بخش ۴۳ - داستان طلب وصیت کردن اسکندر از ارسطو و وصیت نوشتن وی
سکندر به سوی ارسطو نوشت
که ای فرخ استاد نیکو سرشت
دلم تخته کلک تعلیم توست
سرم خاک میدان تعظیم توست
منم بی تو ای گنج سور و سرور
ز سر چشمه حکمت افتاده دور
ازان چشمه ام رشح آبی فرست
سؤالی که دارم جوابی فرست
خطی چند بفرست خاطرپسند
که باشد به هر خطه ام سودمند
بود هر خطش چو صدف های در
ز اندرزهای حکیمانه پر
ارسطو چو خواند از وی آن نامه را
بدین نکته بر نامه زد خامه را
که ای نقد دل گنج یونان تو را
حکیمان یونان زبونان تو را
ز انعام توست این سخن سازیم
چه لایق به تو مدح پردازیم
ز پندم به آب حیا نامه شوی
ولیکن بگویم چو گفتی بگوی
جهان کهنه زالیست زیرک فریب
به زرق و دغا خویش را داده زیب
نداند کس از صلح او جنگ او
به نیرنگ سازیست آهنگ او
به غارت برد عاقبت هر چه داد
به باد اجل بر دهد هر چه زاد
نشد خانه ای در حریمش به پای
که سیل حوادث نکندش ز جای
بنایی برآورده در چل چله
نگونسار سازد به یک زلزله
که را ساخت اقبال او تاجور
که ننهاد بر خاک ادبار سر
که را کرد از تخت فرخنده بخت
که ناورد رختش به تخته ز تخت
به هر کس که در بند احسان شود
چو طفلان ز داده پشیمان شود
کند ریش جان صد آزاده را
ستاند به افزونی آن داده را
دهد قطره جوید گهرهای ناب
فشاند به گل آب و گیرد گلاب
رساند به جان بخردی را خلل
ز نابخردان سازد او را بدل
کند رخنه در سد اسکندری
کند از گل آنگه مرمتگری
نشاند به جای سمن خار را
ز افسونگر آرد عوض مار را
در او یک سر موی تمییز نیست
تفاوت کن چیز و ناچیز نیست
چو دونان ازو جاه و دولت مخواه
به جاهش مکن جز به عبرت نگاه
چو نبود ز تمییز بخششگری
چه بخششگری و چه بخل آوری
نیرزد به هیچ ار نه زآگاهی است
عطاگر همه دولت شاهی است
بخش ۴۲ - حکایت آن جوان رعنا که جامه های عید پوشید و به نظر عجب در خود نگریست و به آن تیر زهرآلود از پای در افتاد: جوانی به بر جامه خسرویبخش ۴۴ - حکایت پادشاه فرزانه با آن دیوانه از خرد بیگانه: ز شاهان پیشین ستم پیشه ای
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سکندر به سوی ارسطو نوشت
که ای فرخ استاد نیکو سرشت
هوش مصنوعی: سکندر نامهای به ارسطو نوشت و او را استاد خوبی خطاب کرد و از او ستایش کرد.
دلم تخته کلک تعلیم توست
سرم خاک میدان تعظیم توست
هوش مصنوعی: دل من به عشق و آموزههای تو اختصاص یافته است و در برابر تو، با تمام وجود به احترام سر فرود میآورم.
منم بی تو ای گنج سور و سرور
ز سر چشمه حکمت افتاده دور
هوش مصنوعی: من بدون تو، ای گنج شادی و خوشی، از سرچشمه دانش بسیار دور ماندهام.
ازان چشمه ام رشح آبی فرست
سؤالی که دارم جوابی فرست
هوش مصنوعی: از آن چشمه، قطرهای آب برای من بفرست و پاسخ سوالی که در ذهن دارم را نیز برایم بیاور.
خطی چند بفرست خاطرپسند
که باشد به هر خطه ام سودمند
هوش مصنوعی: چند نامه یا پیام بفرست که برای من خوشایند باشد و در هر زمینهای برایم مفید واقع شود.
بود هر خطش چو صدف های در
ز اندرزهای حکیمانه پر
هوش مصنوعی: هر خط او مانند صدفهایی است که از نصایح حکمتآمیز پر شدهاند.
ارسطو چو خواند از وی آن نامه را
بدین نکته بر نامه زد خامه را
هوش مصنوعی: هنگامی که ارسطو آن نامه را خواند، به این نکته توجه کرد و قلمش را بر روی نامه نوشت.
که ای نقد دل گنج یونان تو را
حکیمان یونان زبونان تو را
هوش مصنوعی: ای دل گرانقدر، تو گنجینهای همچون گنجهای یونان هستی که حکیمان آن سرزمین هیچ اعتباری برای تو قائل نیستند.
ز انعام توست این سخن سازیم
چه لایق به تو مدح پردازیم
هوش مصنوعی: این گفتار نتیجهٔ لطف و بخشش توست، چه شایسته است که دربارهٔ تو ستایش کنیم.
ز پندم به آب حیا نامه شوی
ولیکن بگویم چو گفتی بگوی
هوش مصنوعی: به یاد داشته باش که از نصیحت من به خوبی بهرهبرداری کن و خود را از آلودگیها پاکسازی کن، اما در عین حال، هرچه را که به تو گفتم، به یاد بسپار و بدون تردید بیان کن.
جهان کهنه زالیست زیرک فریب
به زرق و دغا خویش را داده زیب
هوش مصنوعی: دنیا مانند یک پیرزن فریبکار است که با نیرنگ و ترفندهای خود ظاهر زیبایی به خود گرفته است.
نداند کس از صلح او جنگ او
به نیرنگ سازیست آهنگ او
هوش مصنوعی: هیچکس از صلح و جنگ او خبر ندارد؛ او با ترفندهایش، نقشههایی میچید.
به غارت برد عاقبت هر چه داد
به باد اجل بر دهد هر چه زاد
هوش مصنوعی: در نهایت، هر چیزی که به خاطر زمان و مرگ از دست رفته، باز پس نمیآید و هر آنچه که به وجود آمده، به دست تقدیر میرسد.
نشد خانه ای در حریمش به پای
که سیل حوادث نکندش ز جای
هوش مصنوعی: در حریم او هیچ خانه ای دوام نیاورد، زیرا سرازیر شدن حوادث باعث جابه جایی آن میشود.
بنایی برآورده در چل چله
نگونسار سازد به یک زلزله
هوش مصنوعی: ساختمانی که با تلاش و سختی در مدت طولانی ساخته شده، میتواند به راحتی در یک لحظه و به دلیل یک زلزله ویران شود.
که را ساخت اقبال او تاجور
که ننهاد بر خاک ادبار سر
هوش مصنوعی: کیست که اقبال و سرنوشتش او را به مقام والایی رسانده، بهطوری که سرش را بر خاک ذلت و بدبختی نمیگذارد؟
که را کرد از تخت فرخنده بخت
که ناورد رختش به تخته ز تخت
هوش مصنوعی: چه کسی بر بخت خوشی تاج گرامی نهاد که با غم و اندوه، او را از تخت قدرت پایین آورده است؟
به هر کس که در بند احسان شود
چو طفلان ز داده پشیمان شود
هوش مصنوعی: هر کسی که به دیگران کمک و احسان کند، مانند کودکان که از آنچه دریافت کردهاند پشیمان میشوند، ممکن است بعداً از عمل خود پشیمان گردد.
کند ریش جان صد آزاده را
ستاند به افزونی آن داده را
هوش مصنوعی: رنج و درد زندگی جانهای آزادگان را میگیرد، اما در عوض به آنها قدرت و افزایش روحیه میبخشد.
دهد قطره جوید گهرهای ناب
فشاند به گل آب و گیرد گلاب
هوش مصنوعی: باران، قطرهقطره بر زمین میریزد و از دل گلها، عطر و زیبایی به وجود میآورد.
رساند به جان بخردی را خلل
ز نابخردان سازد او را بدل
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که انسانهای خردمند میتوانند از لطمهها و آسیبهایی که ناشی از نادانی دیگران است، محافظت شوند. در واقع، رفتار و اندیشههای بیخردان نمیتواند به روح و جان انسانهای باهوش آسیب بزند.
کند رخنه در سد اسکندری
کند از گل آنگه مرمتگری
هوش مصنوعی: آبشار در سد اسکندر نفوذ میکند و سپس از گل، مرمت و تعمیر میسازد.
نشاند به جای سمن خار را
ز افسونگر آرد عوض مار را
هوش مصنوعی: به جای گل یاسمن، خار را قرار میدهد و جادوگر، مار را به جای آن میآورد.
در او یک سر موی تمییز نیست
تفاوت کن چیز و ناچیز نیست
هوش مصنوعی: او هیچ نشانهای از زیبایی ندارد، پس بین چیز با ارزش و بیارزش تفاوت قائل شو.
چو دونان ازو جاه و دولت مخواه
به جاهش مکن جز به عبرت نگاه
هوش مصنوعی: هرگز از افرادی که مقام و ثروتی ندارند، انتظار جاه و منزلت نداشته باش. به جای این که به جایگاه آنها حسرت بخوری، فقط به عنوان یک درس عبرت به آنها نگاه کن.
چو نبود ز تمییز بخششگری
چه بخششگری و چه بخل آوری
هوش مصنوعی: وقتی که توانایی تشخیص و تمییز بین بخشش و بخیلی وجود نداشته باشد، چه معنایی دارد که از بخشش یا بخیل بودن صحبت کنیم؟
نیرزد به هیچ ار نه زآگاهی است
عطاگر همه دولت شاهی است
هوش مصنوعی: اگر دانشی نباشد، هیچ چیز ارزشمند نیست، زیرا تمام قدرت و دستاوردها از آگاهی و دانش نشأت میگیرد.