بخش ۴۱ - داستان کاغذ نوشتن مادر اسکندر و جواهر حکمت در آن پیچیدن و به اسکندر فرستادن
سکندر که صیتش جهان را گرفت
بسیط زمین و زمان را گرفت
چو گرد جهان گشتن آغاز کرد
به کشورگشایی سفر ساز کرد
ز دیدار او مادرش ماند باز
بر او گشت ایام دوری دراز
تراشید مشکین رقم خامه ای
خراشید مشحون به غم نامه ای
سر نامه نام خداوند پاک
فرحبخش دلهای اندوهناک
فرازنده افسر سرکشان
فروزنده طلعت مهوشان
به صبح آور شام هر شب نشین
حرارت بر هر دل آتشین
وز آن پس ز مادر هزاران سپاس
بر اسکندر آن بنده حق شناس
ضعیفی به تأیید یزدان قوی
رسوم کرم را ز رایش نوی
به اعزاز ایزد عزیز جهان
به تعلیم او واقف هر نهان
به خود پست وز لطف او سربلند
به خود نیست وز هستیش بهره مند
بر او باد کز حد خود نگذرد
به جز راه اهل خرد نسپرد
به جز حکمت مرد آگاه نیست
که بیرون ز حکم خرد راه نیست
خیال بزرگی به خود گو مبند
که بر خاک خواری فتد خودپسند
به چشم خود آن به که باشد ذلیل
که هست این صفت بر عزیزی دلیل
چرا دل نهد کس بر آن ملک و مال
که خواهد گرفتن به زودی زوال
سوی خویش گو بخل را ره مده
که دست گشاده ست از بسته به
کف بسته مشت است و آید درشت
ز دارنده بر روی خواهنده مشت
دل اهل حاجت جراحت بود
براو دست بگشاده راحت بود
مکن عجب را گو به دل آشیان
که دین را گزند است و جان را زیان
بود روز اقبال را عجب شب
ز اقبالیان عجب باشد عجب
بسا مرد کو دم ز تدبیر زد
ولی بر خود از عجب خود تیر زد
بخش ۴۰ - حکایت شخصی که زمین خرید و در آنجا گنجی یافت، برنداشت که از آن فروشنده است و فروشنده قبول نکرد که من زمین را و هر چه در وی بوده فروخته ام: شنیدم که در عهد نوشیروانبخش ۴۲ - حکایت آن جوان رعنا که جامه های عید پوشید و به نظر عجب در خود نگریست و به آن تیر زهرآلود از پای در افتاد: جوانی به بر جامه خسروی
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سکندر که صیتش جهان را گرفت
بسیط زمین و زمان را گرفت
هوش مصنوعی: سکندر، با شهرتی که داشت، در همه جهان شناخته شد و تسلطی بر تمام زمین و زمان پیدا کرد.
چو گرد جهان گشتن آغاز کرد
به کشورگشایی سفر ساز کرد
هوش مصنوعی: زمانی که سفر به دور دنیا شروع شد، به فکر گشایش سرزمینها و فتح کشورها افتاد.
ز دیدار او مادرش ماند باز
بر او گشت ایام دوری دراز
هوش مصنوعی: مادرش از دیدار او دوباره جوان شد و این باعث شد تا یاد روزهای دور و فاصلههای طولانی در ذهنش تداعی شود.
تراشید مشکین رقم خامه ای
خراشید مشحون به غم نامه ای
هوش مصنوعی: موهای زیبا را با دقت و ظرافت درست کردهاند و با قلمی که در آن نشانههای غم وجود دارد، خطی را بر آن کشیدهاند.
سر نامه نام خداوند پاک
فرحبخش دلهای اندوهناک
هوش مصنوعی: در ابتدای نامه، نام خداوند مهربان و خوشحالکنندهای که دلهای غمگین را تسلی میدهد، نوشته شده است.
فرازنده افسر سرکشان
فروزنده طلعت مهوشان
هوش مصنوعی: پادشاهی که به اوج قدرت رسیده و تندیس حاکمان را بر دوش دارد، دارای چهرهای درخشان و جذاب است.
به صبح آور شام هر شب نشین
حرارت بر هر دل آتشین
هوش مصنوعی: هر شب را به صبح میرساند و حرارت عشق در دلهای آتشین را شعلهور میکند.
وز آن پس ز مادر هزاران سپاس
بر اسکندر آن بنده حق شناس
هوش مصنوعی: بعد از این، هزاران بار از مادر سپاسگزاری میکنم برای اسکندر، آن بنده خداشناس.
ضعیفی به تأیید یزدان قوی
رسوم کرم را ز رایش نوی
هوش مصنوعی: ضعیفی به یاری خداوند قوی، آداب جوانمردی را از ما یاد میگیرد.
به اعزاز ایزد عزیز جهان
به تعلیم او واقف هر نهان
هوش مصنوعی: به احترام خداوند عزیز جهان، به یادگیری از او، به تمام رازها آگاه شدهام.
به خود پست وز لطف او سربلند
به خود نیست وز هستیش بهره مند
هوش مصنوعی: این بیت بیان میکند که شخص به خودی خود برتر نیست و از لطف و نعمتهای الهی است که سرفراز و موفق شده است. در واقع، او از وجود و بخششهای پروردگار برخوردار است و این نعمات باعث عزت و سربلندی او شده است.
بر او باد کز حد خود نگذرد
به جز راه اهل خرد نسپرد
هوش مصنوعی: به او باد بوزد که از حد و مرز خود فراتر نرود و تنها در مسیر اهل دانش و عقل حرکت کند.
به جز حکمت مرد آگاه نیست
که بیرون ز حکم خرد راه نیست
هوش مصنوعی: جز حکمت، هیچ مرد باهوشی نمیداند که خارج از تصمیم منطقی، راهی وجود ندارد.
خیال بزرگی به خود گو مبند
که بر خاک خواری فتد خودپسند
هوش مصنوعی: به خود مغرور نشو و خیال نکن که با داشتن بزرگی و مقام میتوانی بر دیگران تحکم کنی، زیرا چنین خودپسندی تو را به ذلت و سقوط میکشاند.
به چشم خود آن به که باشد ذلیل
که هست این صفت بر عزیزی دلیل
هوش مصنوعی: بهتر است به کسی که در برابر او ذلت را میپذیرد، اعتماد کنی؛ زیرا این ویژگی نشاندهندهی احترام و بزرگمنشی اوست.
چرا دل نهد کس بر آن ملک و مال
که خواهد گرفتن به زودی زوال
هوش مصنوعی: چرا کسی به آن ثروت و دارایی دل ببندد در حالی که به زودی از دست خواهد رفت؟
سوی خویش گو بخل را ره مده
که دست گشاده ست از بسته به
هوش مصنوعی: سوی خودت بخل را راه نده، چون دست بخشنده باز و گشادهتر از دستی بسته است.
کف بسته مشت است و آید درشت
ز دارنده بر روی خواهنده مشت
هوش مصنوعی: کف بسته نشاندهنده خواستهای است که از طرف دارنده آن به کسی که خواهان است، به شکل محکم و با قدرت میرسد.
دل اهل حاجت جراحت بود
براو دست بگشاده راحت بود
هوش مصنوعی: دل کسانی که به کمک نیاز دارند، زخمخورده و آسیبدیده است و در عوض، کسی که دست یاری بهسوی آنها میگشاید، آرامش و راحتی برایشان به ارمغان میآورد.
مکن عجب را گو به دل آشیان
که دین را گزند است و جان را زیان
هوش مصنوعی: هرگز شگفتزده نشو و به دل بگو که دین آسیب میبیند و جان دچار ضرر میشود.
بود روز اقبال را عجب شب
ز اقبالیان عجب باشد عجب
هوش مصنوعی: روز خوش شانسی برای کسانی که خوشبخت هستند، بسیار شگفتانگیز است و شب شگفتیها هم برای آنها عجیب و جالب خواهد بود.
بسا مرد کو دم ز تدبیر زد
ولی بر خود از عجب خود تیر زد
هوش مصنوعی: بسیاری از مردان هستند که درباره تدبیر و عقل خود صحبت میکنند، اما در نهایت به خاطر غرور و خودپسندیشان به خود آسیب میزنند.