گنجور

بخش ۵ - در دعای دولتخواهی حضرت ولایت پناهی عبیداللهی لازالت ایام بقائه مصونة عن التناهی و مأمونة عن اصابة الدواهی

به فیض ازل هر که را همرهیست
دل روشنش هم پر و هم تهیست
پر از چیست از جذب پیران راه
تهی از چه زآویزش مال و جاه
خوش آن سر که پا سوی پیران نهاد
کف اندر کف دستگیران نهاد
کم نقش صورت پسندان گرفت
دل ساده از نقشبندان گرفت
شد از نقش صورت پرستی تهی
ز اشراق نور عبیداللهی
ندادم سخن را ز القاب رنگ
که می دارد این نام از القاب ننگ
ازین نام دل را به سری ره است
که تقریر القاب ازان کوته است
ازان محو در بی نشانی شود
وز این لوح کلک معانی شود
به هر جا کشد بی نشانی علم
نشان کی تواند زد آنجا قدم
ایا محو گشته نشان ها ز تو
پر از نور دل ها و جان ها ز تو
به چشم ار نه ناظر به نور توام
چو بستم نظر در حضور توام
چو خورشید از دور نوری ببخش
مرا غایت از من حضوری ببخش
تو را هست دست تصرف دراز
مگیر از سر غایبان دست باز
مرا دست همت به فتراک توست
سرم گر به گردون رسد خاک توست
به فتراک خود صیدوارم ببند
وز آن حلقه گردان مرا سر بلند
ز طوق تو سر درنیارم به کس
به عالم همین طوقداریم بس
چو شد طوق گردن مرا شوق تو
ببین شوقم ای من سگ طوق تو
مسوز ای درت قبله عشاق را
به حرمان اسیران مشتاق را
ز دیوان فقرم طرازی فرست
ز لوح فنا حرف رازی فرست
کزان حرف بازار تیزی کنم
ز لب گوهر راز ریزی کنم
به شکرت شوم مرغ شکر شکن
به هر حلقه گوش گوهرفکن
نهالی ز آب و گلم خاسته ست
کزو باغ طبع من آراسته ست
نهال نه طفلی نو آورده ای
به شیر ولای تو پرورده ای
یکی شب به خواب آنچنان دیدمش
که چون غنچه در خرقه پیچیدمش
به پیش تو آوردم امیدوار
به حرمت گرفتی سرش بر کنار
نهادی به لطفش دهان بر دهان
فرو ریختیش از دهان در دهان
عجب شربت صافی و دلپذیر
به شیرینی و رنگ چون شهد و شیر
چنان پر برآمد ازان کام او
که لبریز شد گوهرین جام او
ز تو چشم آن دارم ای بحر جود
که هر چند دیر آمدم زود زود
دهی آب کشت خراب مرا
کنی راست تعبیر خواب مرا
گماری بر احوال من همتی
صدف ریزه ام را دهی قیمتی
کشی قطره ام را به دردانگی
ز طفلی به مردی و مردانگی
بود بر پی رهنوردان رود
به مردانگی راه مردان رود
الا تا به خوبی و فرخندگی
بود شمع خورشید را زندگی
به تو شمع روشندلان زنده باد
بر آفاق نور تو تابنده باد

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به فیض ازل هر که را همرهیست
دل روشنش هم پر و هم تهیست
هوش مصنوعی: هر کسی که از نعمت‌های بی‌پایان الهی بهره‌مند شده باشد، دلش هم پر از نور و روشنایی است و هم از چیزهای ناپسند خالی و تهی.
پر از چیست از جذب پیران راه
تهی از چه زآویزش مال و جاه
هوش مصنوعی: این بیت به این نکته اشاره دارد که انسان باید از تعلقات مادی و دنیوی مانند ثروت و مقام رها شود و به تجربه و دانایی که از دلسپردگی به آنچه در زندگی ارزشمند است می‌آید، توجه کند. در واقع، توجه به روح و هدایت الهی از اهمیت بیشتری برخوردار است و باید از هر چیزی که ما را به آنها وابسته می‌کند دوری کرد.
خوش آن سر که پا سوی پیران نهاد
کف اندر کف دستگیران نهاد
هوش مصنوعی: چه خوب است که انسان سر خود را به احترام و ادب به سوی سالخوردگان و دانایان خم کند و دست یاری به سوی افرادی که کمک‌کننده هستند دراز کند.
کم نقش صورت پسندان گرفت
دل ساده از نقشبندان گرفت
هوش مصنوعی: دل ساده و بی‌تظاهر، به زیبایی‌های ظاهری و فریبنده‌ دیگران اهمیتی نمی‌دهد و از آن‌ها تحت تأثیر قرار نمی‌گیرد.
شد از نقش صورت پرستی تهی
ز اشراق نور عبیداللهی
هوش مصنوعی: از پرستش صورت و ظواهر خالی شده و به سوی نور و روشنایی الهی عبیدالله رسیده است.
ندادم سخن را ز القاب رنگ
که می دارد این نام از القاب ننگ
هوش مصنوعی: نمی‌خواهم سخن را با عناوینی که جلوه‌فریبند درآمیزم، چرا که این نام، از عناوین زشت و ناپسند نشأت می‌گیرد.
ازین نام دل را به سری ره است
که تقریر القاب ازان کوته است
هوش مصنوعی: این نام باعث می‌شود که دل راهی پیدا کند، زیرا توضیح و بیان عنوان‌ها از آن خیلی محدود است.
ازان محو در بی نشانی شود
وز این لوح کلک معانی شود
هوش مصنوعی: از آنجایی که در حالت عدم وجود و بی‌هویتی قرار می‌گیرد، از این نوشته، معانی بسیار زیادی ایجاد می‌شود.
به هر جا کشد بی نشانی علم
نشان کی تواند زد آنجا قدم
هوش مصنوعی: هر کجا که علم و دانش ما را هدایت کند، بدون نشانه‌ای از آن، قدم گذاشتن امکان‌پذیر نخواهد بود.
ایا محو گشته نشان ها ز تو
پر از نور دل ها و جان ها ز تو
هوش مصنوعی: آیا نشانه‌ها از تو ناپدید شده‌اند، به گونه‌ای که دل‌ها و جان‌ها پر از نور تو شده‌اند؟
به چشم ار نه ناظر به نور توام
چو بستم نظر در حضور توام
هوش مصنوعی: اگر چشمانم به نور تو نباشد، وقتی که نگاه خود را به تو می‌بندم، در واقع در حضورت هستم.
چو خورشید از دور نوری ببخش
مرا غایت از من حضوری ببخش
هوش مصنوعی: مثل خورشید که از دور نوری به دنیا می‌بخشد، از تو می‌خواهم که به من حضوری کامل و معنا ببخشی.
تو را هست دست تصرف دراز
مگیر از سر غایبان دست باز
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که تو نباید در کارهای دیگران دخالت کنی و از کارهایی که به تو مربوط نمی‌شود، کناره‌گیری کن. به عبارت دیگر، بهتر است در مسائل دیگران مداخله نکنی و به امور خودت بسنده کنی.
مرا دست همت به فتراک توست
سرم گر به گردون رسد خاک توست
هوش مصنوعی: من با تمام تلاش و اراده‌ام، به تو وابسته‌ام و حتی اگر به اوج آسمان برسم، باز هم به خاک تو تعلق دارم.
به فتراک خود صیدوارم ببند
وز آن حلقه گردان مرا سر بلند
هوش مصنوعی: من را به دلیلی که شبیه صید است، به دام خود بکش و از آن حلقه چرخان به من اجازه بده که سرم را بلند کنم.
ز طوق تو سر درنیارم به کس
به عالم همین طوقداریم بس
هوش مصنوعی: من از طوق تو هیچ‌گاه جدا نشوم و به هیچ‌کس دیگری جز تو توجه نمی‌کنم؛ برای من همین وابستگی به تو کافی است.
چو شد طوق گردن مرا شوق تو
ببین شوقم ای من سگ طوق تو
هوش مصنوعی: وقتی گردن من به طوق تو آراسته شد، شوق تو را تماشا کن. ای محبوب، من همچون سگی هستم که به طوق تو وابسته‌ام.
مسوز ای درت قبله عشاق را
به حرمان اسیران مشتاق را
هوش مصنوعی: ای در، حرمت را نشکن و به عشق و اشتیاق عاشقان آسیبی نرسان.
ز دیوان فقرم طرازی فرست
ز لوح فنا حرف رازی فرست
هوش مصنوعی: از دیوان زندگی‌ام پیامتی بفرست، از نوشته‌های زوال چیزی را که رازهای ناگفته دارد بفرست.
کزان حرف بازار تیزی کنم
ز لب گوهر راز ریزی کنم
هوش مصنوعی: از حرف‌های تند و تیز بازار می‌خواهم بر اساس گوهرهای با ارزشی که در دل دارم، نکات ارزشمند و رمز و رازهایی استخراج کنم.
به شکرت شوم مرغ شکر شکن
به هر حلقه گوش گوهرفکن
هوش مصنوعی: به خاطر شیرینی تو، مانند پرنده‌ای می‌شوم که بر روی شکر می‌نوازد و در هر حلقه گوش، گوهر می‌افشاند.
نهالی ز آب و گلم خاسته ست
کزو باغ طبع من آراسته ست
هوش مصنوعی: یک نهال از آب و گلی روییده که از آن، باغ خُلق و ذهن من زیبا و آراسته شده است.
نهال نه طفلی نو آورده ای
به شیر ولای تو پرورده ای
هوش مصنوعی: تو در حقیقت نهالی را در آغوش گرفته‌ای که هنوز کوچک و نازک است، اما با محبت و دقت در پرورش آن تلاش کرده‌ای.
یکی شب به خواب آنچنان دیدمش
که چون غنچه در خرقه پیچیدمش
هوش مصنوعی: در یک شب، خواب دیدم که او را به گونه‌ای در آغوش گرفتم که مانند غنچه‌ای در پارچه‌ای پیچیده شده باشد.
به پیش تو آوردم امیدوار
به حرمت گرفتی سرش بر کنار
هوش مصنوعی: به نزد تو آوردم و امیدوار بودم که به خاطر احترام و ارادتت، سرش را به نشان توجه و محبت، کنار بگذاری.
نهادی به لطفش دهان بر دهان
فرو ریختیش از دهان در دهان
هوش مصنوعی: به خاطر لطف و محبت او، تو را از زبانی به زبان دیگر منتقل کردند و حرف های تو همه جا در حال گفتن است.
عجب شربت صافی و دلپذیر
به شیرینی و رنگ چون شهد و شیر
هوش مصنوعی: این نوشیدنی واقعاً خوشمزه و دلپذیر است، به‌طوری که طعم شیرین و رنگش شبیه به شهد و شیر است.
چنان پر برآمد ازان کام او
که لبریز شد گوهرین جام او
هوش مصنوعی: به قدری از آرزوها و خواسته‌های او برآورده شد که جام گرانبهای او سرشار از خوشبختی و نعمت گردید.
ز تو چشم آن دارم ای بحر جود
که هر چند دیر آمدم زود زود
هوش مصنوعی: از تو انتظار دارم ای دریای سخاوت که با اینکه دیر رسیدم، زود به من کمک کنی.
دهی آب کشت خراب مرا
کنی راست تعبیر خواب مرا
هوش مصنوعی: اگر به من آب این کشت خراب را بدهی، می‌توانی تعبیر درست و واقعی خواب مرا دریابی.
گماری بر احوال من همتی
صدف ریزه ام را دهی قیمتی
هوش مصنوعی: اگر به وضعیت من توجه کنی و تلاش کنی، می‌توانی ارزش واقعی وجود من را دریابی.
کشی قطره ام را به دردانگی
ز طفلی به مردی و مردانگی
هوش مصنوعی: از زمان کودکی تا بزرگسالی و مردانگی، دردی را که وجودم را می‌آورد، تحمل کرده‌ام.
بود بر پی رهنوردان رود
به مردانگی راه مردان رود
هوش مصنوعی: بر سر راه مردان، به مردانگی رسالت مردها جاری است.
الا تا به خوبی و فرخندگی
بود شمع خورشید را زندگی
هوش مصنوعی: تا زمانی که شادی و خوشبختی وجود داشته باشد، زندگی خورشید همچنان درخشان و سرزنده خواهد بود.
به تو شمع روشندلان زنده باد
بر آفاق نور تو تابنده باد
هوش مصنوعی: ای شمعی که روشنی‌بخش دل‌های مردم هستی، امیدوارم نور تو در ظواهر عالم همچنان درخشان بماند.