصنوعی: هر زمانی که فرد در حال زندگی باشد یا در لحظهی مرگش، سرنوشتش به خوبی و خوشی میگذرد.
سکندر چو نامه به مادر نوشت
به جز نامه موعظت در نوشت
هوش مصنوعی: سکندر وقتی نامهای برای مادرش نوشت، فقط نصیحت و پند را در آن گنجاند و چیز دیگری ننوشت.
به یاران زبان نصیحت گشاد
به هر سینه گنجی ودیعت نهاد
هوش مصنوعی: به دوستان خود نصیحتی کردم و رازهای گرانبهایی را در دل هر کدامشان نهاد کردهام.
چو بر حاضران گنج گوهر فشاند
ز ناحاضران نیز غافل نماند
هوش مصنوعی: اگر کسی در حضور جمعی ثروت و نعمت را به دیگران بدهد، افرادی که در آن جمع نیستند هم از این نعمتها بینصیب نمیمانند.
وصیت چنین کرد با حاضران
که ای از جهالت تهی خاطران
هوش مصنوعی: او به حاضرین گفت که ای کسانی که از نادانی پاک هستید، به حرفهای من گوش دهید.
چو بر داغ هجران من دل نهید
تن ناتوانم به محمل نهید
هوش مصنوعی: زمانی که شما بر غم جدایی من دل میگذارید، جسم ضعیفم را بر دوش میکشید.
گذارید دستم برون از کفن
کنید آشکاراش بر مرد و زن
هوش مصنوعی: بگذارید دستم از درون کفن بیرون بیفتد تا همه بتوانند آن را ببینند، چه مرد و چه زن.
ز حالم دم نامرادی زنید
به هر مرز و بوم این منادی زنید
هوش مصنوعی: از وضعیت من خبر دهید و در هر جایی که هستید، ندا کنید که من در حال ناامیدی هستم.
که این دست دستیست کز عز و جاه
ربود از سر تاجداران کلاه
هوش مصنوعی: این دست، دستی است که با قدرت و عظمت خود، کلاه را از سر پادشاهان برمیدارد و آنها را به زیر میآورد.
کلید کرم بود در مشت او
نگین خلافت در انگشت او
هوش مصنوعی: او کلید قدرت و رهبری را در دستان خود دارد و نشانهی خلافت را بر انگشت خود میزنه.
ز شیر فلک قوت پنجه یافت
قوی بازوان را بسی پنجه تافت
هوش مصنوعی: از نیروی آسمانی، قدرت و نیرومندی به بازوان عطا گردید و بازوان قوی، به مدد آن نیرو، تواناییهای بسیاری را به نمایش گذاشتند.
ز حشمت زبر دست هر دست بود
همه دست ها پیش او پست بود
هوش مصنوعی: از بزرگی و عظمت کسی که در مقام بالاتری قرار دارد، همه دستها و قدرتها در مقابل او کوچک و بیمقدارند.
ز نقد گدایی و شاهنشهی
ز عالم کند رحلت اینک تهی
هوش مصنوعی: از دنیا و مادیات، که همواره فقر و ثروت در آن دیده میشود، اکنون زمان آن رسیده که دنیا را ترک کند و از آن دور شود.
چو بحرش به کف نیست جز باد هیچ
چه امکان ز وی این سفر را بسیچ
هوش مصنوعی: اگر دریا در دست تو نیست و تنها باد را داری، پس چه امیدی به سفر از این دریا میتوان داشت.
تو هم گیر ازین دست ای خواجه پند
بدین دست بگشای از پای بند
هوش مصنوعی: ای خواجه، تو نیز از این راه پند بگیر و دستت را از قید و بند آزاد کن.
به کار جهان بند بودن که چه
بدین شغل خرسند بودن که چه
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که انسان باید به کار و فعالیتهای دنیا مشغول باشد و از این که در این راه راضی و خوشنود باشد، اهمیت چندانی ندارد. در واقع، موضوع اصلی این است که مشغول بودن به کار و تلاش در زندگی مهمتر از رضایت شخصی از آن کار است.
چو ز اول تو را مادر دهر زاد
به جز دست خالیت چیزی نداد
هوش مصنوعی: از لحظهٔ تولد، تنها چیزی که مادر زمان به تو بخشیده، فقط دستان خالیات بوده است.
ازین ورطه چون پای بیرون نهی
بود زاد راه تو دست تهی
هوش مصنوعی: وقتی از این سختی و مشکلات خارج شوی، متوجه خواهی شد که برای ادامه مسیر نیاز به تجهیزات و ابزار کافی داری.
مکن در میان دست خود را گرو
به چیزی که گویند بگذار و رو
هوش مصنوعی: به چیزی که دیگران میگویند، اطمینان نکن و خودت را به آن وابسته نکن. بهتر است که از آن دوری کنی و به راه خود ادامه دهی.
بده هر چه داری که این دادن است
که از خویشتن بند بگشادن است
هوش مصنوعی: هر چه که داری را ببخش، زیرا بخشش به معنای رهایی از قید و بندهای درون خودت است.
بود آن تو هر چه دادی ز دست
که در وجه فردات خواهد نشست
هوش مصنوعی: هر چیزی که از تو صادر شده و به دیگران بخشیدهای، در آینده به تو بازخواهد گشت و بر تو تأثیر خواهد گذاشت.
تو را گر به مخزن زر و گوهر است
نه آن تو آن کسی دیگر است
هوش مصنوعی: اگر تو به گنجینهای از طلا و جواهرات دست یابی، باید بدان که این ثروت واقعاً تو نیست، بلکه متعلق به فرد دیگری است.