بخش ۳۴ - حکایت آن قاضی غریب که پادشاه بر وی غضب کرد و گفت که خانه اش را به غارت از هر چه دارد بپردازند و خایه اش را بیرون کرده خصی سازند
غریبی ز فضل و هنر بهره ور
تن از جامه خالی کف از سیم و زر
به شهر دگر شد ز تنگی مقیم
که بود اندر او شهریاری حکیم
به خلق کریمانه بنواختش
به شغل قضا محترم ساختش
به سر برد یکچند مشغول کار
ز ناگه بر او تیره شد روزگار
شد از تهمت حسد پر ستیز
به ناکرده جرمی بر او شاه نیز
به غراتگران گفت اشارت کنند
کش از سیم و زر خانه غارت کنند
چو بیند تهی خانه خویشتن
ببرند تصحیف آنش ز تن
چو مسکین دلی با دو صد غصه جفت
شنید از لب شاه این قصه، گفت:
نرنجم که بر خانه آید شکست
ز تصحیف آنم بدارید دست
من این را ز شهر خود آورده ام
نه حاصل به شهر شما کرده ام
ز شهر شما هر چه اندوختم
ازان چشم امید بردوختم
شما هم ره لطف گیرید پیش
بدوزید از آورده ام چشم خویش
چو شه لطف گفتار او را شنید
ز خشمی که بودش فرو آرمید
بفرمود تا دست ازو داشتند
چنانش که می خواست بگذاشتند
ز سیم و زر خانه دامن فشاند
بشد عارضی ها و ذاتی بماند
بیا ساقی آن آتشین می بیار
که سوزد ز ما آنچه ناید به کار
زر ناب ما گردد افروخته
شود هر چه نی زر بود سوخته
بیا مطرب و باد در دم به نی
که از خرمن هستیم باد وی
بدور افکند کاه بیگانه را
گذارد پی مرغ جان دانه را
بخش ۳۳ - داستان جهانگیری اسکندر و عمارت شهرها و اختراع کارهای وی بر سبیل اجمال: گهرسنج این گنج گوهرفشانبخش ۳۵ - خردنامه اسکندر: سکندر که گنجینه راز بود
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
غریبی ز فضل و هنر بهره ور
تن از جامه خالی کف از سیم و زر
هوش مصنوعی: انسانی که از فضل و هنر برخوردار است، با وجود اینکه ممکن است ظاهری ساده و لباسهای بیارزش داشته باشد و حتی از ثروت و جواهرات بیبهره باشد، همچنان ارزش و زیبایی خاصی دارد.
به شهر دگر شد ز تنگی مقیم
که بود اندر او شهریاری حکیم
هوش مصنوعی: به خاطر تنگی و سختی که در آنجا بود، به شهری دیگر مهاجرت کرد که در آنجا حکیم و عالم حکمرانی وجود داشت.
به خلق کریمانه بنواختش
به شغل قضا محترم ساختش
هوش مصنوعی: او با مهربانی و رفتار محترمانهای به او توجه کرد و مقام و ارزشی برای او قائل شد.
به سر برد یکچند مشغول کار
ز ناگه بر او تیره شد روزگار
هوش مصنوعی: مدتی را درگیر کارهایش بود، تا اینکه ناگهان روزگار بر او تیره و تار شد.
شد از تهمت حسد پر ستیز
به ناکرده جرمی بر او شاه نیز
هوش مصنوعی: به خاطر حسادت و تهمتهایی که به او زده شده، حتی شاه نیز به او حمله کرده و با او درگیر شده، در حالی که او هیچ گناهی نکرده است.
به غراتگران گفت اشارت کنند
کش از سیم و زر خانه غارت کنند
هوش مصنوعی: به افراد غارتگر گفت تا اشاره کنند، تا از خانههایی که پر از طلا و نقره است، دزدی کنند.
چو بیند تهی خانه خویشتن
ببرند تصحیف آنش ز تن
هوش مصنوعی: وقتی کسی ببیند که خانهاش خالی و تهی است، به ناچار باید از خود فاصله بگیرد و احساس نقصان کند.
چو مسکین دلی با دو صد غصه جفت
شنید از لب شاه این قصه، گفت:
هوش مصنوعی: یک شخص ضعیف و دلزندان که با درد و غمهای زیادی دستوپنجه نرم میکند، وقتی از زبان پادشاه داستانی را میشنود، چنین میگوید:
نرنجم که بر خانه آید شکست
ز تصحیف آنم بدارید دست
هوش مصنوعی: من ناراحت نمیشوم که به خانهام آسیب برسد، زیرا این آسیب ناشی از اشتباهی است که به وجود آمده و باید آن را اصلاح کرد.
من این را ز شهر خود آورده ام
نه حاصل به شهر شما کرده ام
هوش مصنوعی: من این چیز را از شهر خودم آوردهام و آن را به خاطر شما و برای شهر شما درست نکردهام.
ز شهر شما هر چه اندوختم
ازان چشم امید بردوختم
هوش مصنوعی: از شهر شما هر چیزی که به امید داشتم، اکنون به خاطر ناامیدی کنار گذاشتهام.
شما هم ره لطف گیرید پیش
بدوزید از آورده ام چشم خویش
هوش مصنوعی: شما هم از رحمت و محبت استفاده کنید و به دنبال آن بروید. من آنچه را که دیدهام و تجربه کردهام، با خودم آوردهام.
چو شه لطف گفتار او را شنید
ز خشمی که بودش فرو آرمید
هوش مصنوعی: وقتی پادشاه لحن مهربان او را شنید، از خشم خود آرام گرفت.
بفرمود تا دست ازو داشتند
چنانش که می خواست بگذاشتند
هوش مصنوعی: او دستور داد که از او دست بکشند و به شیوهای که میخواست او را رها کردند.
ز سیم و زر خانه دامن فشاند
بشد عارضی ها و ذاتی بماند
هوش مصنوعی: از طلا و نقره چیزهایی به وجود میآید، اما زیباییهایی که ذات و جوهر واقعی دارند، باقی میمانند.
بیا ساقی آن آتشین می بیار
که سوزد ز ما آنچه ناید به کار
هوش مصنوعی: بیا ای ساقی، آن شراب داغ و سوزانی را بیاور که باعث شود تمام دردها و ناراحتیهایمان از بین برود و به زحمت نیفتیم.
زر ناب ما گردد افروخته
شود هر چه نی زر بود سوخته
هوش مصنوعی: طلاهای با ارزش ما به درخشش میآیند و هر چیزی که ارزش طلا را ندارد، از بین میرود.
بیا مطرب و باد در دم به نی
که از خرمن هستیم باد وی
هوش مصنوعی: بیا موسیقیدان و با نیات بدم را بزن که ما از خرمن و خوشحالی پر هستیم.
بدور افکند کاه بیگانه را
گذارد پی مرغ جان دانه را
هوش مصنوعی: کاه و چیزهای بیارزش را دور میاندازد و در عوض، توجه خود را به چیزهای مهم و حیاتی معطوف میکند.